عبدالاله رستاخیز در هرات به دنیا آمد و زمانی كه در فاكولته ادبیات پوهنتون كابل درس میخواند، جنبش انقلابی ضد سوسیال امپریالیزم و عمال پرچمی و خلقی آن، ضد اخوان و مرتجعان دیگر، قدرتمند بود و رستاخیز با سخنرانیهای آتشیناش از چهرههای بسیار محبوب و سرشناس آن بشمار میرفت. با كودتای ۷ ثور ۱۳۵۷ میهنفروشان دیوانهوار به شكار انقلابیون روكردند و صدها تن از آنان را به قتلگاه پلچرخی انداختند. جاسوسان جنایتكار میكوشیدند اسیران و بخصوص نامدارترین آنان را با وعده رهایی و مقام و چوكی تطمیع كنند و چون این حیله به شكست میانجامید، درماندگی و حقارت خود را با تیرباران یا زنده بگور كردن مبارزان در بند تسلی میبخشیدند.
ولی رستاخیز مانند بسیاری دیگر از همفكران پا به زنجیرش، صدها بار آمادهی استقبال از مرگ بود تا تسلیم شدن به سگان مسكو و بعد در این و آن مؤسسه «ادبی» و «علمی» آن چاكران فرومایه لمیدن.
خون رستاخیز در خزان ۱۳۵۸ در پولیگونهای پلچرخی بدست خاینان پرچمی و خلقی فواره زد و بدینترتیب راه و یادش درفش و منبع الهام هزاران هموطن پیشاهنگش گردید.
شعرهای عبدالاله هیچكدام روی چاپ در مطبوعات را بخود ندید اما سرودههای او در هنگام اوج جنبش، همه بر لبان مظاهرهچیان جاری بودند. «پیام زن» امیدوار است هر قدر شعری كه از او و سایر شاعران شهید را بدست میآورد، زینت بخش صفحاتش سازد.
رمـز تحـول
از بُن هر صـخره صد گلشن گـلاب آید بیرون
زین کوهـستان گر درفش انقـلاب آیـد بیرون
روستــا این سنگر پیکار دشـمن سـوز خـلـق
در کنـار"شرق" هـمچون آفتاب آید بـیـرون
نکتـه سنـج مـعنـی رزم گشت تـوفـان عمـل
انـقلابـی بایـدا هـمچون شـهاب آید بیرون
زنـدگـانی جـلــوهی پـیـکار بـا دیـو سـتـم
غـیـر از آن از هیبتش نقش حباب آید بیـرون
بـزم زحمت مـظـهـر جـوشـان عشـق و آرزو
زین خمستان تا ابــد جوش شراب آید بیـرون
غـیـرتـم مـیآورد تـا سـر نهـم در راه خلـق
جلوهگاه هر امل، جـز این سـراب آید بیـرون
صـبـح رستـاخیز باشد شـام مـرگ دژخیمـان
کزهمه نیرنگ شـان نقشی بر آب آید بـیـرون
از شـکـاف رمـز آهـنـگ تـحــول در جـهان
انـقـلاب و انـقـلاب و انـقـلاب آیـد بـیـرون
رستاخیز
۲۶ جدی ۱۳۴۸
|
|