In this issue

حوت‌ ۱۳۷۶ ـ فبروری ۱۹۹۸

شماره مسلسل ۴۸

Payam-e-Zan (Women's Message)



رسول‌ امين‌ خواستار چه‌ نوع‌ فاشيزم‌ است‌؟


پروفيسر عبدالرسول‌ امين‌ معرف‌ حضور خوانندگان‌ عزيز ماست‌. وی همانيست‌ كه‌ از سر خطايی انسانی كلمه‌ «مبارزه‌ قاطع‌» را به‌ زبان‌ آورده‌ بود ولی زمانی كه‌ متوجه‌ شده‌ بود چه‌ اصطلاح‌ ضد «نظم‌ نوين‌ جهانی»، «كمونيستی»، «چپ‌»، «انقلابی» و «خطرناكی» در گفتارش‌ راه‌ يافته‌، بلافاصله‌ از حاضران‌ در جلسه‌ به‌ سبب‌ بكاربرد آن‌ كلمه‌ وحشت‌انگيز، عذر خواهی و لاحول‌ كرد! (ر. ش‌. «پيام‌ زن‌»، شماره‌ ۴۴)

اخيراً او در مصاحبه‌ای با «فرنتيرپست‌» (۷ فبروری ۱۹۹۸) نكات‌ جالبی اظهار داشته‌ كه‌ به‌ يك‌ خنده‌ میارزد مخصوصاً كه‌ «پيام‌ زن‌» فاقد صفحه‌ «قتقتك‌» است‌.

پروفيسر ضمن‌ اشاره‌ به‌ ظاهرشاه‌ طلبیاش‌ از ۱۹۸۰ به‌ اين‌ سو، میگويد: «در جامعه‌ سنتی افغانی ما، شخصی میتواند بر آنان‌ حكومت‌ كند كه‌ مافوق‌ هرگونه‌ انتقاد باشد. افغانستان‌ سرزمين‌ شهزادگان‌ است‌ و تنها شهزادگان‌ بر اين‌ سرزمين‌ حاكم‌ بوده‌ میتوانند.»

خاينان‌ جهادی گفتند «افغانستان‌ سرزمين‌ جهاد اسلامی است‌» و بعد هرچه‌ در انبان‌ خيانت‌ و جنايت‌ و رذالت‌، بیناموسی بیسابقه‌ و غيرانسانی داشتند، بنام‌ «جهاد» و «اسلام‌» بر مردم‌ و كشور بلاكش‌ ما روا داشتند تا آن‌ كه‌ بوی «قيادیهای جهادی» در اقصی نقاط‌ جهان‌ پيچيد و ارباب‌ ناگزير شد برادران‌ تازه‌ نفس‌ آنان‌ را با لنگی سياه‌ و چشم‌ سرمه‌ شده‌ بنام‌ طالبان‌ به‌ ميدان‌ آورد. اين‌ مزدوران‌ وحشی هم‌ بنام‌ «شريعت‌ غرای محمدی» از توسل‌ به‌ هيچ‌ زورگويی، نفاق‌ افگنی قومی و مذهبی و توهين‌ و تبهكاری عليه‌ مخصوصاً زنان‌ ما دريغ‌ نمیورزند تا شيره‌ جان‌ مردم‌ و ميهن‌ ما را بنام‌ «شريعت‌» و تطبيق‌ اسلام‌ طالبی، در «امارت‌ اسلامیافغانستان‌» بمكند.

و حالا آقای رسول‌امين‌ با بيرق‌ «سنت‌» و «عنعنه‌»اش‌، از اين‌ وطنِ تباه‌ شده‌ به‌ دست‌ خيانتكاران‌ اسلامی، چيزی میتراشد كه‌ گويی مردم‌ آن‌ نسل‌ اندر نسل‌ بیشعور و ساده‌ لوح‌ و گوسفندی بوده‌ و خوش‌ دارند كه‌ فقط‌ «شهزادگان‌» بر آنان‌ فرمان‌ رانند! يعنی حالا اگر ظاهرشاه‌ به‌ هر دليلی نتواند يا نخواهد از زندگی آسوده‌اش‌ دست‌ كشيده‌ به‌ افغانستان‌ بيايد، هر كسی از خاندان‌ او ولو هم‌ كاملاً بيگانه‌ از افغانستان‌ و مردمش‌ باشد و بيسوادی و عقب‌ ماندگی و جهالتش‌ از خاينان‌ جهادی و طالبی هم‌ پيشی گيرد، میتواند تشريف‌ آورده‌ و زمام‌ امور را در دست‌ گيرد چرا كه‌ اينجا «سرزمين‌ شهزادگان‌» است‌ و سرنوشت‌ مردم‌ سياه‌ بخت‌ ما هم‌ جز در دست‌ شهزادگان‌ نمیزيبد!

ليكن‌ رسول‌ خان‌ امين‌ فراموش‌ میكند كه‌ افغانستان‌ در عينحال‌ سرزمين‌ قيام‌های بزرگ‌ بر ضد شاه‌ و شهزادگان‌ ستمگر و مفتخوار و خوشگذران‌ و طفيلی بوده‌ است‌؛ اينجا سرزمين‌ آن‌ دلاورانی هم‌ بوده‌ است‌ كه‌ شاهان‌ و شاهزادگان‌ متعددی را به‌ ضرب‌ گلوله‌ از پا درآورده‌ اند. برای مردم‌ ما شاه‌ و شاهزاده‌ هيچگاه‌ چيز مقدس‌ و «غير قابل‌ انتقاد» نبوده‌ اند. توده‌های ما ديروز بر ضد شاه‌ و شاهی بودند و امروز بر ضد امير و امارت‌ اند با آنكه‌ در هفت‌ پوشش‌ دينی قرار داده‌ میشوند. طرفداری مردم‌ ما از ظاهرشاه‌ نه‌ هرگز به‌ خاطر تمايل‌ شان‌ به‌ سلطنت‌ و شاهزادگان‌ بلكه‌ به‌ خاطر انتخاب‌ بين‌ جلادان‌ بنيادگرا و او بوده‌ است‌. درين‌ زمينه‌ ما نيز گفته‌ ايم‌ كه‌ حتی پاپیگك‌ ظاهرشاه‌ را هم‌ با اين‌ گرگان‌ خون‌ آشام‌ نمیتوان‌ مقايسه‌ كرد ولی مسخره‌ است‌ كه‌ اين‌ حمل‌ به‌ اساساً «علاقمندی» ما به‌ شاه‌ و شاهزادگان‌ گردد.

صدای آقای امين‌ صدای فرد عقب‌ مانده‌ و شديداً مرتجعی از گور صد ساله‌ برخاسته‌ايست‌ كه‌ تنها با دژخيمان‌ «امارت‌» طلب‌ همخوانی دارد. او دليل‌ اصلی عدم‌ قبول‌ خاينان‌ جهادی (و احتمالاً طالبی) را نه‌ در ماهيت‌ عميقاً ضد دموكراسی و قرون‌ وسطايی و پر خيانت‌ و جنايت‌ آنان‌ بلكه‌ در منشاء خانوادگی آنان‌ میبيند: «من‌ بمثابه‌ يك‌ افغان‌، آنان‌ (كسانی كه‌ در فاجعه‌ ۸ ثور به‌ قدرت‌ رسيدند) و پيشينه‌ و منشاء خانوادگی آنان‌ را نمیدانم‌. چگونه‌ میتوانم‌ آنان‌ را قبول‌ كنم‌؟ چگونه‌ يكچنان‌ مردمی قادر به‌ كنترول‌ افغانستان‌ و افغان‌ها اند؟» يعنی تمام‌ جلادان‌ جهادی و طالبی بر سر دو ديده‌ی رسول‌ خان‌ امين‌ جا داشتند اگر با رشته‌ای از رشته‌ها به‌ مثلا دودمان‌ ظاهرشاه‌ در پيوند میبودند. يعنی اين‌ فاشيستهای سفاك‌ مذهبی حق‌ داشتند بر افغانستان‌ حكمروايی كنند مشروط‌ بر اينكه‌ يكی از هفت‌ پشت‌ شان‌ به‌ يكی از شهزادگان‌ عزيز میرسيد يا بنابر نظريه‌ی نر شير نگارگر، بخت‌ با آنان‌ ياری میكرد و يكی از مادران‌ يا مادركلانهای شان‌ در يكی از حرمسراهای ملوكانه‌ افتخار حضور میداشت‌ تا همخونی به‌ وقوع‌ میپيوست‌!

دوستی میگفت‌ كه‌ پاره‌ای از روشنفكران‌ كشور بيشتر از خيانت‌ پيشگان‌ بنيادگرا، مايه‌ سرافكندگی مردم‌ ما در جهان‌ میباشند. و به‌ نظر ما آقای رسول‌امين‌ بدون‌ شك‌ يكی از آن‌ روشنفكران‌ بشمار میرود. بين‌ او و هم‌مسلكانش‌ نظير نبیمصداق‌، ا.نگارگر (شير نر)، حسن‌ كاكر وغيره‌ هيچ‌ تفاوتی ماهوی وجود ندارد. آنان‌ علناً و بيشرمانه‌ بر خاك‌ پای «اميرالمومنين‌» شان‌ بوسه‌ زدند اما معضل‌ رسول‌خان‌ آنست‌ كه‌ بوی بوی میكند تا انشاءالله‌ در رگهای خاينان‌ بنيادگرا، خون‌ خانواده‌ی سلطنتی را تشخيص‌ دهد. ولی اين‌ مسئله‌ای بسيار مشكل‌ نيست‌. اگر ظاهرشاه‌ يا يكی از «والا حضرات‌ شهزادگان‌» به‌ اين‌ يا آن‌ گروه‌ بنيادگرا ملحق‌ گردد، در آنصورت‌ آيا پروفيسرما هم‌ به‌ طرف‌ آن‌ گروه‌ خاين‌ چهارنعل‌ نخواهد كرد؟

آقای رسول‌ امين‌ بايد بداند كه‌ همانطوری كه‌ دوران‌ «اميران‌» و «امارت‌» و «اميرالمومنين‌»ها را گاو خورده‌، دوران‌ شاه‌ و شاهی و شهزادگان‌ نيز مدتهاست‌ بسر آمده‌ است‌. او میتواند در رؤياهايش‌ خوش‌ بگذراند اما بعد از اين‌، «شاه‌» و «ملكه‌» جز در قطعه‌بازی و جز در كنار فيل‌ و اسب‌ در تخته‌ شطرنج‌ در جای ديگر و به‌ معنی ديگری مطرح‌ نخواهند بود. و شايد هم‌ تا آن‌ روز زنده‌ بوده‌ و به‌ چشم‌ سر ببيند كه‌ چگونه‌ سر انجام‌ جنبش‌ اصيل‌ دموكراسی در «سرزمين‌ شهزادگان‌» همچون‌ سمندر سر از خاكستر برآورده‌ و هر چه‌ شاه‌ و شهزاده‌ و امير و اميرزاده‌ی خاين‌ و پادوان‌ روشنفكر آنان‌ است‌ را در آتش‌ خشم‌ پرتوانش‌ نيست‌ و نابود كرده‌ و درفش‌ آزادی، دموكراسی و عدالت‌ اجتماعی را در سرتاسر ميهن‌ پاك‌ شده‌ از لوث‌ بنيادگرايان‌ و ساير مرتجعين‌ به‌ اهتزاز در آورد.