In this issue

حوت‌ ۱۳۷۶ ـ فبروری‌ ۱۹۹۸

شماره مسلسل ۴۸

Payam-e-Zan (Women's Message)




گـزارش‌هایی‌ از وحشت‌، شناعت‌ و فضاحت‌ بنیـادگرایـان‌




كـابـل‌

گزارشگر: ه .ت‌

از شهر اسیر و غمین‌ و خونچكانم‌

بعد از تجاوز طالبان‌ به‌ شهر كابل‌ و فرار رهزنان‌ جهادی‌، سیمای‌ كابل‌ از جهات‌ مختلف‌ تغییر كرده‌ كه‌ در تمامی‌ شئون‌ زندگی‌ مردم‌ بازتاب‌ آن‌ به‌ مشاهده‌ می‌رسد. حضور مردان‌ اكثراً غریبه‌ با ریش‌های‌ دراز و موهای‌ ناشسته‌ و ژولیده‌ و لباس‌ چركین‌ و زنان‌ با چادری‌های‌ نو و كهنه‌ كه‌ اكثراً با قدوقامت‌ شان‌ تناسب‌ ندارد منظره‌ایست‌ كه‌ بیش‌ از همه‌ چیز انظار را بخود جلب‌ می‌كند. فقر و تنگدستی‌ آنقدر بر مردم‌ فشار آورده‌ كه‌ در همان‌ نگاه‌ اول‌ از چهره‌ یك‌ فرد می‌توان‌ فهمید كه‌ حتماً از سه‌ وقت‌ غذا در شبانه‌ روز، لااقل‌ دو وقت‌ آنرا به‌ قدر كافی‌ نخورده‌ است‌. حین‌ خرید و فروش‌ به‌ سبب‌ افزایش‌ روزمره‌ قیمت‌های‌ اجناس‌ اولیه‌ و ضروری‌ و كم‌ ارزش‌ شدن‌ پول‌، برخورد مردم‌ با تندخویی‌ توأم‌ بوده‌ و اغلب‌ بین‌ شان‌ مشاجرات‌ لفظی‌ صورت‌ می‌گیرد.

روزانه‌ ده‌ها تن‌ از مرد و زن‌ و طفل‌ و جوان‌ بخاطر بدست‌ آوردن‌ نان‌ پیشروی‌ نانوایی‌ها كه‌ به‌ اساس‌ كارت‌ از طرف‌ مؤسسات‌ ملل‌متحد نان‌ خشك‌ توزیع‌ می‌كنند، صف‌ بسته‌ و ساعت‌ها می‌ایستند تا چند قرص‌ نان‌ خام‌، پخته‌ و یا سوخته‌ی‌ خیراتی‌ بدست‌ آرند.

فقر اقتصادی‌ ضربه‌ شدیدی‌ است‌ كه‌ مردم‌ را بی‌حد سراسیمه‌ ساخته‌ و هزاران‌ نفر كابل‌ را به‌ قصد ایران‌ و پاكستان‌ ترك‌ می‌كنند. عده‌ای‌ دیگر كه‌ تا هنوز فرش‌ و ظرفی‌ در خانه‌ دارند در صدد اند تا اگر با فروش‌ آن‌ یك‌ سیر آرد بدست‌ آرند. قدرت‌ خرید به‌ حدی‌ پایین‌ آمده‌ كه‌ اكثراً توان‌ پرداخت‌ بیشتر از یك‌ كیلو آرد در روز را ندارند. مردم‌ برای‌ سیر نگهداشتن‌ شكم‌ از مواد غذایی‌ كمكی‌ دیگر مانند آرد جواری‌، مشنگ‌ وغیره‌ استفاده‌ می‌نمایند. آنهایی‌ كه‌ حتی‌ وضع‌ شان‌ نسبی‌ خوب‌ است‌ روزانه‌ دو وقت‌ از برنج‌ لُك‌ (شوله‌ای‌) استفاده‌ می‌كنند تا در مصرف‌ نان‌ خشك‌ صرفه‌جویی‌ شود. اكثریت‌ مطلق‌ مردم‌ از گوشت‌ و میوه‌ محروم‌ اند. مردم‌ می‌گویند «از اثر راكت‌پرانی‌های‌ خاینان‌ گلبدینی‌، ربانی‌، سیافی‌ و وحدتی‌ كه‌ شهر را ویران‌ كردند و هزاران‌ نفر را كشتند تصادفاً نجات‌ یافته‌ و زنده‌ ماندیم‌. اكنون‌ نوبت‌ برادران‌ طالبی‌ شان‌ رسیده‌ كه‌ مردم‌ را به‌ شكل‌ دیگری‌ بكشند. بسیار مشكل‌ است‌ كه‌ با ادامه‌ی‌ این‌ وضع‌ چند صباح‌ دیگر زنده‌ بمانیم‌.»

و اما در چنین‌ شرایطی‌ كه‌ مردم‌ مرگ‌ تدریجی‌ را می‌گذرانند، طالبك‌های‌ مزدور عقده‌ای‌ بر داتسن‌هاو پیجاروها سوار و با پخش‌ سرودگونه‌ های‌ بی‌اندازه‌ گوشخراش‌ و دلگیر طالبی‌ شان‌ سرشار و مست‌ از باده‌ی‌ قدرت‌، آن‌ مرگ‌ تدریجی‌ مردم‌ را دردناكتر نموده‌ اند.

طالبان‌ فشارهای‌ فاشیستی‌ و مذهبی‌ را بالای‌ مردم‌ روز تا روز بیشتر می‌سازند. اجرای‌ برنامه‌های‌ خلع‌ سلاح‌ مردم‌ و پاكسازی‌ مخالفین‌ شان‌ از شهر، زمینه‌ خوبی‌ است‌ برای‌ پیشبرد اهداف‌ شوم‌ آنان‌ بخصوص‌ در بخش‌ «اسلامی‌ كردن‌» جامعه‌ و به‌ اجراء گذاشتن‌ مقررات‌ و قوانین‌ طالبی‌. چون‌ عملكردهای‌ پر از جنایت‌ و خیانت‌ چندین‌ ساله‌ «جهادی‌های‌ سابق‌» راه‌ را برای‌ طالبان‌ هموار نموده‌ بود، آنان‌ با اجرای‌ برنامه‌های‌ از قبل‌ تدوین‌ شده‌، می‌خواهند به‌ تدریج‌ حاكمیت‌ سیاسی‌ ـ مذهبی‌ خود را بر مردم‌ تحمیل‌ كنند تا خواست‌ باداران‌ امریكایی‌، پاكستانی‌ و عربی‌ شان‌ را مبنی‌ بر ویرانی‌ كامل‌ كشور ما و وابسته‌ شدن‌ آن‌ برآورده‌ سازند.

هر حركت‌ و اقدامی‌ كه‌ مخالف‌ با سیاست‌های‌ قرون‌ وسطایی‌ طالبی‌ باشد برچسب‌ «غیر شرعی‌» خورده‌ و عاملان‌ آن‌ را به‌ «جزای‌ مناسب‌ شرعی‌» محكوم‌ می‌سازند.

ادامه‌ سیاست‌ها و برخوردهای‌ غیرانسانی‌ طالبان‌ كه‌ بر مبنای‌ تفتیش‌ عقاید قرون‌ وسطایی‌ استوار بوده‌ و این‌ را یگانه‌ راهگشای‌ معضلات‌ اجتماعی‌، اقتصادی‌ و فرهنگی‌ می‌دانند، روز تا روز انزجار مردم‌ را برانگیخته‌ و اكثریت‌ قاطع‌ مردم‌ به‌ نحوی‌ نارضایتی‌ شانرا در برابر این‌ وحشی‌ها ابراز می‌نمایند. هر قدر فشار مذهبی‌ طالبان‌ بیشتر می‌شود به‌ همان‌ اندازه‌ میزان‌ نفرت‌ مردم‌ بالا می‌رود. در خانه‌، دفتر، سرویس‌، تكسی‌، جاده‌، دكان‌ و... مردم‌ در مورد جهالت‌ و حماقت‌ این‌ گروه‌ به‌ بحث‌ می‌پردازند و عقده‌های‌ دل‌ شانرا خالی‌ می‌نمایند. برخورد وحشیانه‌ی‌ این‌ گرگان‌ تازه‌وارد با مردم‌ همان‌ چیزیست‌ كه‌ برادران‌ شان‌ در برابر ملت‌ انجام‌ می‌دادند. اگر آنان‌ به‌ قتل‌ و بی‌ناموسی‌ و غارتگری‌ مشهور اند، اینان‌ به‌ روح‌ و روان‌ مردم‌ چنگ‌ انداخته‌ و می‌كوشند ذهن‌ مردم‌ را حتی‌ از اندیشه‌ی‌ داشتن‌ ابتدایی‌ترین‌ حقوق‌ انسانی‌ محروم‌ سازند. وقتی‌ مردم‌ می‌گویند «ریش‌ از من‌ و اختیارش‌ از ملا» گویای‌ این‌ واقعیت‌ است‌ كه‌ زندگی‌ تحت‌ سلطه‌ی‌ طالبی‌ یعنی‌ اینكه‌ باید برده‌وار هر دستور و فرمان‌ مالك‌ را پذیرا باشی‌ و بس‌.

«طلبه‌های‌ كرام‌» مذهب‌ و شریعت‌ خاص‌ خود را زیر نام‌ جهاد علیه‌ «گروه‌ شر و فساد» و مفسدین‌ و منكرین‌، به‌ زور تفنگ‌ بر مردم‌ تحمیل‌ می‌كنند. در این‌ اواخر كه‌ به‌ قلت‌ ملیشه‌های‌ جنگی‌ مواجه‌ شدند، عده‌ زیادی‌ از ملیشه‌های‌ سابق‌ مربوط‌ گلبدین‌، سیاف‌، خالص‌ و... را بخود جذب‌ نموده‌اند. تعداد بیشمار این‌ جهادی‌های‌ پلید كه‌ تا هنوز بوی‌ گند شان‌ مردم‌ را اذیت‌ می‌نماید، روی‌ انگیزه‌های‌ قومی‌، لسانی‌ و منطقه‌ای‌ و هم‌ بدست‌ آوردن‌ معاش‌ كافی‌ با طالبان‌ یكجا شده‌اند.

موجودیت‌ ملیشه‌های‌ پاكستانی‌ در صف‌ مقدم‌ جبهات‌ جنگ‌ و حوزه‌های‌ امنیتی‌ شهر كابل‌ كاملاً محسوس‌ و انكار ناپذیر است‌. مردم‌ طالبان‌ و جهادی‌های‌ سابق‌ را دو روی‌ یك‌ سكه‌ می‌دانند. یعنی‌ گروه‌ طالبان‌ بدون‌ كمك‌ و رهنمایی‌ مستقیم‌ ISI پاكستان‌ هیچ‌ عمل‌ مستقل‌ سیاسی‌ و نظامی‌ در جامعه‌ ندارند. موجودیت‌ پایگاه‌های‌ تعلیمات‌ نظامی‌ ضربتی‌ در شهر كابل‌ و آموزش‌ دادن‌ نظامی‌ ملیشه‌های‌ پاكستانی‌ در نفس‌ شهر مبین‌ این‌ واقعیت‌ است‌ كه‌ پاكستان‌ دیگر آن‌ سیاست‌ مداخله‌ی‌ غیر مستقیم‌ را كنار زده‌ است‌. درین‌ اواخر هیت‌های‌ سران‌ مذهبی‌ پاكستان‌ غرض‌ تقویت‌ نیروی‌ انسانی‌ طالبان‌ دسته‌ دسته‌ به‌ افغانستان‌ آمده‌ مذاكراتی‌ با «طلبه‌ی‌ كرام‌» انجام‌ می‌دهند.

تركیب‌ ملیشه‌های‌ طالبی‌ را بر علاوه‌ی‌ اقوام‌ و قبایل‌ مختلف‌، بخش‌ وسیعی‌ از كوچی‌ها تشكیل‌ می‌دهد كه‌ با هرگونه‌ پدیده‌های‌ تمدن‌، علم‌، فرهنگ‌ و صنعت‌ بیگانه‌ اند. اینان‌ چندان‌ با احكام‌ مذهبی‌ نیز آشنایی‌ ندارند زیرا در مدرسه‌های‌ مذهبی‌ پاكستان‌ تعلیم‌ ندیده‌اند. پابندی‌ و انضباط‌ آنان‌ بیشتر جنبه‌ قومی‌ و منطقه‌ای‌ دارد كه‌ از طرف‌ سران‌ و خوانین‌ كوچی‌ها كه‌ به‌ حمایت‌ گروه‌ طالبان‌ درآمده‌اند، رهبری‌ می‌شوند.

جناح‌ بندی‌ های‌ نظامی‌ طالبی‌ به‌ اساس‌ قومی‌ و منطقه‌ای‌ عیان‌ است‌. قندهاری‌ها خود را بنیانگذار «تحریك‌ طلبه‌» و وارث‌ تاج‌ و تخت‌ و حكمروایی‌ می‌دانند. اگر رهبری‌ ISI بمثابه‌ قیم‌ و اجراكننده‌ اصلی‌ امور نظامی‌ آنان‌ نبود اختلافات‌، تضادها و بدبینی‌هایی‌ كه‌ بین‌ رده‌های‌ بالایی‌ قندهاری‌ها و جنوبی‌وال‌ و مشرقی‌وال‌ و... موجود است‌، تا كنون‌ حتماً آشكارا و در بیرون‌ از «تحریك‌» انعكاس‌ وسیعتری‌ می‌یافت‌.

پیشرفت‌های‌ نظامی‌ كه‌ در طول‌ چند ماه‌ قبل‌ به‌ سوی‌ شمال‌ ادامه‌ داشت‌ اكنون‌ فروكش‌ نموده‌ و به‌ بن‌بست‌ رسیده‌ است‌. حزب‌ وحدت‌ كه‌ بیشتر مناطق‌ هزاره‌ نشین‌ و اهل‌ تشیع‌ را تحت‌ سلطه‌ دارد، به‌ كمك‌ مالی‌ و تسلیحاتی‌ ایران‌، تركیه‌ ، ازبكستان‌ و... و به‌ همدستی‌ دوستم‌ به‌ هزاره‌ها چنین‌ تلقین‌ می‌نماید كه‌ اگر حاكمیت‌ پشتون‌ها بر كشور و بخصوص‌ مناطق‌ مركزی‌ مسجل‌ گردد، تاریخ‌ بار دیگر تكرار خواهد شد و دوره‌ كشتار و كوچ‌های‌ اجباری‌ امیرعبدالرحمن‌ خان‌ از نو آغاز خواهد شد. و برای‌ اثبات‌ این‌ ادعای‌ خود از كوچ‌ اجباری‌ اهالی‌ ولایات‌ پروان‌ و كاپیسا مثال‌ می‌آورند.

محاصره‌ اقتصادی‌ مناطق‌ هزاره‌جات‌ بوسیله‌ طالبان‌ زندگی‌ توده‌های‌ محروم‌ و فقیر هزاره‌ را بیشتر از پیش‌ طاقت‌فرسا ساخته‌ است‌ كه‌ تعداد قابل‌ توجهی‌ از فامیل‌ها به‌ كابل‌ و ایران‌ سرازیر می‌شوند.

مردم‌ سمت‌ شمال‌ با آنكه‌ تحت‌ ضربات‌ شدید جنایت‌ و خیانت‌ جهادی‌ها و جنرال‌ پهلوان‌ها قرار دارند، زمانیكه‌ از عملكرد وحشیانه‌ طالبان‌ در كابل‌ و ولایات‌ پروان‌ و كاپیسا آگاه‌ شدند، به‌ این‌ باور رسیدند كه‌ برای‌ آنان‌ چه‌ فرقی‌ دارد كه‌ بر سرنوشت‌ شان‌ رهزنان‌ جهادی‌ حاكم‌ باشند یا دوستمی‌ و یا طالبی‌.

برای‌ درك‌ ماهیت‌ طالبان‌ بهتر خواهد بود تا فعالیت‌های‌ ضد ملی‌ و ضد انسانی‌ این‌ گروه‌ را بصورت‌ مختصر از نظر بگذرانیم‌:

بدترین‌ نهادسیاسی‌ ـ مذهبی‌ طالبان‌ «ریاست‌ عمومی‌ امر بالمعروف‌ و نهی‌ عن‌المنكر» است‌ كه‌ در رذالت‌ و پستی‌ حتی‌ از خادیست‌های‌ رژیم‌ پوشالی‌ سبقت‌ گرفته‌ است‌. این‌ اداره‌ كه‌ روش‌های‌ آن‌ به‌ روایت‌ تاریخ‌ بیشتر به‌ دوران‌ تفتیش‌ عقاید كلیساها در اروپای‌ قرون‌ وسطی‌ شباهت‌ دارد، برهمه‌ جوانب‌ زندگی‌ مردم‌ چون‌ ابر سیاه‌ سایه‌ گسترده‌ و فرد فرد همشهریان‌ كابل‌ را در خانه‌، دفتر، جاده‌، دكان‌ و محل‌ كار تحت‌ بازپرسی‌ «شرعی‌» قرار می‌دهد. بیشترین‌ قربانیان‌ این‌ دیو سیاه‌ مذهبی‌ تا كنون‌ زنان‌ بوده‌اند. با تجاوز طالبان‌ به‌ كابل‌ در قدم‌ اول‌ زنان‌ از كار در بیرون‌ خانه‌ و تحصیل‌ محروم‌ شدند. آنان‌ بخاطر رفع‌ ضروریات‌ زندگی‌ حتی‌ با چادر كلان‌ هم‌ كه‌ از خانه‌ بیرون‌ شوند مورد تهدید، تحقیر و لت‌ و كوب‌ قرار می‌گیرند. وقتی‌ طالبان‌ ذریعه‌ بلندگو در كوچه‌ و بازار اعلام‌ كردند كه‌ هیچ‌ دكانداری‌ حق‌ندارد برای‌ زنان‌ بدون‌ حجاب‌ سودا بفروشد و هیچ‌ راننده‌ سرویس‌ و تكسی‌ حق‌ ندارد آنانرابدون‌ معیت‌ محارم‌ سوار موتر نماید، در چندین‌ موردتخلف‌ از این‌ امر دكانداران‌ و رانندگان‌ و خود زنان‌ مورد لت‌ و كوب‌ طالبی‌ قرار گرفتند. اما زنان‌ دلیری‌ هم‌ بوده‌اند كه‌ كیبل‌ زدن‌ طالب‌های‌ درنده‌ را با كوبیدن‌ مشت‌ و لگد به‌ پوزه‌ آنان‌ جواب‌ داده‌ و بدینترتیب‌ مقاومت‌ ارزنده‌ای‌ از خود نشان‌ داده‌ اند.

اداره‌ جاسوسی‌ ـ مذهبی‌ روز تا روز قیودات‌ و غصب‌ حقوق‌ زنان‌ را بیشتر ساخته‌ است‌. جداكردن‌ موترهای‌ زنان‌ از مردان‌، ممنوعیت‌ رفتن‌ به‌ خیاط‌ خانه‌ها، بستن‌ حمام‌ های‌ زنانه‌، منع‌ رفتن‌ به‌ زیارت‌ مقبره‌وپارك‌ها، عدم‌ شركت‌ در میله‌های‌ باستانی‌، تشبث‌، اخلال‌ ومداخله‌ در كورس‌ های‌ آموزشی‌ و خصوصی‌ دختران‌ و...همه‌ محدودیت‌هایی‌ اند كه‌ علیه‌ زنان‌ بسته‌ اند.

مردان‌ نیز همانند زنان‌ مورد تعقیب‌ و تفتیش‌ قرار دارند. هیچ‌ روزی‌ نیست‌ كه‌ «امر بالمعروف‌» در چهارراهی‌ها و نقاط‌ مختلف‌ شهر به‌ مردم‌ حمله‌ نكنند. گاهی‌ از نماز می‌پرسند و گاهی‌ هم‌ از نداشتن‌ ریش‌ «شرعی‌» و.... هر كس‌ كه‌ ریشش‌ كوتاه‌، سرش‌ برهنه‌ و موهای‌ دراز داشت‌ و یا در جواب‌ گفتن‌ به‌ سوالات‌ «محتسب‌» تعلل‌ ورزید علاوه‌ بر تحقیر و توهین‌ رذیلانه‌، به‌ زدن‌ چندین‌ ضربه‌ شلاق‌ و حبس‌ محكوم‌ می‌گردد. داشتن‌ تصویر و یا سامان‌ بازی‌ موجودات‌ ذیروح‌ ممنوع‌ بوده‌ و متخلف‌ شدیداً مجازات‌ می‌گردد.

در ادارات‌ دولتی‌ برای‌ همه‌ مامورین‌ دستور داده‌ شده‌ كه‌ بدون‌ لنگی‌ به‌ اداره‌ حاضر نشوند و در بعضی‌ از ادارات‌ از جمله‌ در وزارت‌ داخله‌ امر شده‌ كه‌ حین‌ ورود به‌ داخل‌ شعبه‌ بوت‌های‌ شانرا از پای‌ درآورده‌ از چپلك‌ استفاده‌ نمایند. در اكثر وزارت‌ خانه‌ ها، ملاهای‌ وزیر و رئیس‌ پای‌ برهنه‌ بالای‌ كوچ‌ و چوكی‌ چارزانو زده‌، امر و نهی‌ می‌كنند.

در این‌ اواخر تعداد قابل‌ توجهی‌ از افراد فنی‌، متخصص‌ و دانشمند مخالف‌ رژیم‌ زیرنام‌ «عناصرناباب‌» و «خلقی‌ و پرچمی‌» از وظیفه‌ سبكدوش‌ شده‌ اند. در حالیكه‌ جنایتكارترین‌ سران‌ این‌ دو حزب‌ خاین‌ بخصوص‌ نظامیان‌ شان‌ دوش‌ بدوش‌ طالبان‌ مشغول‌ قصابی‌ مردم‌ اند. طالبان‌ بااین‌ «تصفیه‌» شیطانی‌ شان‌ می‌خواهند نارضایتی‌ مردم‌ را در نطفه‌ خفه‌ ساخته‌ و دستگاه‌ شكسته‌ و ریخته‌ دولتی‌ راكاملاً محو و نابود سازند.

قبلاً شلاقداران‌ امربالمعروف‌ بدون‌ وقفه‌ به‌ تمام‌ ارگان‌های‌ دولتی‌ سر زده‌ وبه‌ تفتیش‌ ریش‌ و لنگی‌وسوالات‌ مذهبی‌ می‌پرداختند. در روز تفتیش‌ به‌ تمام‌ماموران‌امرمی‌شدكه‌ به‌ مسجد حاضرشده‌ودر صف‌های‌ معین‌ قرارگیرند. بعداً چند نفر از طالبان‌ با تحقیر فراوان‌ به‌ تفتیش‌ ریش‌ مامورین‌ می‌پرداختند و متخلفین‌ بلافاصله‌ از كار و وظیفه‌ سبكدوش‌ می‌شدند.

غیراز تفتیش‌ جاده‌های‌ عمومی‌ و ادارات‌ و محل‌ كار ماموران‌، بازرسی‌ خانه‌ها و اماكن‌ شخصی‌ نیز شدت‌ یافته‌ است‌. در هر محل‌ سروكله‌ این‌ فاشیست‌ها پیدا شده‌ همراه‌ با وكیل‌ گذر و ملای‌ مسجد مردم‌ را به‌ «اقامه‌ معروف‌» دعوت‌ كرده‌ اكیداً امر صادر می‌كنند كه‌ نماز جماعت‌ را پنج‌ وقت‌ در مساجد ادا نمایند، از بیرون‌ رفتن‌ زن‌ از خانه‌ جلوگیری‌ نموده‌ و از شنیدن‌ موسیقی‌ و دیدن‌ فلم‌های‌ ویدیویی‌ جداً حذر كنند.

در اكثر مناطق‌ بخصوص‌ در خیرخانه‌ چندین‌ ملا (از قیافه‌ و لهجه‌ شان‌ پیداست‌ كه‌ پاكستانی‌ اند) گاهگاهی‌ همراه‌ با طالب‌ بچه‌ها غرض‌ تبلیغ‌ و دعوت‌ «امر به‌ معروف‌» به‌ خانه‌های‌ مردم‌ سرزده‌ و از مردهای‌ خانه‌ بعد از سوال‌ و جواب‌های‌ زیاد دعوت‌ می‌كنند كه‌ نماز پنجگانه‌ را حتماً در مسجد ادا نمایند. هر چند مردم‌ می‌گویند كه‌ ما غریب‌ كار هستیم‌، صبح‌ وقت‌ تا شام‌ به‌ كار می‌رویم‌ و در خانه‌ نیستیم‌ بناءً نماز خود را در جای‌ كار خود می‌خوانیم‌، اما ملاهای‌ جاسوس‌ عذر شان‌ را نپذیرفته‌ و فقط‌ می‌فرمایند كه‌ «زیاد موضوع‌ كار را بهانه‌ نیاورید، خدا روزی‌ رسان‌ است‌»! مردم‌ وقتی‌ می‌بینند كه‌ گفت‌ و شنود با ملاهای‌ مزدور فایده‌ ندارد بعد از رفتن‌ شان‌ با همدیگر تبصره‌ می‌نمایند: «خدا گفته‌ كه‌ تو حركت‌ كو كه‌ مه‌ بركت‌ كنم‌، از اینكه‌ دست‌ این‌ ملاهای‌ مفت‌خور در زندگی‌ آبله‌ نكرده‌ تا بدانند كه‌ یك‌ لقمه‌ نان‌ چگونه‌ بدست‌ می‌آید، به‌ سادگی‌، مفت‌خوری‌ و زندگی‌ طفیلی‌ شان‌ را به‌ حساب‌ ـ روزی‌ رسان‌ خدا است‌ ـ توجیه‌ می‌كنند. اولتر از همه‌ این‌ ملاهای‌ پاكستانی‌ چرا "امر بالمعروف‌" خود را از كشور شان‌ كه‌ مركز منكرات‌ است‌ آغاز نمی‌كنند. شاید به‌ این‌ دلیل‌ كه‌ حكام‌ پاكستانی‌ آنان‌ را به‌ اندازه‌ پشكل‌ هم‌ اهمیت‌ نمی‌دهند چه‌ رسد به‌ آنروزی‌ كه‌ حاكم‌ بلامنازع‌ مردم‌ شوند.»

جنگ‌های‌ خانمانسوز سیمای‌ بازار كابل‌ را نیز دگرگون‌ ساخته‌ است‌. داد وستد اكثراً نه‌ در مغازه‌های‌ بزرگ‌، بلكه‌ در بساط‌های‌ روی‌ بازار، كانتینرها و غرفه‌های‌ كوچك‌ صورت‌ میگیرد. تعداد قابل‌ توجهی‌ از روشنفكران‌، مامورین‌ دولت‌ و اطفال‌ آنان‌ به‌ خیل‌ دستگردانان‌ و بساط‌ فروشان‌ حرفه‌ای‌ پیوسته‌اند و این‌ گروه‌ معمولاً با عناوین‌ مختلف‌ قوانین‌ وضع‌ شده‌ی‌ «امیر» نشین‌های‌ كابل‌ مورد آزار و اذیت‌ قرار می‌گیرند.

طالبان‌ هم‌ گویا شنیده‌اند وقتی‌ قدرت‌ تصرف‌ شد نباید به‌ نظم‌ ترافیك‌ شهر و سروصورت‌ دادن‌ جاده‌ها بی‌توجه‌ بود! تمامی‌ معضلات‌ اساسی‌ مردم‌ حل‌ شده‌اند كه‌ عشق‌ به‌ نظم‌ ترافیك‌ شان‌ تور خورده‌ و به‌ بهانه‌ آن‌ تمام‌ دستفروشان‌ شهر را تحت‌ فشار قرار داده‌ و آنان‌ را از یك‌ نقطه‌ به‌ نطقه‌ دیگر شهر می‌كوچانند.

دراین‌ ایجاد «نظم‌» جاده‌های‌ شهر است‌ كه‌ اكثر طالبان‌ سوته‌ بدست‌ را نه‌ قنداری‌ها، بلكه‌ طلبه‌های‌ هزاره‌، ازبك‌ و تركمن‌ تشكیل‌ می‌دهند زیرا طلبای‌ قندهاری‌ كه‌ خود را «سرداران‌ قوم‌ و وارثین‌ حقیقی‌ انبیاء» می‌خوانند احتمالاً این‌ وظیفه‌ را از یكطرف‌ كسر شأن‌ برای‌ خود دانسته‌ و از طرف‌ دیگر نمی‌خواهند دست‌ مردم‌ به‌ یخن‌ شان‌ برسد و بدنام‌ گردند. و طلبه‌های‌ هزاره‌، ازبك‌ و تركمن‌ همچنان‌ باصداقت‌ به‌ این‌ «وظیفه‌ مقدس‌» مشغول‌ اند كه‌ كوچكترین‌ رحمی‌ به‌ خرده‌فروشان‌ روا نداشته‌ و عقده‌ های‌ دیرین‌ شان‌ را بر فقیران‌ و اكثراً تحصیلكردگان‌ شهر خالی‌ می‌سازند. شاید این‌ نشانی‌ از ادغام‌ شدن‌ منافع‌ قومی‌ وغیره‌ در منافع‌ مشترك‌ طبقاتی‌ باشد.

متأسفانه‌ این‌ نواله‌ خواران‌ طالبان‌ هنوز نمیدانند كه‌ چگونه‌ در اجرای‌ ستم‌ ملی‌ و سایر اعمال‌ فاشیستی‌ مورد سؤاستفاده‌ قرار می‌گیرند.

اكثریت‌ مامورین‌ ملكی‌ ونظامی‌تحصیل‌كرده‌ و متخصص‌ بنابر نداشتن‌ كار و معاش‌ به‌ دست‌فروشی‌ و یا دكانداری‌ می‌پردازند. در بازارها بعضاً دیده‌ شده‌ كه‌ تعداد فروشنده‌ها بیشتر از خریداران‌ می‌باشد. تعداد زیادی‌ از مردم‌ بخاطر خرید مقدار ناچیزی‌ آرد ناگزیر اسباب‌ ضروری‌ خانه‌ شانرا به‌ قیمت‌ بسیار نازل‌ بفروش‌ می‌رسانند. هیچ‌ فردی‌ و صاحب‌ هیچ‌ حرفه‌ای‌ نیست‌ كه‌ از زندگی‌اش‌ ننالد و نفرت‌ عمیقش‌ را نثار طالبك‌ها ننماید. هیچكسی‌ وجود ندارد كه‌ به‌ نحوی‌ مورد آزار و اذیت‌ گروه‌ جاهلان‌ قرار نگرفته‌ باشد. بطور مثال‌، سلمانی‌ مورد لت‌ و كوب‌ قرار گرفته‌ بود كه‌ چرا ریش‌ فلان‌ مرد را قیچی‌ زده‌ است‌؛ خیاطی‌ را زیر ضرب‌ و شتم‌ طالبی‌ گرفتند كه‌ چرا فلان‌ زن‌ به‌ خیاط‌خانه‌اش‌ آمده‌ است‌؛ دریور تكسی‌ و یا سرویسی‌ به‌ خاطر سوار كردن‌ زنان‌ «بی‌حجاب‌» به‌ جزای‌ شرعی‌ طالبی‌ رسیده‌اند و به‌ همین‌ ترتیب‌ قصابان‌ و نانواها آزار می‌بینند كه‌ چرا گران‌ فروشی‌ می‌كنند و دست‌ فروشان‌ و تبنگ‌ داران‌ كه‌ چرا چهارراهی‌ها و سركهای‌ عمومی‌ را مسدود ساخته‌اند....

فقر، گرسنگی‌، جنگ‌، نبودن‌ كانون‌های‌ تعلیمی‌ و تربیتی‌ و عدم‌ كار و تولید اجتماعی‌ باعث‌ شده‌ كه‌ سیلی‌ از گدایان‌ شامل‌ اطفال‌، زنان‌ و مردان‌ بخاطر بدست‌ آوردن‌ لقمه‌ نانی‌ در سرتاسر شهر خانه‌ به‌ خانه‌، كوچه‌ به‌ كوچه‌ و دكان‌ به‌ دكان‌ در گردش‌ افتاده‌ و یا در جاده‌های‌ عمومی‌ نشسته‌ و یا بخوابند. جوانان‌ و نوجوانانی‌ كه‌ به‌ این‌ شیوه‌ زندگی‌ عادت‌ كرده‌اند، از لحاظ‌ تربیتی‌ فاسد و به‌ طفیلی‌های‌ جامعه‌ مبدل‌ شده‌اند. در میان‌ این‌ خیل‌ گداها تعداد بی‌شماری‌ از زنانی‌ هستند كه‌ هرگز دچار چنین‌ مصائب‌ زندگی‌ نبوده‌اند، آنان‌ حتی‌ زیر چادری‌ هم‌ از پول‌ خواستن‌ و دست‌دراز كردن‌ عاری‌ كشنده‌ دارند اما چه‌ كنند كه‌ دست‌آوردهای‌ «انقلاب‌ اسلامی‌» جهادی‌های‌ رنگارنگ‌ خاین‌، آنان‌ را به‌ این‌ روزگار كشانیده‌ است‌.

از آموزش‌ منظم‌ در مكاتب‌ و پوهنتون‌ خبری‌ نیست‌. در هرلیسه‌، متوسطه‌ و یا ابتدائیه‌ فقط‌ حدود ۲۰ فیصد شاگردان‌ و معلمین‌ حضور می‌یابند. در اكثرمكاتب‌ خیرخانه‌ مهاجرین‌ مناطق‌ ولایات‌ پروان‌ و كاپیسا كه‌ در اثر سگ‌جنگی‌های‌ جهادی‌ ـ طالبی‌ به‌ زور از خانه‌های‌ شان‌ كوچ‌ داده‌ شده‌اند، زندگی‌ می‌كنند. اداره‌ طالبی‌ چون‌ به‌ مسایل‌ فرهنگی‌ و تربیتی‌ علاقه‌ای‌ ندارد بناءً كدام‌ تمایلی‌ هم‌ به‌ تخلیه‌ مكاتب‌ از مهاجرین‌ نشان‌ نمی‌دهد.

طالبان‌ از بازگشایی‌ پوهنتون‌ها صرف‌ به‌ مثابه‌ یك‌ وسیله‌ی‌ تبلیغاتی‌ استفاده‌ كردند تا وانمود سازند كه‌ آنقدر هم‌ جاهل‌ و ضد تحصیل‌ و علم‌ و دانش‌ نیستند. اما در واقع‌ كمتر از ۲۰ فیصد محصل‌ و استاد حاضر به‌ رفتن‌ به‌ پوهنتون‌ هستند. تنها تعدادی‌ از محصلین‌ سمستر اخیر پوهنح ی‌ طب‌ حاضر به‌ ادامه‌ دروس‌ خویش‌ شده‌اند تا بتوانند بعد از ختم‌ سال‌ به‌ اخذ به‌ اصطلاح‌ دیپلوم‌ نایل‌ شوند. با آنكه‌ امتحان‌ كانكور از فارغان‌ صنوف‌ دوازدهم‌ مركز و بعضی‌ ولایات‌ گرفته‌ شده‌ اما نتیجه‌ جذب‌ محصلین‌ معلوم‌ نیست‌ زیرا وضع‌ لیلیه‌، كتابخانه‌، جمنازیوم‌ و دیگر امكانات‌ رهایشی‌ و درسی‌ طوری‌ نیست‌ كه‌ نامش‌ را پوهنتون‌ گذاشت‌. استادان‌ و محصلین‌ كه‌ وارد پوهنتون‌ می‌شوند، قیافه‌، لباس‌، ریش‌ و لنگی‌ شان‌ بیشتر به‌ طالبان‌ مدارس‌ دینی‌ مانده‌ و بی‌نهایت‌ مضحك‌ به‌ نظر می‌آیند.

بنابرسفارش‌ ملاعمر مكاتب‌ به‌ مدرسه‌ و شاگردان‌ به‌ طلبه‌ مسمی‌ شده‌ و چندین‌ مدرسه‌ دینی‌ نیز در شهر كابل‌ دایر گردیده‌ كه‌ بنام‌ كشته‌ شده‌های‌ طالبان‌ نامگذاری‌ گردیده‌ اند. قرار است‌ در صورت‌ استیلای‌ حاكمیت‌ طالبان‌ درسراسركشور برنامه‌های‌ فرهنگی‌ آنان‌ عملی‌ شود كه‌ طبق‌ آن‌ غیر از مضامین‌ دینی‌ و چند مضمون‌ ساینس‌، دیگر تمام‌ علوم‌ كه‌ جنبه‌ «غیر شرعی‌» دارند از برنامه‌های‌ معارف‌ اسلامی‌ طالبی‌ حذف‌ خواهند شد.

رادیوی‌ طالبی‌ دارای‌ نشرات‌ بسیار مضحك‌، مبتذل‌ و عاری‌ از هرگونه‌ محتوای‌ علمی‌، هنری‌ و اجتماعی‌ است‌. غیر از «سرود» دلخراش‌ و اذیت‌ كننده‌ طالبی‌ و چند خبر و تفسیر به‌ اصطلاح‌ سیاسی‌ و موعظه‌های‌ دینی‌ ملاها، دیگر كدام‌ برنامه‌ای‌ ندارد. اكثراً نطاقان‌ بی‌سواد بوده‌ و كوشش‌ می‌كنند تا با قلقله‌ی‌ كلمات‌ عربی‌ بی‌سوادی‌ خود را بپوشانند. ملا اسحق‌ نظامی‌ رئیس‌ رادیو تلویزیون‌ از ملاهایی‌ است‌ كه‌ رادیو را در انحصار خود دارد. او خود موعظه‌ می‌كند، تفسیر سیاسی‌ می‌خواند و گاهگاهی‌ اخبار مهم‌ را نطاقی‌ كرده‌ و هم‌ در پایان‌ برنامه‌ هر شب‌ دست‌ به‌ دعا بلند نموده‌ و مناجات‌ نامه‌اش‌ را می‌خواند. او در این‌ اواخر از طرف‌ رئیس‌ ستره‌محكمه‌ به‌ اخذ درجه‌ علمی‌ «پوهاند» مفتخر گردید. یعنی‌ «پوهاند ملا اسحق‌ نظامی‌ آخند»! از تلویزیون‌ یا «صندوقچه‌ شیطان‌» تا هنوز كار نگرفته‌اند. گر چه‌ دیدن‌ فلم‌های‌ ویدیویی‌ از جمله‌ «منكرات‌» است‌، اما خود طلبه‌ها گاهگاهی‌ برای‌ سرگرمی‌ و خوشگذرانی‌ شان‌ زیر نام‌ سانسور بعضی‌ فلم‌ها را می‌بینند.

علاوه‌بر جریده‌ «شریعت‌»، «انیس‌»، «هیواد» و... نیز از طرف‌ طلبه‌ها چاپ‌ و پخش‌ می‌شود. مجله‌ «اردو» و «سنگر» مسایل‌ نظامی‌ طلبه‌ را انعكاس‌ می‌دهند. «كابل‌ تایمز»، «كمكیانوانیس‌»، «سره‌میاشت‌» نشریات‌ دیگری‌ اند كه‌ تهی‌ از هرگونه‌ ارزش‌ مثبت‌ فرهنگی‌ می‌باشند. و سرشار از مبتذلات‌ نوع‌ نشریات‌ جهادی‌ و «سباوون‌»، «مرجان‌»، «سحر» و امثالهم‌ می‌باشند.

كتاب‌خانه‌ها غیرفعال‌ بوده‌ جز مشتی‌ از كتب‌ دینی‌ و كتابهای‌ بی‌ارزش‌ دیگر چیزی‌ در آن‌ها پیدا نمی‌شود. تعداد زیاد كتابهای‌ پوهنتون‌ كابل‌ و كتاب‌خانه‌های‌ عامه‌، كتاب‌خانه‌بیهقی‌ و... قبلاً در همان‌ ابتدای‌ تجاوز بنیادگرایان‌ به‌ كابل‌ حریق‌ و غارت‌ گردیدند. آنچه‌ كه‌ باقیمانده‌ توسط‌ طالبان‌ رسماً دزدی‌ شده‌ و كتبی‌ كه‌ ارزش‌ علمی‌ و هنری‌ دارند به‌ كشورهای‌ دیگرقاچاق‌ می‌شوند. كتاب‌ فروشی‌ها همه‌ پیهم‌ تفتیش‌گردیده‌

و فروشندگان‌ آن‌ به‌ عناوین‌ مختلف‌ مثل‌ فروش‌ كتب‌ «غیر علمی‌»، «غیر شرعی‌» و عكس‌دار مورد لت‌ و كوب‌ و جزای‌ شرعی‌ طالبی‌ قرار می‌گیرند. از اكثر كتاب‌ فروش‌ها استحضاری‌ گرفته‌اند كه‌ به‌ هیچ‌ صورت‌ حق‌ ندارند كتب‌ و نشرات‌ ایرانی‌ و نویسنده‌های‌ غیرمسلمان‌ را نگهداری‌ و یا فروش‌ نمایند.

آرشیف‌ ملی‌ و گالری‌ ملی‌ كه‌ مقداری‌ از آثار هنری‌ و تاریخی‌ آن‌ از دستبرد جهادی‌ محفوظ‌ مانده‌ بود، فعلاً در معرض‌ نابودی‌ كامل‌ قرار دارد. عدم‌ حفاظت‌ و احساس‌ مسئولیت‌، باعث‌ از بین‌ رفتن‌ آنها می‌شود.

سیستم‌ آب‌ و برق‌ و مخابرات‌ در مناطقی‌ كه‌ برجها و لین‌های‌ برق‌ از غارت‌ و ویرانی‌ جهادی‌های‌ سابق‌ در امان‌ مانده‌ اند، فعال‌ بوده‌ كه‌ در حدود ۲۰ فیصد نواحی‌ شهر كابل‌ را احتوا می‌ نماید.

ترافیك‌ شهربكلی‌ غیرمنظم‌بوده‌ و اهالی‌ شهر همانند گذشته‌ مشكلات‌ نبودن‌ سرویس‌های‌ لینی‌ را تحمل‌ می‌نمایند. كرایه‌ سرویس‌های‌ شهری‌ اكثراً از فی‌ نفر ۱۰۰۰ افغانی‌ بیشتر بوده‌ و تكسی‌ برای‌ فاصله‌ یك‌ كیلو متر ۵۰۰۰ افغانی‌ مطالبه‌ می‌نماید. جداشدن‌ موترهای‌ مردانه‌ و زنانه‌ از جمله‌ مشكلاتی‌است‌ كه‌ روی‌ سختی‌های‌ دیگرزندگی‌ انباشت‌ شده‌ است‌.

وضع‌ صحی‌ روز تا روز بدتر شده‌ می‌رود. پایین‌ آمدن‌ سطح‌ زندگی‌ مردم‌ و چیره‌ شدن‌ فقر و گرسنگی‌ همراه‌ با محیط‌ كاملاً ناسالم‌ بهداشتی‌ باعث‌ افزایش‌ امراض‌ گوناگون‌ شده‌ است‌. مؤسسات‌ و شفاخانه‌ها بخاطر نداشتن‌ وسایل‌ كافی‌ و پرسونل‌ متخصص‌ نمی‌توانند نیازهای‌ مردم‌ را حل‌ نمایند. یك‌ تعداد شفاخانه‌هایی‌ كه‌ زیر پوشش‌ صلیب‌ سرخ‌ فعال‌ بودند به‌ سبب‌ برخوردهای‌ غیر انسانی‌ طالبی‌ از كمك‌های‌ طبی‌ شان‌ كاسته‌ شده‌ و با ادامه‌ همین‌ سیاست‌ها شاید در آینده‌ فعالیت‌ هایشان‌ به‌ صفر تقرب‌ كند.

اكثر داكتران‌ متخصص‌ راهی‌ كشورهای‌ بیگانه‌ شده‌اند. آن‌ عده‌ایكه‌ باقیمانده‌ اند یا تجربه‌ شان‌ كم‌ است‌ و یا خرج‌ مصارف‌ مسافرت‌ و مهاجرت‌ را ندارند. اكثر مریضان‌ نسبت‌ عدم‌ تشخیص‌ و تثبیت‌ مرض‌ شان‌ و یا ادویه‌ بی‌كیفیت‌ و تقلبی‌ و نداشتن‌ پول‌ خرید ادویه‌ و فیس‌ داكتر و مخارج‌ شفاخانه‌ تلف‌ می‌شوند.

گزارش‌ فوق‌ اندكی‌ اختصار شده‌ است‌

آذرنوش‌

شكنجه‌ و به‌ دارآویختن‌ چهار تن‌

روز ۲۱ میزان‌ طالبان‌ ۴ نفر را در دو نقطه‌ مزدحم‌ شهر (چهارراهی‌ ده‌كیپك‌ و چارراهی‌ باغ‌ زنانه‌) به‌ دار آویختند كه‌ دو تن‌ آنان‌ كمتر از ۲۰ سال‌ داشتند.

عبدالحی‌، خان‌محمد، میرویس‌ و حیات‌اله‌ ظاهراً به‌ جرم‌ كشتن‌ قومندان‌ خود و چند طالب‌ دیگر محكوم‌ به‌ اعدام‌ شدند. روی‌ بدن‌ اجساد اعدام‌ شدگان‌ كه‌ دو روز به‌ دار آویزان‌ بودند، آثار شكنجه‌ مشهود بود.

اقارب‌ معدومین‌ چون‌ نتوانسته‌ بودند جسدها را تسلیم‌ شوند، اهالی‌ پنجصد فامیلی‌ خیرخانه‌ با جمعآوری‌ اعانه‌ از مردم‌ محل‌، آنان‌ را بخاك‌ سپردند.

با اینكه‌ این‌ چهار تن‌ در صف‌ طالبان‌ می‌جنگیدند اما اندوه‌ دردناكی‌ را می‌شد در سیمای‌ اهالی‌ شهر كابل‌ دید. زیرا مردم‌ كابل‌ می‌دانستند كه‌ اینان‌ كسانی‌ بودند كه‌ با تزویر و تطمیع‌ بوسیله‌ طالبان‌ به‌ جنگ‌ كشانده‌ شدند و عمل‌ بدی‌ را مرتكب‌ نشدند كه‌ قومندان‌ وطنفروش‌، مستبد و خاین‌ خود را با چند تن‌ از دستیارانش‌ به‌ قتل‌ رساندند.

آخرین‌ داشته‌های‌ تاریخی‌ و فرهنگی‌ در حال‌ نابودی‌

آبدات‌ و عمارات‌ تاریخی‌ كشور در طی‌ سگ‌ جنگی‌های‌ جهادی‌ كاملاً از بین‌ رفته‌ و یا به‌ خرابه‌ تبدیل‌ شده‌ اند. در شهر كابل‌، قصر و مسجد باغ‌بابر، مقبره‌ سلطان‌ محمد تلایی‌ واقع‌ شاه‌شهید، آبده‌ میوند، برج‌ ساعت‌ در پل‌ محمودخان‌، مینارهای‌ دارالامان‌، طاق‌ ظفر پغمان‌، قصر تاج‌ بیگ‌ و قصردارالامان‌ كاملاً منهدم‌ گردیده‌ و مقبره‌ تیمورشاه‌، مقبره‌ و مسجد امیرعبدالرحمن‌، مینار عبدالوكیل‌ واقع‌ دهمزنگ‌، مسجد چوب‌ فروشی‌، مسجد علیا رتبه‌ در شوربازار، بالاحصار كابل‌، پل‌ ارتل‌، زیارت‌ شاه‌ دوشمشیره‌ وده‌ ها آبده‌ و عمارات‌ تاریخی‌ دیگر در انتظار نابودی‌ اند و به‌ همین‌ ترتیب‌ بت‌های‌ بامیان‌، چاه‌بست‌ هلمند، قلعه‌بست‌ و مقبره‌ احمدشاه‌ بابا، مقبره‌ میرویس‌، خرقه‌ شریف‌ در قندهار و مقبره‌ها و مینارهای‌ مشهور غزنی‌، هرات‌، جلال‌آباد، بلخ‌، سمنگان‌، كندز، بغلان‌، تخار، بدخشان‌، وغیره‌ برخی‌ كاملاً از بین‌ رفته‌ و برخی‌ در حال‌ از بین‌ رفتن‌ هستند.

تاراج‌ موزیم‌ ملی‌ افغانستان‌

موزیم‌ ملی‌ افغانستان‌ كه‌ در سال‌ ۱۹۱۹ تاسیس‌ گردید بر اساس‌ اعتباریكه‌ در نتیجه‌ بدست‌ آوردن‌ هزاران‌ اثر تاریخی‌ قدیمی‌ مربوط‌ دوره‌ هایی‌ كه‌ حتی‌ تاریخ‌ آنرا ضبط‌ كرده‌ نتوانسته‌ است‌، بمثابه‌ موزیم‌ درجه‌ دوم‌ دنیا محسوب‌ و بحیث‌ عضو شورای‌ بین‌الملل‌ موزیم‌ها پذیرفته‌ شده‌ است‌. درین‌ موزیم‌ آثاریكه‌ مربوط‌ دوره‌ های‌ اول‌ و دوم‌ سنگ‌، برونز، گریك‌، یونان‌ و باختر، كوشانیان‌، ساسانیان‌ و غیره‌ بوده‌ است‌ نیز جمع‌ آوری‌ و حفظ‌ شده‌ بود. ولی‌ تعداد زیاد آثار موزیم‌ توسط‌ خاین‌ محمدانوركتوازی‌ رئیس‌ موزیم‌ در تبانی‌ با شخص‌ نجیب‌، نور احمدنور، عبدالقادر، آشنا رئیس‌ كمیته‌ دولتی‌ كلتور به‌ روسها تسلیم‌ داده‌ شده‌ است‌. همچنان‌ بر اساس‌ برخی‌ مدارك‌ معتبر قسمتی‌ از آثار موزیم‌ را كتوازی‌ به‌ دستور نجیب‌ در دامن‌ گلبدین‌ ریخته‌ و طبق‌ جورآمد قبلی‌، تعمیر موزیم‌ با راكت‌ گلبدین‌ خاین‌ تخریب‌ شد تا خیانتش‌ به‌ موزیم‌ كتمان‌ گردد. بعد از حریق‌ و تخریب‌ موزیم‌ ملی‌ مابقی‌ آثار آن‌ بدست‌ احزاب‌ و تنظیم‌ها افتاده‌ و زمینه‌ فروش‌ آنرا به‌ دولت‌ ربانی‌ مساعد ساختند. در سال‌ ۱۳۷۴ كمیسون‌ حفظ‌ و جمعآوری‌ آثار تاریخی‌ كه‌ منظور همین‌ آثار موزیم‌ بود به‌ دستور ربانی‌ بمیان‌ آمد كه‌ در تركیب‌ آن‌ به‌ اصطلاح‌ استادان‌ اكادمی‌ و علوم‌ پوهنتون‌ و از آنجمله‌ واصف‌ باختری‌ و عبدالله‌ پویان‌ رئیس‌ فرهنگ‌ و هنر وزارت‌ اطلاعات‌ و كلتور بچه‌ خوانده‌ ربانی‌ شامل‌ بود. این‌ كمیسون‌ دوكار را انجام‌ داد، اولاً مبلغ‌ پنجصد میلیون‌ افغانی‌ و ۲۴ هزار دالر كمك‌ یونسكو را از بودجه‌ دولت‌ گرفته‌ به‌ عبدالله‌ پویان‌ خاین‌ سپرد تا در پشتنی‌ بانك‌ كابل‌ حساب‌ جاری‌ باز كرده‌، یك‌ هزار اثر موزیم‌ را به‌ قیمت‌ كمتر از یكصد میلیون‌ خریداری‌ كرده‌ و از طریق‌ جعل‌ در اسناد خریداری‌ چند صد میلیون‌ دیگر را در جیب‌ زد. همچنین‌ عبدالله‌پویان‌ بیشترین‌ آثار ناب‌ موزیم‌ را به‌ همدستی‌ كاركنان‌ موزیم‌ و كمیشن‌ كاران‌ از پول‌ متذكره‌ خریداری‌ و به‌ قاچاقبران‌ به‌ قیمت‌ گزاف‌ به‌ فروش‌ رساند و با ورود طالبان‌ به‌ كابل‌ با كیلوهایی‌ از طلا مخصوصاً تاج‌ تلایی‌ یك‌ كیلویی‌ زنانه‌ و بكس‌های‌ دالر به‌ پاكستان‌ پناه‌ برد.

در دوران‌ نجیب‌ ۲۱ هزار اثر «تلا تپه‌» كه‌ شهرت‌ جهانی‌ دارد به‌ تعمیر ارگ‌ انتقال‌ و با اشتراك‌ هیئت‌ ملل‌ متحد مهر و لاك‌ گردید. ولی‌ تا امروز همان‌ دروازه‌ قفل‌ بوده‌ و سرنوشت‌ این‌ گنجینه‌ بزرگ‌ مكتوم‌ است‌.

از جمله‌ ده‌ها كاركن‌ متخصص‌ موزیم‌ اكنون‌ دو سه‌ نفر باقیمانده‌ و دیگران‌ به‌ اثر فشارها و نابودی‌ موزیم‌ به‌ خارج‌ پناهنده‌ شده‌ اند.

تعدادی‌ از آثار موزیم‌ كه‌ بدست‌ آمده‌ ازین‌ اتاق‌ به‌ آن‌ اتاق‌ انتقال‌ یافته‌ و هیچ‌ «دولتی‌» در حفاظت‌ و نگهداری‌ آنها توجه‌ نكرده‌ و نمی‌كنند، بلكه‌ زمینه‌ نابودی‌ این‌ آثار باقیمانده‌ را مساعد می‌سازند. زیرا لابراتوار و كاركنان‌ فنی‌ و ملكی‌ وجود ندارند كه‌ در زمینه‌ ایجاد شرایط‌ تحفظی‌ آثار مبادرت‌ ورزند.

در ارتباط‌ به‌ وزارت‌ اطلاعات‌ و كلتور دو موسسه‌ با وظایف‌ متفاوت‌ به‌ نام‌های‌ گالری‌ ملی‌ و نگارستان‌ هنری‌ غلام‌ محمد میمنگی‌ در شهر كابل‌ موجود بود. گالری‌ ملی‌ در سال‌ ۱۳۶۲ ایجاد گردیده‌. به‌ تعداد دو صد اثر نقاشی‌ از قصر سلطنتی‌ ـ موزیم‌ ملی‌ و موزیم‌ ملی‌ قندهار در آن‌ آورده‌ شده‌ و بعد تعدادی‌ از آثار نقاشی‌ كار استادان‌ معاصر نقاش‌ افغانستان‌ خریداری‌ گردیده‌ و ۸۰۰ اثر در گالری‌ موجود بود. آثار مذكور تاسال‌ ۱۳۷۱ درتعمیراصلی‌ آن‌ واقع‌ آسمایی‌ وات‌ قرار داشت‌. ولی‌ بعد از ۱۳۷۱افراد مسلح‌ حكومت‌ بنیادگرایان‌ چند بار به‌ گالری‌ دستبرد زده‌ و ۳۵ اثر آنرا سرقت‌ نمودند. اكنون‌ آثار گالری‌ در تعمیری‌ مربوط‌ به‌ وزارت‌ اطلاعات‌ و كلتور وجود دارد و ترس‌ آن‌ موجود است‌ كه‌ اگر طالبان‌ جاهل‌ از چگونگی‌ آثار خبر شوند آنرا مانند خانه‌ فرهنگی‌ هرات‌ نابود خواهند كرد.

مركز هنری‌ نگارستان‌ میمنگی‌ كه‌ بیش‌ از بیست‌ سال‌ عمر دارد هنر نقاشی‌، رسامی‌،خطاطی‌،مجسمه‌سازی‌، پوستر و غیره‌ را تدریس‌ می‌نمود. در سالهای‌ اول‌ نقاشان‌ و خطاطان‌ ورزیده‌ای‌ در این‌ مركز هنری‌ موجود بودندكه‌ درعرصه‌ خطاطی‌ باانجمن‌خوش‌نویسان‌ایران‌ برابری‌ میكرد. ولی‌ رژیم‌ پوشالی‌ این‌ استادان‌ و هنرمندان‌ توانا را كه‌ تعداد شان‌ به‌ ۳۰ نفر می‌رسید دراثرتهدیدازمركزهنری‌ دوركرده‌اشخاص‌ مجهول‌الهویه‌ و غیر مسلكی‌ را به‌ عوض‌ آنان‌ نصب‌ نمودند. بعد از آن‌ كار مركز مذكور به‌ نام‌ وجود داشته‌ و بیشترین‌ بهره‌برداری‌ سیاسی‌ مثل‌ پوستر سازی‌، آرم‌ سازی‌، جنتری‌ و غیره‌ از آن‌ بعمل‌ می‌آمد. در زمان‌ حاكمیت‌ جهادی‌ها ۶ نفر استادان‌ فروخته‌ شده‌ در آنجا موجود بود و مابقی‌ افراد كاملاً بیسواد و غیرمسلكی‌ و از خویشاوندان‌ رحمت‌الله‌ آمر سابق‌ مركز هنری‌ نگارستان‌، والاجان‌ وثیق‌ سابق‌ سرپرست‌ وزارت‌ اطلاعات‌ وكلتور و عبدالله‌ پویان‌ سابق‌ رئیس‌ فرهنگ‌ و هنر بشمار می‌رفتند كه‌ صرف‌ معاش‌خور بودند كه‌ با استقرار طالبان‌، آن‌ رهزنان‌ جهادی‌ نیز از كابل‌ فرار كردند.

كتابخانه‌ی‌ جهادی‌ و طالب‌ زده‌ی‌ عامه‌

كتابخانه‌ عامه‌ كابل‌ كه‌ در جوار لیسه‌ استقلال‌ قرار دارد در چوكات‌ وزارت‌ اطلاعات‌ و كلتور فعالیت‌ داشته‌ و تا حدودی‌ كتابهای‌ ارزشمندی‌ را به‌ دسترس‌ مردم‌ قرار می‌داد. و در نواحی‌ شهر كابل‌ كتابخانه‌ های‌ دیگری‌ هم‌ به‌ ارتباط‌ همین‌ كتابخانه‌ فعال‌ بوده‌ و به‌ اهل‌ كتاب‌ خدمت‌ می‌كردند. علاوتاً كتابخانه‌ هایی‌ را نیز در تمام‌ ولایات‌ افغانستان‌ ایجاد كرده‌ به‌ آنها كتاب‌ می‌فرستاد. كتابخانه‌ عامه‌ كابل‌ كه‌ فعالیت‌ خود را به‌ سیستم‌ كارتوتیك‌ و فنی‌ تجربه‌ كرده‌ بود سالن‌ های‌ مطالعه‌ مردان‌، زنان‌، جوانان‌، اطفال‌ و خارجی‌ ها را جداگانه‌ در خود داشت‌. ولی‌ بعد از غارت‌ روسهاوایجاددولت‌پوشالی‌ و مخصوصاًطی‌ سگ‌جنگی‌بنیادگرایان‌ و حاكمیت‌ ضدفرهنگ‌ شان‌، كتابخانه‌ عامه‌ و كتابخانه‌ های‌ مربوطه‌ آن‌ در ولایات‌ بشمول‌ كتابخانه‌های‌ نواحی‌ كابل‌ از غارت‌ و چپاول‌ به‌ دورنمانده‌ و حتی‌ از كتابخانه‌ های‌ فرعی‌ در كابل‌ به‌ مثابه‌ قرارگاه‌ و پوسته‌ نطامی‌ استفاده‌ گردیده‌ و كاملاً نابود شده‌ اند. در اثر جنگ‌ها، پوشش‌ اتاقهای‌ كتابخانه‌هاتخریب‌ گردیده‌ و تمام‌ باران‌ و برف‌ موسمی‌ در داخل‌ اتاقهایی‌ كه‌ مملو از كتاب‌ اند میریزد. در الماری‌ های‌ چند خانه‌ای‌ كه‌ كتاب‌ مانده‌ شده‌ در بیشتر از نیم‌ متر سطح‌ پایانی‌ آن‌ آب‌ موجود بوده‌ كه‌ تمام‌ كتابها در اثر رطوبت‌ پوسیده‌ اند. اینكه‌ چند هزار جلد آن‌ در كتاب‌ سوزی‌های‌ جهادی‌ها از بین‌ رفته‌ معلوم‌ نیست‌. همچنان‌ كتب‌ ارزشمند این‌ كتاب‌خانه‌ مورد دستبرد جهادی‌ ها و نیز كاركنان‌ عالی‌ رتبه‌ كتابخانه‌ قرار گرفته‌ است‌ از آنجمله‌ تاریخ‌ طبری‌ در ۱۵ جلد. وضع‌ آشفته‌ و درهم‌ و برهم‌ كتابخانه‌ها میرساند كه‌ ارتجاع‌ داخلی‌ و خارجی‌ چگونه‌ برای‌ از بین‌ بردن‌ امكانات‌ و رشد فرهنگی‌ ملت‌ افغانستان‌ كمر بسته‌ اند.

لطیفه‌ یمگانی‌

سنگی‌ كه‌ دزد را شناخت‌

به‌ تاریخ‌ ۱۷ عقرب‌ ۷۶ طالبان‌ دو بچه‌ای‌ ۱۳ ساله‌ را به‌ اتهام‌ دزدی‌ دستگیرو درحالی‌ به‌ چهارراهی‌ پنجصد فامیلی‌ واقع‌ حصه‌ سوم‌ خیرخانه‌ آوردند كه‌ صورت‌ های‌ شان‌ را سیاه‌ و پیپ‌ها و آفتابه‌های‌ كهنه‌ را به‌ گردن‌ های‌ شان‌ آویزان‌ نموده‌ بودند. طالبان‌ آنان‌ را با قنداق‌ تفنگ‌ زده‌ و مجبورشان‌می‌كردندتا بگویند كه‌ «هركس‌ دزدی‌ كند این‌ است‌ سزای‌ آن‌». در همین‌ حال‌ به‌ اطفالیكه‌ به‌ دور كراچی‌ جمع‌ شده‌ بودند دستور دادند كه‌ دزدان‌ را با سنگ‌ بزنند. در این‌ میان‌ طفلی‌ پیشانی‌ یكی‌ از طالبان‌ را نشانی‌ گرفته‌ و سنگ‌ را به‌ او حواله‌ كرد. از پیشانی‌ طالب‌ خون‌ فواره‌ نمود. طالبان‌ دیگر تهدید نمودند كه‌ چرا سنگ‌ را به‌ پیشانی‌ طالب‌ زدند. اطفال‌ با یك‌ صدا گفتند ما دزد را زدیم‌. یعنی‌ كه‌ سنگ‌ شان‌ دزد را شناخته‌ بود!

مرغلره‌

فساد و جنایتكاری‌ اسحق‌ نظامی‌

«پروفیسر»اسحق‌نظامی‌ رئیس‌ رادیو تلویزیون‌ این‌ قلقله‌گر «رادیو صدای‌ شریعت‌» كه‌ به‌ گفته‌ مردم‌ كابل‌ وی‌ در رادیو بستر انداخته‌، زن‌ سوم‌ می‌گیرد.

طالبان‌ كه‌ از به‌ قدرت‌ رسیدن‌ در كابل‌ كیف‌ می‌كنندازرده‌های‌ بالا تا پایین‌ درهوس‌ وصلت‌ به‌ دختران‌ كابل‌ می‌سوزند. نظامی‌ این‌ ژیگولوی‌ چشم‌چران‌، وقتی‌ چشمش‌ به‌ دختر همسایه‌ می‌افتد، «گرفتار» او می‌شود و با تهدید و تطمیع‌ پدر دختر را وامی‌دارد و این‌ وصلت‌ صورت‌ می‌گیرد.

این‌ دختر خیاشنه‌ یاسین‌ چادری‌ فروش‌ است‌ كه‌ قبلاً با جوانی‌ نامزد بود.وقتی‌یاسین‌ از این‌ امر مطلع‌ می‌شود، آن‌ را خلاف‌ قوانین‌ اسلامی‌ و اخلاقی‌ خوانده‌ می‌گوید: «من‌ نمی‌توانم‌ گردنم‌ را بسته‌ كنم‌. این‌ دختر نامزد دارد. چون‌ نامزدش‌ در دوره‌ ربانی‌ شغلی‌ داشت‌، از شر طالبان‌ فرار نموده‌ و از همه‌ مهمتر كه‌ مراسم‌ نامزدی‌ فلمبرداری‌ هم‌ شده‌ است‌.»

آقای‌ «پروفیسر» صاحب‌ برای‌ آنكه‌ هم‌ دختر از دستش‌ نرود و هم‌ تعفن‌ این‌ جنایت‌ بالا نشود، یاسین‌ چادری‌ فروش‌ را به‌ زندان‌می‌اندازد. وی‌ تا حال‌ در زندان‌ بسر برده‌ و تحت‌ شكنجه‌ قرار دارد.

آریا«رهپو»

رشوه‌گیری‌ طالبی‌ «اصول‌» هم‌ نمی‌شناسد!

داكتر عبدالهادی‌ یكی‌ از كارمندان‌ بانك‌ خون‌ ملالی‌ زیژنتون‌ بوسیله‌ طالبان‌ به‌ جرم‌ «شمالی‌وال‌» بودن‌ زندانی‌ می‌شود. شهناز خانمش‌ بعد از سرگردانی‌ زیاد توانست‌ رد او را بیابد كه‌ در پلچرخی‌ زندانی‌ است‌ و روزگار بی‌نهایت‌ دشواری‌ را می‌گذراند.

خانم‌ داكتر وقتی‌ متوجه‌ شد كه‌ زندانیان‌ بی‌گناه‌ یكی‌ پی‌ دیگری‌ با پرداخت‌ پول‌ معینی‌ می‌توانند آزاد شوند، با یكی‌ از طالبان‌ قندهاری‌ در مورد صحبت‌ می‌كند. طالب‌ در بدل‌ آزادی‌ داكتر مبلغ‌ ۳۰لك‌ افغانی‌ رشوه‌ می‌طلبد و زن‌ هم‌ مجبور می‌شود پول‌ را قرض‌ گرفته‌ بپردازد. ماهها ی‌گذرد ولی‌ زندانی‌ آزاد نمی‌شود. بالاخره‌ طالب‌ دیگری‌ وارد معامله‌ می‌شود و تضمین‌ می‌كند كه‌ در بدل‌ پرداخت‌ صد لك‌ افغانی‌ زندانی‌ را آزاد سازد. اینبار فامیل‌ زندانی‌ با هزار مشكل‌ و قرض‌ و فروش‌ دار و ندارش‌ در شمالی‌، مبلغ‌ مذكور را تهیه‌ و به‌ طالب‌ می‌دهد تا زندانی‌ را كه‌ یگانه‌ نان‌آور خانه‌بود، آزاد سازد. ولی‌ طالب‌ این‌بار هم‌ پول‌ را می‌گیرد اما زندانی‌ هنوز در زندان‌ بسر می‌برد. فرزندان‌ شهناز در شمالی‌ زندگی‌ می‌كنند. شهناز آنقدر پول‌ ندارد تا خود را آنجا نزد آنان‌ برساند.

واحد

جنایت‌ و بی‌ناموسی‌ طالبان‌

به‌ تاریخ‌ ۱۴ میزان‌ ساعت‌ ۹ بجه‌ یك‌ تعداد طالب‌ها كه‌ در كوچه‌های‌ تایمنی‌ گردش‌ می‌كردند یكی‌ از آنان‌ به‌ دیگرش‌ گفت‌: «ملاصاحب‌، آن‌ خانه‌ را دیدید كه‌ چقدر مقبول‌ است‌. شاید كه‌ مال‌ لوكس‌ هم‌ داشته‌ باشد.» بعدها مطلع‌ شدم‌ كه‌ طالبان‌ به‌ همان‌ خانه‌ هجوم‌ برده‌ بودند. اینان‌ ساعت‌ ۲ شب‌ وارد خانه‌ می‌شوند و تمام‌ اعضای‌ خانواده‌ را در یك‌ اتاق‌ انداخته‌ و طالبان‌ به‌ جان‌ دختران‌ جوانی‌ كه‌ در اتاق‌ دیگری‌ بودند می‌روند. ابتدا یكی‌ از این‌ وحشی‌ها به‌ اتاق‌ آنان‌ داخل‌ می‌شود و دو نفر دیگر را با اشاره‌ سر می‌خواهد. جانیان‌ مذهبی‌ دختر صاحب‌ خانه‌ را كه‌ پشتون‌ نام‌ داشت‌ و یك‌ ماه‌ قبل‌ با پسر خاله‌اش‌ نامزد شده‌ بود مورد تجاوز قرار می‌دهند. این‌ مدعیان‌ شریعت‌ محمدی‌ در بی‌ناموسی‌ شان‌ به‌ حدی‌ جانورمنشی‌ می‌كنند كه‌ دختر جوان‌ در چنگال‌ ددمنش‌ شان‌ جان‌ می‌بازد. بعد قاتلان‌ بدذات‌ تمام‌ اموال‌ خانه‌ را نیز با خود می‌برند.

خون‌ محصلان‌ برای‌ خیانتكاران‌

به‌ تاریخ‌ ۸ اسد ۷۶ روز پنجشنبه‌ ساعت‌ ۳۰:۱۰ صبح‌ كه‌ تمام‌ محصلان‌ چهارده‌گانه‌ پوهنتون‌ مصروف‌ پیشبرد دروس‌ خویش‌ بودند، به‌ تعداد هفتاد الی‌ صد نفر از طالبان‌، پوهنتون‌ كابل‌ را محاصره‌ كرده‌ و به‌ شكل‌ دزدانه‌ وارد می‌شوند.

نخست‌ به‌ پوهنح ی‌ حقوق‌ و علوم‌ سیاسی‌ داخل‌ شده‌ بدون‌ اجازه‌ از ریاست‌ یا معاونت‌ پوهنح ی‌ وارد صنف‌ می‌شوند. این‌ در حالیست‌ كه‌ سه‌ نفر طالب‌ همراه‌ با دو نفر داكتر كه‌ بكس‌های‌ بسیار بزرگ‌ به‌ دست‌ داشتند بلادرنگ‌ مصروف‌ توزیع‌ یك‌ قوطی‌ آب‌ میوه‌ به‌ هر محصل‌ می‌شوند. محصلان‌ كه‌ هیچ‌ آگاهی‌ از توزیع‌ آب‌ میوه‌ و وارد شدن‌ آنان‌ بدون‌ اجازه‌ استاد ندارند حیران‌ مانده‌ و به‌ جوس‌ها نگاه‌ می‌كنند. در این‌ اثنا یكی‌ از این‌ طالب‌ها كه‌ ریش‌ بسیار دراز داشت‌ مانند یك‌ حیوان‌ درنده‌ با دندان‌های‌ بسیار كثیف‌ و دهن‌ بسیار كلان‌ خنده‌كنان‌ می‌گوید: «ای‌ مال‌های‌ چاق‌ و فربه‌ زود زود بخورید كه‌ ما وقت‌ نداریم‌.» و به‌ داكتر می‌گوید كه‌ مقدمات‌ كار را فراهم‌ سازد. داكتر هم‌ بدون‌ اینكه‌ حرفی‌ بزند بكسش‌ را باز كرده‌ و از هر محصل‌ ۵۰۰ سی‌سی‌ خون‌می‌گیرد.

رحیمه‌

محتسب‌ در وزارت‌ معارف‌

رئیس‌ اداری‌ وزارت‌ معارف‌ دفتر كار خود را دقیقاً به‌ شعبه‌ محتسبین‌ بدل‌ نموده‌ است‌. وقتی‌ مراجعین‌ عرایض‌ خود را به‌ وی‌ پیش‌ می‌نمایند قبل‌ از اجرای‌ كار، آنان‌ را زیر بازخواست‌ سوالات‌ عقیدتی‌ قرار می‌دهد كه‌ مثلاً فرایض‌ وضو و نماز را بگوید، دعای‌ قنوت‌ را بخواند و... اگر درست‌ جواب‌ داد خوب‌ در غیر آن‌ مورد تحقیر و توهین‌ قرار می‌گیرد و كارش‌ اجرا نمی‌شود.

مراجعین‌ اكثراً می‌كوشند از اجرای‌ كار خود بگذرند ولی‌ با این‌ دژخیم‌ مواجه‌ نشوند.

عبداله‌

چرا طالبان از آهن‌پاره‌ها می‌ترسند؟

ساعت‌ ۵ عصر ۱۴ قوس‌ از جوار سینمای‌ بریكوت‌ می‌گذشتم‌. متوجه‌ شدم‌ كه‌ دو طالب‌ مسلح‌ فضل‌احمد باشنده‌ دهمزنگ‌، كارگر جمعآوری‌ كثافات‌ مربوط‌ ملل‌ متحد را چنان‌ وحشیانه‌ لت‌ و كوب‌ می‌كنند كه‌ بیننده‌ را وحشت‌ می‌گرفت‌. فریادهای‌ فضل‌احمد بلند بود و عذرخواهی‌ می‌كرد. ولی‌ طالبان‌ رحم‌ نكرده‌ با كیبل‌ و مشت‌ و لگد به‌ جانش‌ افتیده‌ بودند و سرانجام‌ وی‌ را كشان‌ كشان‌ به‌ حوزه‌ امنیتی‌ بردند.

فضل‌احمد فردای‌ آن‌ روز با پاهای‌ پندیده‌ و به‌ كمك‌ چوب‌ لنگان‌ لنگان‌به‌ طرف‌ محل‌كارش‌روان‌ بود. وقتی‌ از وی‌ جریان‌ را پرسیدم‌ گفت‌: «جرمم‌ چیزی‌ نبود. فقط‌ در ختم‌ كار با یك‌ توته‌ آهن‌ كه‌ از میان‌ كثافات‌ یافته‌ بودم‌ به‌ طرف‌ خانه‌ می‌رفتم‌ كه‌ دو نفر طالب‌ مرا گرفتند كه‌ چرا آهن‌ را می‌بری‌؟ گفتم‌ از دولت‌ و یا از خانه‌ كسی‌ نگرفته‌ام‌ از میان‌ كثافات‌ پیدا كردم‌. طالبان‌ لعنتی‌ مرا لت‌ و كوب‌ كردند و به‌ حوزه‌ امنیتی‌ بردند و در آنجا نیز به‌ شدت‌ كیبل‌كاری‌ شدم‌.» بعد گفت‌: «چند لحظه‌ پیشتر از من‌ دو بچه‌ خرد سن‌ را نیز به‌ جرم‌ دزدی‌ آهن‌ بدتر از من‌ لت‌ و كوب‌ كردند. از خدا نمی‌ ترسند مردم‌ را بدون‌ گناه‌ لت‌ و كوب‌ می‌كنند. جرم‌ و گناه‌ خود را اصلاً نمی‌بینند.»

با خود گفتم‌ شاید طالبان‌ می‌ترسند كه‌ مبادا مردم‌ از این‌ آهن‌پاره‌ها تانك‌ و توپ‌ ساخته‌ و گلیم‌ «امارت‌ اسلامی‌» شان‌ را به‌ هوا بپرانند!

رذالت‌ ذكریا وكیل‌گذر نوآباد دهمزنگ‌

به‌ تاریخ‌ ۱۲ قوس‌ ۷۶ محمدبشیر از اهل‌ پنجشیر باشنده‌ نوآباد دهمزنگ‌ به‌ وكیل‌ گذر ذكریاخان‌ كه‌ قبلاً یكی‌ از سرگروپ‌های‌ ربانی‌ بود و فعلاً به‌ صفت‌ وكیل‌ گذر نوآباد دهمزنگ‌ و به‌ مثابه‌ اجنت‌ طالبان‌ در مؤسسه‌ ملل‌ متحد اجرای‌ وظیفه‌ می‌نماید مراجعه‌ نموده‌ و از وی‌ می‌خواهد تا اسمش‌ را در لست‌ كارگران‌ جمعآوری‌ كثافات‌ مربوط‌ مؤسسه‌ مذكور ثبت‌ نماید. ذكریا جهت‌ ثبت‌ نام‌ از بشیر پول‌ طلب‌ می‌نماید. محمدبشیر حاضر به‌ دادن‌ رشوه‌ نمی‌شود. سپس‌ وكیل‌ گذر وی‌ را دشنام‌ داده‌ و به‌ مأموریت‌ طالبان‌ در دهمزنگ‌ راپورش‌ را می‌دهد. طالبان‌ محمدبشیر را به‌ مأموریت‌ احضار كرده‌ بعد از لت‌ و كوب‌ مفصل‌ موی‌ سرش‌ را تراشیده‌ و در كانتینر زندانی‌ می‌كنند كه‌ روز بعد با چندین‌ بار توبه‌ كشیدنها رها می‌شود.

ستاره‌

جنایت‌ طالبی‌

مادری‌ با دو دخترش‌ توسط‌ طالبان‌ ربوده‌ می‌شود. او بعد از یك‌ شب‌ با دختر كوچكش‌ رها می‌گردد اما دختر بزرگ‌ در چنگ‌ طالبان‌ می‌ماند. داستان‌ تلخ‌ این‌ اختطاف‌ را گزارشگر «پیام‌ زن‌» از زبان‌ مادر آن‌ دختر چنین‌ حكایه‌ می‌كند:

«روز پنجشنبه‌ به‌ تاریخ‌ ۵ قوس‌ ۷۶ من‌ بی‌بی‌شیرین‌ با دو دخترم‌ عادله‌ بیست‌ ساله‌ و عابده‌ دوازده‌ ساله‌ ساعت‌ ۶ شام‌ برای‌ پختن‌ نان‌ به‌ نانوایی‌ نزدیك‌ هوتل‌ زرافشان‌ واقع‌ خواجه‌ بغرا خیرخانه‌ روان‌ بودیم‌ كه‌ ناگهان‌ موتر داتسن‌ طالبان‌ نزدیك‌ ما توقف‌ نموده‌ و می‌پرسد كه‌ شما "سیاه‌ سران‌" در این‌ شام‌ به‌ كجا می‌روید. گفتیم‌ كه‌ ما برای‌ خمیر كردن‌ به‌ نانوایی‌ می‌رویم‌. اما طالبان‌ فاسد و جنایتكار كه‌ از قبل‌ نقشه‌ اختطاف‌ را داشتند ادعای‌ ما را قبول‌ نمی‌كنند. هرچند گفتیم‌ كه‌ ما بیچاره‌ هستیم‌ و هیچ‌ مدرك‌ دیگر برای‌ بدست‌ آوردن‌ پول‌ ونان‌ نداریم‌ ومجبورهستیم‌كه‌ درنانوایی‌ كاركنیم‌تا از گرسنگی‌ نمیریم‌. درندگان‌ طالب‌ نپذیرفته‌ و ما را به‌ زور و تهدید به‌ داخل‌ موتر انداخته‌ و گفتند كه‌ ما را به‌ حوزه‌ امنیتی‌ می‌برند تا بدانند كه‌ واقعاً نانوا هستیم‌ یا نه‌.

بعد از مدتی‌ كه‌ موتر حامل‌ ما از كنار حوزه‌ می‌گذرد ما فهمیدیم‌ كه‌ طالبان‌ دروغ‌ گفته‌ و در حقیقت‌ اختطاف‌ شده‌ ایم‌. فریاد كشیدیم‌ و گفتیم‌ ای‌ بی‌ناموس‌ها ما را به‌ كجا می‌برید. اما طالبان‌ ما را با سلاح‌ تهدید نموده‌ و خاموش‌ ساختند. موتر برای‌ چند ساعت‌ در قسمت‌های‌ مختلف‌ شهر گردش‌ می‌كند تا بالاخره‌ شب‌ به‌ دشت‌ قصبه‌ می‌رسد و طالبان‌ در آنجا پیاده‌ می‌شوند. نیمه‌های‌ شب‌ مردی‌ كه‌ پشتو صحبت‌ می‌كرد نزد ما آمد و خود را قومندان‌ طالبان‌ معرفی‌ كرد. وقتی‌ او می‌بیند كه‌ ما زیاد گریه‌ و زاری‌ می‌كنیم‌ از طالبان‌ زیر دستش‌ می‌پرسد كه‌ من‌ به‌ شما چه‌ گفته‌ بودم‌؟ بلافاصله‌ دستور می‌دهد كه‌ اینها را صبح‌ به‌ خانه‌ شان‌ ببرید. طالبان‌ ظاهراً قبول‌ می‌كنند اما صبح‌ یكی‌ از آنان‌ قرآن‌ را آورده‌ برایم‌ می‌گوید: "بخاطر قرآن‌ حرف‌ مرا قبول‌ كن‌ و دخترت‌ را برایم‌ بده‌ . من‌ دخترت‌ را به‌ خانه‌ كاكایم‌ می‌برم‌ و نزد پدر دختر به‌ خواستگاری‌ می‌آیم‌." من‌ قبول‌ نكردم‌. طالب‌ وقتی‌ می‌بیند كه‌ دیگر چاره‌ای‌ ندارد هر سه‌ ما را به‌ موتر انداخته‌ و به‌ محلی‌ كه‌ ربوده‌ شده‌ بودیم‌ می‌آورد. من‌ ودختركوچكم‌ راازموترپایین‌ انداخته‌ عادله‌ را با خود می‌برد.

بعد از جستجو و تلاش‌ زیاد، بالاخره‌ شوهرم‌ توانست‌ طالب‌ مذكور را پیدا كند. او ضمن‌ تهدید با سلاحش‌ به‌ شوهرم‌ گفت‌: "من‌ با چند دوست‌ دیگر طالبم‌ می‌آیم‌ و تو شیرینی‌ دخترت‌ را به‌ من‌ بده‌ و از جریان‌ ربودن‌ دخترت‌ هم‌ به‌ كسی‌ چیزی‌ نگو." شوهر بیچاره‌ام‌ از ترس‌ به‌ او جواب‌ مثبت‌ داده‌ و شیرینی‌ دختر مظلومم‌ را برایش‌ می‌دهد.»

طالبان‌ خود را نسبت‌ به‌ برادران‌كثیف‌ جهادی‌ شان‌ مسلمان‌تر می‌تراشند و به‌ این‌ طریق‌ طالب‌ مذكور حاضر می‌شود كه‌ عادله‌ را به‌ عقد نكاح‌ «شرعی‌» خود درآورد وجنایتی‌ راكه‌ مرتكب‌ شده‌ است‌، رنگ‌ و لعاب‌ شرعی‌ و اسلامی‌ دهد.

سیمین‌

جانور صفتی‌ طالبی‌

حسن‌ نام‌ یكی‌ از طالبان‌ ولایت‌ زابل‌ كه‌ در كابل‌ آمده‌ بود بعد از چند روز با خواهر خواجه‌ نام‌ كه‌ از شمالی‌ بود نامزد شده‌ و خواجه‌ را كه‌ به‌ جرم‌ داشتن‌ تفنگ‌، زندانی‌ شده‌ بود آزاد می‌سازد. حسن‌ به‌ خط‌ اول‌ شمالی‌ فرستاده‌ می‌شود ولی‌ از آنجا فرار نموده‌ با خیاشنه‌ كلان‌ خود رابطه‌ برقرار می‌سازد و این‌ بار می‌خواهد او را به‌ زنی‌ بگیرد. اما با مخالفت‌ تمام‌ وطنداران‌ جمیله‌ روبرو می‌شود و بناءً به‌ كویته‌ پاكستان‌ می‌رود تا شاید از آنجا با پلان‌ دیگری‌ قصدش‌ را عملی‌ سازد.

شكیلا

وقتی‌ طالب‌ دزد گیر می‌افتد

به‌ تاریخ‌ ۱۰ قوس‌ ۷۶ طالبی‌ در ساحه‌ فروشگاه‌ در یكی‌ از دكانهای‌ خوراكه‌ فروشی‌ بالا شده‌ و از دكاندار چیزی‌ می‌خواهد. دكاندار كه‌ مصروف‌ حساب‌كردن‌ پولهایش‌ بود،آن‌ رابالای‌ میز می‌گذارد تا به‌ طالب‌ سودابدهد. دراین‌اثناطالب‌فرصت‌ راغنیمت‌ دانسته‌پول‌راگرفته‌ و خونسرد از دكان‌ خارج‌ می‌شود. دكاندار متوجه‌ شده‌ فریاد زنان‌ می‌دود و طالب‌ را محكم‌ می‌گیرد.از سروصدای‌ دكاندار همه‌ مردم‌ جمع‌ شده‌ و وی‌ با صدای‌ بلند به‌ مردم‌ می‌گوید كه‌ «این‌ طالب‌ پول‌ هایم‌ را دزدی‌ كرده‌» و خطاب‌ به‌ دزد شریعتی‌ چیغ‌ می‌زندكه‌ «ای‌ نامرد، مال‌ تمام‌ ملت‌ راخوردی‌ و جیبهای‌ خودراازدالر پركردی‌ چراپول‌ مراكه‌ سال‌ها جان‌ كنده‌ وبه‌ خون‌ جگر بدست‌ آوردم‌ دزدی‌ می‌كنی‌؟» طالبان‌ دیگر آهسته‌ آهسته‌ به‌ جمع‌ پیوسته‌ و هیچگونه‌ عكس‌العمل‌ازخودنشان‌ نمی‌دادند و صرف‌ تماشا می‌كردند. ناگهان‌ازمیان‌ جمعیت‌ زنی‌باصدای‌ بلند گفت‌: «مردم‌ از درماندگی‌ و بیچارگی‌ دست‌ به‌ دزدی‌ می‌زنند و دستهای‌ شان‌ قطع‌ می‌شود. طالبی‌ كه‌ دالروكلدار در جیب‌ دارد كی‌ دستش‌ را قطع‌ خواهد كرد. شما دشمن‌ ملت‌ هستید.» طالبان‌ تماشاگر فقط‌ از سر خجالت‌ بود كه‌ به‌ زن‌ گفتند «خاموش‌ باش‌ و صدایت‌ را نكش‌» و او را به‌ باد كیبل‌كاری‌ و فحاشی‌ نگرفتند.

مرغلره‌

«لشكریان ‌اسلام‌» عامل‌ خودكشی‌ زنان‌

طالبی‌ به‌ نام‌ عبدالقیوم‌ كه‌ وظیفه‌اش‌ نامعلوم‌ بود ۴۰ روز متواتر خواستگاری‌ من‌ (شبنم‌) آمد. او را زوجی‌ (بریالی‌ و كریمه‌) به‌ خانه‌ ما رهنمایی‌كرده‌ وازطالب‌ مذكورهم‌فراوان‌تعریف‌ وتمجیدمی‌نمودند. یك‌ روز شام‌كریمه‌كه‌زن‌ چاپلوس‌ و پستی‌ است‌ به‌ مادرم‌ گفت‌ شیرینی‌ بیآورد. مادرم‌ قبول‌ نكرده‌ بالاخره‌ خودش‌ به‌ آشپزخانه‌ ما رفته‌ شیرینی‌ و چای‌ را آورده‌درپیشروی‌ پدرم‌می‌گذارد.پدرم‌ كه‌ در این‌ مدت‌ جز از طریق‌ بریالی‌ و كریمه‌ شناختی‌ از قیوم‌ طالب‌ بدست‌ نیآورده‌ بود در دو راهی‌ مانده‌ و نمی‌دانست‌ چه‌كند.اومی‌دانست‌كه‌اگربه‌ رضا نشود به‌ زور بالایش‌ خواهند قبولاند. هنوز در فكر عمیق‌ فرو رفته‌ بود كه‌ كریمه‌ شیرینی‌ را بر سر قیوم‌ پاشید. درآن‌لحظه‌احساس‌ كردم‌ كه‌ تمام‌ بدبختی‌ها به‌ استقبالم‌ آمده‌ است‌. شب‌ را تا صبح‌ بیدار بودم‌. من‌، پدر و مادرم‌ هرسه‌ دیوانه‌ شده‌ بودیم‌.

فردا صبح‌ وقتی‌ خانه‌ بریالی‌ رفتیم‌ قیوم‌ طالب‌ نیز آنجا حضور داشت‌. من‌ با جرأت‌ خطاب‌ به‌ طالب‌ گفتم‌ كه‌ «من‌ با تو زندگی‌ نمی‌توانم‌.» پدرم‌ نیز پیش‌پای‌ بریالی‌ افتاده‌ عذركنان‌ گفت‌: «دخترم‌ خوش‌ نیست‌. از این‌ مسئله‌ بگذرید.» وی‌ در مقابل‌ گفت‌: «شب‌ قبل‌ شیرینی‌ داده‌ شد و همه‌ خبر شدند كه‌ ما شیرینی‌ گرفتیم‌.» بعداً كریمه‌ گفت‌ كه‌ شبنم‌ را كسی‌ جادو كرده‌ باید از ملایی‌ برایش‌ تعویذ گرفته‌ شود. نزد ملا رفتیم‌ ولی‌ دادن‌ تعویزها هیچ‌ تأثیری‌ بالایم‌ نكرد.

چند روز بعد خانه‌ی‌ كاكایم‌ رفتیم‌. بریالی‌ و كریمه‌ می‌خواستند تا از كاكایم‌نیزشیرینی‌بگیرند. دراین‌ هنگام‌برایم‌شوك‌ عصبی‌پیدا شده‌ و ضعف‌ كردم‌. كاكایم‌ برایشان‌ گفت‌ كه‌ از این‌ مسئله‌ بگذرند ولی‌ آنان‌ با حرف‌های‌ تهدیدآمیز از او شیرینی‌ گرفتند. بالاخره‌ به‌ شمالی‌ رفته‌ و از كاكای‌ بزرگم‌ نیزبه‌ زورشیرینی‌گرفتند.روزشیرینی‌خوری‌ خرد۲۵۰لك‌ افغانی‌ به‌ بشقاب‌ گذاشتند و مصرف‌ شیرینی‌ خوری‌ بزرگ‌ را به‌ روز بعدی‌ گذاشتند. قیوم‌ طالب‌ گفت‌ باید در این‌ خانه‌ (خانه‌ بریالی‌) برایم‌ جا بدهید زیرا در كابل‌ كسی‌ ندارم‌. ما باید مثل‌ زن‌ و شوهر باشیم‌ در غیر آن‌ داتسن‌ را آورده‌ ترا به‌ قندهار می‌برم‌. پدرم‌ عروسی‌ مرا كه‌ یگانه‌ فرزندش‌ بودم‌ قبول‌ كرد. به‌ تاریخ‌ ۷ جوزای‌ ۷۶ محفل‌ عروسی‌ برپا شد و پدرم‌ به‌ این‌ گمان‌ كه‌ مصارف‌ را طالب‌ به‌ عهده‌ می‌گیرد، پول‌ را از جیب‌ خود می‌پردازد.

پس‌ از دو سه‌ روز از خانه‌ بریالی‌ به‌ خانه‌ خود آمدیم‌. بعد از یكماه‌ طالب‌ به‌ پدر و مادرم‌ گفت‌ كه‌ مرا به‌ قندهار می‌برد كه‌ مادر و پدرم‌ نیز هوس‌ و ارمان‌ دیدن‌ او را دارند و در آنجا دوباره‌ محفل‌ عروسی‌ را با شكوه‌ بیشتر می‌گیرم‌. من‌ با مادرم‌ و طالب‌ به‌ قندهار رفتیم‌. آنجا به‌ خانواده‌ای‌ برخوردیم‌ كه‌ آثاری‌ از تمدن‌ در آن‌ وجود نداشت‌. ابتداء با زن‌ فیشنی‌ای‌ كه‌ دو طفل‌ داشت‌ روبرو شدیم‌ كه‌ قیوم‌ او را خواهرش‌ معرفی‌ كرد. اما خود زن‌ گفت‌ كه‌ خانم‌ قیوم‌ می‌باشد و دو طفل‌ هم‌ از اوست‌. آن‌ لحظات‌ پر وحشت‌ مانند گرزی‌ بر سرم‌ بود. بهرحال‌ مدت‌ ۶ روز را با نهایت‌ رنج‌ و عذاب‌ سپری‌ نمودیم‌ و دوباره‌ به‌ كابل‌ آمدیم‌. وقتی‌ پدرم‌ از موضوع‌ اطلاع‌ یافت‌ گفت‌ من‌ خواب‌ بدبختی‌هایت‌ را همان‌ روز اول‌ دیده‌ بودم‌.

زمانی‌ كه‌ نیروی‌ طالبان‌ در مقابل‌ دولت‌ ضعیف‌ گردید و مؤسسات‌ خارجی‌ كارمندان‌ خود را از شهر كابل‌ اخراج‌ كردند، قیوم‌ طالب‌ نیز از ترس‌ می‌خواست‌ به‌ قندهار فرار كند. بناءً به‌ پدر و مادرم‌ گفت‌ كه‌ مرا به‌ قندهار ببرد پدرم‌ التماس‌ كرد: «هزار مرمی‌ به‌ جان‌ من‌ فیر كن‌ ولی‌ چنین‌ نكن‌. من‌ و مادرش‌ را بكش‌ بعد جگرگوشه‌ ما را كه‌ یگانه‌ امید زندگی‌ ماست‌، از ما جدا بساز.» طالب‌ بی‌شرم‌ به‌ قهر شده‌ سیلی‌ای‌ به‌ روی‌ پدرم‌ حواله‌ كرد. وقتی‌ این‌ عمل‌ را دیدم‌ دیگر تحمل‌ نتوانسته‌ به‌ اتاق‌ دیگری‌ رفتم‌ و دواهایی‌ را كه‌ در آنجا موجود بود خوردم‌. متوجه‌ شدم‌ كه‌ كلكین‌ خانه‌ باز است‌. از منزل‌ سوم‌ خود را به‌ پایین‌ انداختم‌ تا با این‌ زندگی‌ وحشتناك‌ وداع‌ گویم‌ و مادر و پدرم‌ را نیز از شر آن‌ برهانم‌. در همان‌ لحظه‌ قیوم‌ بی‌ناموس‌ از ترس‌ سلاحش‌ را گرفته‌ و فرار كرد تا مردم‌ بر سر او نریزند. در نتیجه‌ كمر و پای‌ چپم‌ شكست‌ و خون‌ از دهن‌ و گوشهایم‌ جاری‌ گشت‌. فعلاً در منزل‌ دوم‌ اتاق‌ ۵۰ در شفاخانه‌ وزیراكبرخان‌ بستر هستم‌. درد اصلی‌ من‌ اینست‌ كه‌ نمردم‌.

ایمل‌ یمگانی‌

عاقبت‌ تهیه‌ فلم‌ ویدیویی‌

به‌ تاریخ‌ ۹ عقرب‌ سال‌ روان‌ محفل‌ عروسی‌ پسران‌ حاجی‌ در منزلش‌ واقع‌ سرك‌ ۷ تایمنی‌وات‌ برگزار گردیده‌ بود. محفل‌ از ساعت‌ ۱۰ صبح‌ تا ۴ بعد از ظهر ادامه‌ یافت‌ ولی‌ در ساعت‌ ۳۰:۴ كه‌ عروس‌ها را از منزل‌ پدرشان‌ به‌ خانه‌ خود آوردند، فردیكه‌ همیشه‌ خوشخدمتی‌ طالبان‌ را می‌نمود به‌ نزدیكترین‌ پوسته‌ اطلاع‌ داد كه‌ در این‌ محفل‌ فلم‌برداری‌ صورت‌ گرفته‌ است‌. چند لحظه‌ بعد موتر داتسن‌ مملو از طالبان‌ اطراف‌ خانه‌ را محاصره‌ نموده‌ و به‌ صدای‌ بلند و به‌ زبان‌ پشتو می‌گفتند كامره‌ و فلم‌ را بیاورید كه‌ آن‌ را به‌ مسكو روان‌ می‌كنیم‌ و حاجی‌ موصوف‌ را كه‌ در یكی‌ از لیسه‌های‌ شهر معلم‌ است‌ با قنداق‌ تفنگ‌ مورد لت‌ و كوب‌ قرار داده‌ به‌ زندان‌ بردند. بعد از یك‌ هفته‌ حبس‌ وی‌ را در بدل‌ ۵۰ لك‌ افغانی‌ رشوه‌ آزاد ساختند.

لطیفه‌ یمگانی‌

خـودسـوزی‌ یا جهادی‌ و طالبی‌ سوزی‌؟

به‌ تاریخ‌ ۸ عقرب‌ ۷۶ غوث‌الدین‌ مسكونه‌ بلاك‌ چهار مكروریان‌ سوم‌ كه‌ در زمان‌ طالبان‌ بی‌كار مانده‌ بود ناگزیر از پسرش‌ كه‌ در پاكستان‌ با فامیل‌ خود زندگی‌ می‌كرد طلب‌ كمك‌ نمود. ولی‌ او هم‌ نمی‌توانست‌ به‌ پدرش‌ كمك‌ كند. پدر سرخورده‌ ناامید به‌ كابل‌ برگشت‌ و نمی‌دانست‌ كه‌ دخترش‌ را چگونه‌ اعاشه‌ نماید تا آنكه‌ در سحرگاه‌ ۸ عقرب‌ هنگامی‌ كه‌ هنوز دختر جوانش‌ در خواب‌ بود یك‌ گیلن‌ تیل‌ پترول‌ را بر سرش‌ انداخته‌ و خود را آتش‌ زد. وقتی‌ دخترش‌ از خواب‌ بیدار شد سر و صدا راه‌ انداخت‌ تا همسایگان‌ به‌ دادش‌ برسند. متأسفانه‌ وقتی‌ همسایه‌ها رسیدند و آتش‌ را خاموش‌ نمودند، پدر آخرین‌ نفس‌هایش‌ را می‌كشید. او در راه‌ انتقال‌ به‌ شفاخانه‌ جان‌ داد. وقتی‌ طالبان‌ از موضوع‌ باخبر شدند با بی‌تفاوتی‌ گفتند: «او یك‌ كمونیست‌ بود، حرام‌ شد.»

و برخی‌ مردم‌ و همسایه‌ها می‌گفتند: «او كه‌ از زندگی‌ به‌ سیر آمده‌ بود باید چندین‌ طالب‌ و جهادی‌ را از خود پیش‌ می‌كرد.»

وضع‌ مریضان‌ در شفاخانه‌ زنانه‌ طالبان‌

زنی‌ به‌ نام‌ خاله‌ حبیبه‌ دختر محمدابراهیم‌ عضو پرسونل‌ خدماتی‌ ریاست‌ دارالتادیب‌ مدتی‌ قبل‌ به‌ خانه‌ بنده‌ آمده‌ و گفت‌ سه‌ شبانه‌ روز می‌شود كه‌ اطفالم‌ از نداشتن‌ نان‌ و مواد خوراكی‌ در عذاب‌ می‌باشند. هرآنچه‌ در توان‌ داشتم‌ برایش‌ كمك‌ نموده‌ و ضمناً وی‌ را به‌ یكی‌ از دوستانم‌ كه‌ عروسی‌ داشت‌ معرفی‌ كردم‌ تا از مواد غذایی‌ كه‌ در عروسی‌ می‌ماند به‌ وی‌ كمك‌ شود و هم‌ او را به‌ فامیلی‌ آشنا ساختم‌ تا هفته‌ یك‌ بار جهت‌ رخت‌شویی‌ به‌ آنجا رفته‌ و چیزی‌ برایش‌ بدهند. به‌ تاریخ‌ ۲۲ عقرب‌ ۷۶ ساعت‌ ۱۰ قبل‌ از ظهر برایم‌ خبر دادند كه‌ خاله‌ حبیبه‌ ضعف‌ كرده‌ است‌. چیزی‌ كه‌ می‌دانستم‌ تا ساعت‌ ۱۲ بجه‌ انجام‌ دادم‌ نتیجه‌ نداد. بالاخره‌ او را به‌ شفاخانه‌ وزیراكبرخان‌ و سپس‌ به‌ علی‌آباد بردم‌ ولی‌ هیچكدام‌ از شفاخانه‌ ها وی‌ را نپذیرفتند و گفتند طالبان‌ دستور داده‌ اند كه‌ مریضان‌ زن‌ در شفاخانه‌های‌ «مردانه‌» تداوی‌ نشوند بروید به‌ شفاخانه‌ زنانه‌. وی‌ را به‌ شفاخانه‌ زنانه‌ «رابعه‌ بلخی‌» بردیم‌ ولی‌ هیچ‌ تذكره‌ای‌ پیدا نشد تا وی‌ را بوسیله‌ آن‌ انتقال‌ می‌دادیم‌. بالاخره‌ مجبور شدیم‌ كه‌ یكی‌ از پایوازان‌ مریضان‌ را به‌ كمك‌ بخواهیم‌ تا او را به‌ منزل‌ دوم‌ انتقال‌ دهیم‌. ساعت‌ ۳۰:۱۲ روز بود و وقت‌ رخصتی‌. داكتران‌ با چادری‌ خود بالای‌ سر مریض‌ می‌آمدند و می‌گفتند: «وای‌، بیچاره‌ را چه‌ شده‌؟ خوب‌ كردی‌ كه‌ او را به‌ شفاخانه‌ آوردی‌، باش‌ تا فلان‌ داكتر بیاید و معاینه‌اش‌ كند.» تا ساعت‌ ۲ بعد از ظهر سرگردان‌ بودیم‌ تا داكتری‌ آمد و مریض‌ را دید و گفت‌ چرا او را به‌ اتاق‌ عاجل‌ نبردید و علاوه‌ كرد كه‌ اگر مریض‌ پایواز ندارد از پذیرفتنش‌ معذور هستیم‌.مجبور شدم‌ بگویم‌ كه‌ پایوازش‌ من‌ هستم‌. به‌ بسیار مشكلات‌ او رابه‌ اتاق‌ مراقبت‌ جدی‌ برد. داكتر گفت‌ كه‌ مریض‌ در اثر فشارخون‌ بلند فلج‌ شده‌، ما دوا نداریم‌ برایش‌ دوا بیاورید. بعداً نسخه‌ را گرفته‌وچون‌ من‌ هم‌ پول‌ نداشتم‌ساعت‌ پسر خودرادر دواخانه‌ به‌گرو مانده‌ و برایش‌ دوا خریدیم‌. داكتر نوكریوال‌ گفت‌ تا ساعت‌ ۵ بعد از ظهر اگر یكی‌ از اقارب‌ مریض‌ را پیدا نكردید او را از شفاخانه‌ خارج‌ می‌نمایم‌.

این‌ است‌ شرایط‌ زندگی‌ مردم‌ كابل‌ در دوران‌ طالبان‌. رژیمی‌ كه‌ برای‌ مردان‌ ریش‌ و برای‌ زنان‌ چادری‌ را فرض‌ ساخته‌ ولی‌ شفاخانه‌ هایش‌ نه‌ مریض‌ می‌پذیرند و نه‌ سهولت‌ های‌ لازم‌ را دارند.

سحر

ریش‌ اگر تا بینی‌ نرسد

بتاریخ‌ ۱۹ میزان‌ طالبان‌ جهت‌ اندازه‌گیری‌ ریش‌ مردم‌ در چهارراهی‌ صدارت‌ كمین‌ كرده‌ بودند. این‌ بار شیوه‌ اندازه‌گیری‌ جالب‌ و آسانتر بود. طالب‌ از نوك‌ ریش‌ مردم‌ می‌گرفت‌ و آن‌ را به‌ طرف‌ بینی‌ بالا می‌برد. اگر به‌ بینی‌ میرسید صدا می‌كردند «شریعت‌ سره‌ برابر دی‌» و اگر ریش‌ به‌ بینی‌ نمی‌رسید می‌گفتند «وهه‌یی‌ چی‌ فاسق‌ دی‌». به‌ دستهای‌ ریش‌ به‌ بینی‌ نرسیده‌ها ده‌ دره‌ حواله‌ می‌كردند.

ساعت‌ ۵ عصر ۱۷ سنبله‌ در چهارراهی‌ سره‌مینه‌ خیرخانه‌ طالب‌ مستی‌ از موتر پایین‌ شده‌سیب‌ فروشی‌ را به‌ جرم‌ اینكه‌ كراچی‌اش‌ جاده‌ را بند انداخته‌ مورد لت‌ وكوب‌ قرار می‌دهد. طالب‌ مذكور به‌ این‌ اكتفا نكرده‌ می‌خواهد ترازوی‌ او را نیز با خود ببرد. یك‌ طرف‌ ترازو بدست‌ طالب‌ و طرف‌ دیگر آن‌ بدست‌ دكاندار و به‌ اینصورت‌ كش‌ و گیر ادامه‌ می‌یابد تا آنكه‌ تفنگ‌بدست‌ دیگری‌ آمده‌ و با قنداق‌ به‌ سر دكاندار می‌كوبد.

بستن‌ درب‌ ریاست‌ انسجام‌ اكادمیك‌

با منفك‌ شدن‌ پوهاند فتاح‌نذیر، پوهاند عبدالجلیل‌ یوسفی‌ و پوهندوی‌ داكتر رضاخان‌ و دیگر استادان‌ اكادمیك‌ از قبیل‌ جاهدی‌ و محمد نضیم‌ تنها یك‌ ملازم‌ در ریاست‌ مذكور باقیمانده‌ كه‌ باینصورت‌ دروازه‌ ریاست‌ انسجام‌ اكادمیك‌ عملاً بسته‌ شد.

«اساسگذار مكتب‌ فرعون‌ است‌»

ملاخیراله‌ كه‌ می‌خواست‌ خود را نسبت‌ به‌ دیگر هم‌آخورانش‌ بی‌آلایش‌تر نشان‌ دهد سخنانش‌ را در مورد انفكاك‌ استادان‌ و مأموران‌ چنین‌ بیان‌ نمود: «من‌ مانند دیگران‌ موضوع‌ را پنهان‌ نكرده‌ بلكه‌ علنی‌ مطرح‌ می‌كنم‌ و از كسی‌ ترس‌ هم‌ ندارم‌. چون‌ اساسگذار مكتب‌ فرعون‌ است‌ بناًء كسی‌ كه‌ با دریشی‌ مكتب‌ و پوهنتون‌ را خوانده‌ باشد ما اینطور اشخاص‌ را كار نداریم‌ و به‌ این‌ اساس‌ كسانیكه‌ تا حال‌ منفك‌ نشده‌ اند عنقریب‌ بالاثر تحقیقاتی‌ كه‌ جریان‌ دارد منفك‌ خواهند شد.»

محجوبه‌ خواهانی‌

ارمغان‌ «انقلاب‌» ۷ و ۸ ثور

كاركنان‌ مجله‌ «پیام‌ زن‌»، سرگذشت‌ زنی‌ را می‌نویسم‌ كه‌ همكار بنده‌ بود و زندگی‌ فلاكتباری‌ داشته‌ است‌. وی‌ كه‌ اسمش‌ فرنگیس‌ است‌ و در شعبه‌ همكارم‌ بود در اواخر سال‌ ۱۳۵۷ شوهرش‌ را كه‌ پیلوت‌ طیاره‌های‌ جت‌ بود در ضدیت‌ با حفیظ‌اله‌امین‌ از دست‌ داد. زن‌ مجبور می‌شود روزانه‌ كار كند و شبانه‌ مكتب‌ بخواند. بعد از ختم‌ مكتب‌ در یكی‌ از وزارتخانه‌ها شامل‌ كار می‌گردد و یگانه‌ پسرش‌ را شامل‌ مكتب‌ می‌نماید. پسرش‌ بعد از اتمام‌ مكتب‌ شامل‌ پوهنحی‌ طب‌ می‌گردد. وقتی‌ در سال‌ ۷۵ طالبان‌ زمام‌ امور را بدست‌ می‌گیرند مادر مجبور به‌ ترك‌ وظیفه‌ می‌شود. این‌ فامیل‌ دو نفری‌ یگانه‌ عاید شان‌ یعنی‌ معاش‌ همین‌ بیوه‌ زن‌ را از دست‌ می‌دهد. بالاخره‌ مادر و پسر تنها خانه‌ شان‌ را گرو كرده‌ جهت‌ بدست‌ آوردن‌ لقمه‌ نانی‌ به‌ طرف‌ پاكستان‌ حركت‌ می‌كنند. و اینك‌ پسری‌ كه‌ باید داكتر می‌شد زندگیش‌ با روزمزدی‌ تباه‌ می‌شود.

حبیبه‌

سهیلا در لب‌ پرتگاه‌

نامزد سهیلا قبل‌ از عقد نكاح‌ برای‌ چهار سال‌ ناپدید می‌شود. بعد از چهار سال‌ انتظار، سهیلا در حضور وكیل‌ گذر به‌ عقد نكاح‌ فردی‌ به‌ نام‌ شفیع‌ از غوربند در می‌آید و بعد از مدتی‌ هم‌ دختری‌ به‌ دنیا می‌آورد به‌ نام‌ نگینه‌. زمانیكه‌ نامزد قبلی‌ سهیلا در لباس‌ طالب‌ پیدا می‌شود، بعد از عریضه‌ و عریضه‌ بازی‌ سهیلا همراه‌ با شوهر، برادر شوهر و طفلش‌ به‌ زندان‌ می‌افتند.

دوسیه‌ كه‌ اصلاً باید به‌ حارنوالی‌ مرافعه‌ ولایت‌ كابل‌ راجع‌ می‌شد بدلیل‌ واسطه‌دار بودن‌ نامزد قبلی‌ به‌ حارنوال‌ جمال‌ كندهاری‌ محول‌ گردیده‌ است‌ و مدت‌ سه‌ ماه‌ می‌شود كه‌ سهیلا در زندان‌ بسر می‌برد و هیچ‌ اطمینانی‌ به‌ آینده‌ خود ندارد.

دزدی‌ طالبان‌

شب‌ ۳۰ عقرب‌ دكان‌ خوراكه‌ فروشی‌ قاری‌ واقع‌ چهارراهی‌ حصه‌ دوم‌ كارته‌ پروان‌ باز شده‌ پول‌ نقد، سگرت‌ و روغن‌ به‌ سرقت‌ رفته‌ است‌. حوزه‌ امنیتی‌ حدود ۲۰۰ متر از محل‌ واقعه‌ فاصله‌ دارد. دكانداران‌ همه‌ معتقد اند كه‌ دزدی‌ كار خود طالبان‌ است‌ چون‌ دزد دیگری‌ در وقت‌ قیود شب‌گردی‌ جرأت‌ چنین‌ كاری‌ را ندارد. یكی‌ از طالبان‌ حوزه‌ امنیتی‌ اعتراف‌ كرده‌ است‌ كه‌ در این‌ جا طالبان‌ دزد هم‌ كم‌ نیست‌.

طاهره‌ در انتظار مرگ‌ با سنگسار و یا بدون‌ سنگسار

مدت‌ هشت‌ ماه‌ می‌شود كه‌ طاهره‌ به‌ جرم‌ فرار از منزل‌ شوهر در زندان‌ به‌ سر می‌برد. داستان‌ از این‌ قرار است‌ كه‌ فردی‌ به‌ نام‌ وكیل‌ خانمش‌ طاهره‌ را نزد وكیل‌ گذر كارته‌ سه‌، خواهر زاده‌ خود قلمداد می‌نماید كه‌ گویا شوهرش‌ فوت‌ كرده‌ است‌ و بدین‌ صورت‌ كارت‌ بیوگی‌ حاصل‌ می‌نماید. طاهره‌ كه‌ از ستم‌های‌ شوهرش‌ به‌ تنگ‌ آمده‌ بود خانه‌ را ترك‌ می‌گوید. وكیل‌ بعد از هشت‌ ماه‌ جستجو موفق‌ می‌شود درك‌ طاهره‌ را پیدا كند. او در این‌ جریان‌ با مردی‌ دیگری‌ ازدواج‌ نموده‌ است‌. شوهر جدید طاهره‌ از شوهر قبلی‌ او اطلاعی‌ نمی‌داشته‌ باشد. وكیل‌ با وسایل‌ گوناگونی‌ می‌كوشد كه‌ طاهره‌ را دوباره‌ به‌ چنگ‌ آورده‌ و از بین‌ ببرد. وی‌ زمینه‌چینی‌ می‌كند و طاهره‌ را وادار می‌سازد كه‌ خود را به‌ دیوانگی‌ بزند در غیر آن‌ سنگسار می‌شود. طاهره‌ قبول‌ می‌نماید. در جریان‌ حضور نزد قاضی‌، طاهره‌ از طرف‌ فرزند ۱۲ ساله‌اش‌ با ضرب‌ تفنگچه‌ مجروح‌ و عصب‌ یك‌ طرف‌ روی‌ وی‌ مدتی‌ فلج‌ می‌شود.

طاهره‌ درك‌ می‌نماید كه‌ نجات‌ وی‌ از شوهر سابقش‌ ممكن‌ نیست‌ لذا دوباره‌ نزد قاضی‌ اعتراف‌ می‌نماید كه‌ دیوانه‌ نیست‌ و بخاطر نجات‌ از سنگسار طرح‌ وكیل‌ را قبول‌ نموده‌ بود. به‌ تاریخ‌ ۱۲ قوس‌ ۷۶ چهارمین‌ بار دوسیه‌ طاهره‌ در محكمه‌ به‌ دوران‌ خواهد افتاد. اگر محكمه‌ حكم‌ صادر نماید كه‌ طاهره‌ دیوانه‌ است‌ تسلیم‌ شوهر سابقش‌ خواهد شد كه‌ مرگ‌ وی‌ حتمی‌ است‌ و اگر تأیید نماید كه‌ وی‌ نورمال‌ است‌، در آن‌ صورت‌ محكوم‌ به‌ سنگسار خواهد بود.

شوهر دومی‌ نیز زندانی‌ می‌ باشد است‌ كه‌ از سرنوشت‌ وی‌ اطلاعی‌ دردست‌ نیست‌.

لت‌ و كوب‌ یك‌ مرد بی‌پا

به‌ تاریخ‌ ۶ قوس‌ ۷۶ روز پنجشنبه‌ ساعت‌ ۴۰:۱۲ ظهر شاهد واقعه‌ دردناكی‌ بودم‌. موتری‌ حامل‌ گروپ‌ امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منكر (كه‌ نزد مردم‌ به‌ نام‌ عبدالمعروف‌ بی‌نیكر هم‌ مشهور شده‌ است‌) در پایین‌ چوك‌ توقف‌ كرد. آمر گروپ‌ یكی‌ از طالبان‌ را دستور داد كه‌ آن‌ دكاندار را شلاق‌ كاری‌ كن‌ چون‌ وقت‌ نماز است‌ ولی‌ وی‌ چهار زانو در دكان‌ نشسته‌ است‌. «طلبه‌ی‌ كرام‌» امر را بجا كرده‌ بدون‌ پرسان‌ اسماعیل‌ استالفی‌ را در دكان‌ شیشه‌ فروشی‌اش‌ كیبل‌ كاری‌ می‌نمایند. در این‌ جریان‌ صدای‌ فریاد اسماعیل‌ بلند شده‌ ضارب‌ را متوجه‌ ساخت‌ كه‌ به‌ لحاظ‌ خدا من‌ پا ندارم‌ كه‌ مسجد بروم‌. وقتی‌ دژخیم‌ متوجه‌ شد، بی‌شرمانه‌ و با نگاه‌های‌ خشمناك‌ منطقه‌ را ترك‌ گفت‌.

عابرین‌ كه‌ شاهد این‌ واقعه‌ بودند همه‌ نفرت‌ خود را از این‌ وحشیگری‌ طالبان‌ اظهار می‌نمودند.

اسماعیل‌ استالفی‌ گاهگاهی‌ جهت‌ كمك‌ با برادرش‌ سیدحبیب‌ استالفی‌ به‌ دكان‌ شیشه‌ فروشی‌ می‌آید تا حداقل‌ نانی‌ را كه‌ می‌خورد به‌ اصطلاح‌ حلال‌ كرده‌ و باری‌ بالای‌ حتی‌ برادر خود نباشد.

آذرنوش‌

و حالا استفاده‌ طالبان‌ از ورزش‌

طالبان‌ ورزش‌ و ورزشكاران‌ را نیز به‌ سلاح‌ تبلیغاتی‌ خود مبدل‌ ساخته‌ اند. در این‌ اواخر طالبان‌ «جشنواره‌» هایی‌ را در رشته‌های‌ مختلف‌ ورزشی‌ براه‌ می‌اندازند تا جهانیان‌ نگویند كه‌ اینان‌ با افكار قرون‌ وسطایی‌ شان‌ در ضدیت‌ با هرچه‌ تمدن‌ است‌ قرار دارند.

اما مردم‌ افغانستان‌ و جهانیان‌ فریب‌ این‌ تاریك‌اندیشان‌ تا مغز استخوان‌ جاهل‌ را نمی‌خورند زیرا طالبان‌ وزرش‌ را هم‌ نه‌ بر اساس‌ مقررات‌ قبول‌ شده‌ بین‌المللی‌، بلكه‌ مطابق‌ شریعت‌ طالبی‌ خود عیار می‌سازند و فقط‌ قصد دارند ورزش‌ و ورزشكاران‌ را مورد استهزا و تمسخر جهانیان‌ قرار دهند. چنانچه‌ به‌ تاریخ‌ ۲۴ اسد اعلامیه‌ای‌ از طرف‌ كمیته‌ ملی‌ المپیك‌ به‌ این‌ مضمون‌ از رادیو «صدای‌ شریعت‌» نشر گردید:

۱- تمام‌ ورزشكاران‌ باید لباس‌ مطابق‌ دین‌ مبین‌ اسلام‌ به‌ تن‌ كنند و بدن‌ شان‌ پوشیده‌ باشد.

۲- تمام‌ ورزشكاران‌ مكلف‌ اند یك‌ قبضه‌ ریش‌ بگذارند.

۳- تماشاچیان‌ نه‌ حق‌ دارند كف‌ بزنند و نه‌ نعره‌های‌ دیگر. به‌ عوض‌ آن‌ اگر احساساتی‌ می‌شوند باید الله‌اكبر بگویند.

۴- اگر ورزش‌ با ادای‌ نماز مصادف‌ بود در آنصورت‌ ورزش‌ تعطیل‌ و نماز ادا گردد.

۵- ورزشكاران‌ و ورزش‌ دوستان‌ باید نظم‌، امنیت‌، اخوت‌ و بردباری‌ را پیشه‌ كنند.

دراین‌اعلامیه‌ طبعاًجایی‌برای‌ ورزش‌ زنان‌ وجودندارد زیرازن‌نباید از چادری‌ بیرون‌ بیاید و روشن‌ است‌ كه‌ باچادری‌ نمی‌شود ورزش‌ كرد و اما معلوم‌نیست‌ طالبان‌برای‌ ورزش‌های‌ پهلوانی‌باچوته‌،آببازی‌ بامایو، زیبایی‌ اندام‌بااندام‌های‌برهنه‌ و سایر ورزش‌ها چه‌ تجاویز شرعی‌ خواهند داشت‌.

ملت‌ ما واقعاً سیاهروز است‌ كه‌ تحت‌ حاكمیت‌ ارتجاعی‌ای‌ بسر می‌برد كه‌ گردانندگان‌ آن‌ می‌خواهند چهار نعل‌ به‌ سوی‌ زندگی‌ ماقبل‌ قرون‌ وسطایی‌ بتازند در حالیكه‌ جهانیان‌ به‌ سوی‌ رفاه‌، آسایش‌، تمدن‌ و خوشبختی‌ گامزن‌ هستند.

آمار یونیسف‌ نمودار فاجعه‌ واقعی‌ بر كودكان‌ ما نیست‌

یونیسف‌ در ماه‌ میزان‌ نتایج‌ تحقیقات‌ خود را كه‌ روی‌ ۳۰۰ كودك‌ كابل‌ بین‌ سنین‌ ۸-۱۸ سال‌ انجام‌ داده‌ بود چنین‌ اعلام‌ داشت‌:

% ۹۵ كودكان‌ افغان‌ مستقیماً شاهد اجرای‌ عمل‌ خشونت‌آمیز بوده‌اند؛ % ۷۲ آنان‌ یكی‌ از اعضای‌ نزدیك‌ خانواده‌ خود را در جنگ‌ از دست‌ داده‌اند؛۲۳ كودكان‌ جسد و یا قطع‌ اعضای‌ بدن‌ انسان‌ را دیده‌اند؛۱۲ آنان‌ شاهد مردن‌ دیگران‌ بوده‌اند؛ %۹۰ آنان‌ فكر می‌كنند قبل‌ از آنكه‌ بزرگ‌ شوند طی‌ منازعه‌ای‌ كشته‌ خواهند شد؛ همه‌ی‌ این‌ كودكان‌ گفته‌ اند كه‌ آینده‌ شان‌ بی‌معنی‌ است‌؛ همه‌ی‌ شان‌ تمركز حواس‌ ندارند و اكثر آنان‌ در خواب‌ می‌ترسند و همیشه‌ احساس‌ خطر می‌كنند و....

آمار و ارقام‌ فوق‌ واقعاً تكاندهنده‌ و دردناك‌ است‌ و اما این‌ تحقیقات‌ صرفاً به‌ جنبه‌ روانی‌ كودكان‌ پرداخته‌ كجا می‌تواند تصویرگر واقعی‌ وضع‌ كودكان‌ افغان‌ باشد. آنان‌ در وضعیت‌ فاجعه‌بارتری‌ قرار دارند:

كودكان‌ افغان‌ بعلت‌ ناامنی‌ و فقر اقتصادی‌ همه‌ از تعلیم‌ و تربیه‌ سالم‌ محروم‌ اند؛ زندگی‌ اكثریت‌ مطلق‌ آنان‌ تأمین‌ نیست‌ و باید نان‌آور خانه‌ باشند؛ اینان‌ محروم‌ از هر گونه‌ تسهیلات‌ طبی‌ هستند از اینكه‌ غذای‌ كافی‌ ندارند بیماری‌ چون‌ سایه‌ به‌ دنبال‌ آنان‌ است‌ كه‌ نه‌ پول‌ دارند به‌ داكتر بدهند نه‌ توان‌ آن‌ را دارند كه‌ دوا خریداری‌ كنند؛ برای‌ كودكان‌ افغان‌ پرداختن‌ به‌ تفریح‌ به‌ افسانه‌ می‌ماند؛ اینان‌ عوض‌ چشیدن‌ محبت‌ و لبخند و خوشبختی‌ در خانواده‌ هر شب‌ ناظر خشونت‌ و بگومگوهای‌ والدین‌ خود روی‌ مسایل‌ اقتصادی‌ و ناشی‌ از فقر اقتصادی‌ می‌باشند؛ تعدادی‌ از كودكانی‌ كه‌ شامل‌ كار اند، كارشان‌ طاقت‌فرساست‌ كه‌ جسماً آنان‌ را از پا در می‌آورد و آنانی‌ كه‌ كار ندارند و مشغول‌ گدایی‌ هستند روحاً ذوب‌ می‌شوند؛ تعدادی‌ از كودكانی‌ كه‌ پول‌ ندارند گاهگاهی‌ دست‌ به‌ دزدی‌ می‌زنند و آن‌ كودكان‌ خرده‌فروشی‌ كه‌ با پول‌ سر و كار دارند از لحاظ‌ تربیتی‌ بشدت‌ آسیب‌پذیر اند؛ برخورداری‌ كودكان‌ از موسیقی‌، تلویزیون‌، كتاب‌، مجله‌، روزنامه‌، كودكستان‌، شیرخوارگاه‌، سیر علمی‌ و ... در مقایسه‌ با تن‌ برهنه‌ و شكم‌های‌ گرسنه‌ آنان‌ خواست‌ های‌ آسمانی‌ بنظر می‌آیند؛ رقم‌ عمده‌ قربانیان‌ ماین‌ در افغانستان‌ را بیشتر كودكان‌ تشكیل‌ می‌دهند. تنها در كابل‌ ظرف‌ ۶ ماه‌ ۱۷۲ حادثه‌ ماین‌ و ۱۶۰ حادثه‌ سایر مواد انفجاری‌ كودكان‌ را از پا در آورده‌ اند. جنگهای‌ ۲۰ ساله‌ در افغانستان‌ جان‌ ۰۰۰ ۴۰۰ كودك‌ را گرفته‌، ۰۰۰ ۵۰۰ آنان‌ را بدون‌ سرپرست‌ ساخته‌ است‌ كه‌ تنها ۶۰۰ تن‌ آنان‌ در كابل‌ و احتمالاً هم‌ تعدادی‌ در ولایات‌ تحت‌ به‌ اصطلاح‌ سرپرستی‌ قرار گرفته‌ اند و....

اینست‌ تصویر اجمالی‌ وضع‌ كودكان‌ ما كه‌ ستم‌ بر آنان‌ در تاریخ‌ نظیر ندارد و این‌ همه‌ از بركت‌ حاكمیت‌ فاشیست‌های‌ مذهبی‌ است‌ كه‌ جسم‌ و روان‌ كودكان‌ ما را خسته‌ و فرسوده‌ ساخته‌ است‌.

ستردن‌ اشك‌ و خون‌ كودكان‌ ما و زدودن‌ فقر وحشتناك‌ آنان‌ فقط‌ با طرد كامل‌ حاكمیت‌ وطنفروشان‌ خاین‌ و فاشیست‌ مذهبی‌ و كوتاه‌ ساختن‌ دست‌ باداران‌ شان‌ از افغانستان‌ میسر است‌. تنها با حاكمیت‌ رژیم‌ مبتنی‌ بر ارزش‌های‌ دموكراتیك‌ است‌ كه‌ كودكان‌ ما شاد و بیدار و خوشبخت‌ خواهند بود.

عبدالستار پكتیس‌ ۲۰ بوجی‌ گندم‌ دزدید

عبدالستارپكتیس‌ معین‌ وزارت‌ صحت‌ عامه‌ و چنانچه‌ گفته‌ می‌شود از جمله‌ افغان‌ ملتی‌هاست‌، به‌ جرم‌ دزدی‌ ۲۰ بوجی‌ گندم‌ از وظیفه‌ بركنار گردید.وی‌ با رئیس‌ شفاخانه‌ جمهوریت‌ نیز كه‌ از طالبان‌ قابل‌ اعتماد است‌ در دستبرد و حیف‌ و میل‌ كمك‌های‌ كمیته‌های‌ خارجی‌ دست‌ داشته‌ است‌.

برای‌ پكتیس‌ وقتی‌ سبكدوش‌ می‌شد گفتند: «نه‌ تو سر و صدا كن‌ و نه‌ ما بخاطر دزدی‌ ترا تشهیر می‌سازیم‌. زیرا در هر دو صورت‌ بدنامی‌ به‌ طالبان‌ و بخصوص‌ به‌ پشتون‌هاست‌.»

سؤالی‌ كه‌ مطرح‌ می‌شود این‌ است‌ كه‌ دست‌ تمام‌ طالبان‌ سطح‌ بالا و پایین‌ به‌ دزدی‌هایی‌ از این‌ نوع‌ آلوده‌ است‌ ولی‌ چرا در جنگ‌ قوچ‌ها پای‌ میشی‌ بنام‌ پكتیس‌ می‌شكند؟

پكتیس‌ قربانی‌ رقابت‌ها و تضادهای‌ طالبان‌ شده‌، نه‌ اینكه‌ طالبان‌ جامه‌ سفید، سیاهكار نیستند و تحمل‌ دزدی‌ همدستان‌ خود را ندارند.

سگ‌جنگی‌ ملاحسن‌ و ملا منان‌ نیازی‌

پسر ملاحسن‌ معاون‌ شورای‌ سرپرست‌ با عبدالمنان‌ نیازی‌ (مشهور به‌ پروسه‌) والی‌ كابل‌ روی‌ موضوعی‌ در جدال‌ می‌افتد. بالاخره‌ پسر معاون‌ صاحب‌ سیلی‌ محكمی‌ به‌ روی‌ والی‌ كابل‌ حواله‌ می‌كند.

طالبان‌ برای‌ فروكش‌ غایله‌ی‌ طرفداران‌ والی‌، پسر ملاحسن‌ را مدتی‌ زندانی‌ می‌سازند. وقتی‌ او از زندان‌ آزاد می‌شد ۱۸ نفر دیگر زندانیان‌ را كه‌ به‌ ادعای‌ او بی‌گناه‌ بودند، نیز از زندان‌ آزاد ساخت‌.

این‌ واقعه‌ دستاویزی‌ می‌شود تا سران‌ طالب‌ ملاحسن‌ را كه‌ هیچگاهی‌ با رئیس‌ خود ملاربانی‌ نساخت‌، از وظیفه‌ بركنار نمایند.

اما ملاحسن‌ هم‌ بیكار ننشسته‌ و بالاخره‌ سرپرستی‌ وزارت‌ خارجه‌ را به‌ چنگ‌ می‌آورد.

شیوه‌ جدید جزیه‌ گیری‌

مقامات‌ بالایی‌ طالبان‌ در این‌ اواخر برای‌ تشویق‌ زیر دستان‌ خود و بخاطر خلع‌ سلاح‌ وسیع‌ و عمومی‌ مردم‌ فیصله‌ نموده‌ اند تا هر طالبی‌ هرچه‌ سلاح‌ و مهمات‌ بدست‌ آورد مال‌ خودش‌ است‌.

طالبان‌ حوزه‌های‌ امنیتی‌ در كابل‌ به‌ تاسی‌ از این‌ فیصله‌ی‌ سران‌ خود به‌ جان‌ مردم‌ افتاده‌اند و هر كسی‌ را كه‌ شوق‌ شان‌ شد دستگیر نموده‌ و با لت‌ و كوب‌ وحشیانه‌ و تا سرحد مرگ‌ از آنان‌ تحریری‌ اعتراف‌ می‌گیرند كه‌ گویا تفنگ‌ را حاضر سازند و یا پول‌ آن‌ را نقد بپردازند.

اكثر قربانیان‌ این‌ شیوه‌ جدید جزیه‌ گرفتن‌، مردم‌ شمالی‌، هزاره‌ها، كابل‌ و ندرتاً افراد متمول‌ سایر اقوام‌ هستند. بطور مثال‌:

یكی‌ از كارگران‌ فنی‌ ریاست‌ آبرسانی‌ پنجصد فامیلی‌ خیرخانه‌ به‌ اتهام‌ داشتن‌ دو میل‌ سلاح‌، ۵ روز به‌ سختی‌ شكنجه‌ می‌شود. طالبان‌ از وی‌ ۵۰ لك‌ افغانی‌ پول‌ می‌خواهند. كارگر مذكور چون‌ پول‌ نداشت‌ در بدل‌ پرداخت‌ چند خاده‌ نل‌ آب‌، آزاد می‌گردد. طالبان‌ پیشكش‌ یگانه‌ قالین‌ كهنه‌ این‌ كارگر را رد كرده‌ بودند.

یكی‌ از كارمندان‌ ریاست‌ آبرسانی‌ هم‌ به‌ عین‌ اتهام‌ دستگیر می‌شود. او با پرداخت‌ ۵۰ لك‌ افغانی‌ از چنگ‌ طالبان‌ رها می‌گردد.

سلیم‌ و حبیب‌اله‌ دو نوجوان‌ را ساعت‌ها در كانتینر زندانی‌ می‌سازند. آنان‌ با پرداخت‌ یك‌ حلقه‌ انگشتر طلا و یك‌ قاب‌ ساعت‌ موجود از نزد شان‌ آزاد می‌گردند. جرم‌ آنان‌: فارسی‌ حرف‌ زدن‌!

پیلوت‌های‌ خلقی‌ و پرچمی‌ در خدمت‌ طالبان‌

طالبان‌ چون‌ كوچكترین‌ مهارتی‌ در مسایل‌ تخنیكی‌ و فنی‌ طیارات‌ ندارند اكثراً افراد رژیم‌ پوشالی‌ را در بدل‌ دستمزد كافی‌ استخدام‌ می‌نمایند. بطور مثال‌ در بدل‌ هر پرواز طیاره‌ ترانسپورتی‌ مبلغ‌ صد لك‌ افغانی‌ برای‌ چهار نفر عمله‌ آن‌ پرداخته‌ می‌شود. ضمناً مبلغ‌ یازده‌ لك‌ افغانی‌ را به‌ پیلوت‌ها به‌ عنوان‌ امتیاز می‌دهند. این‌ مبالغ‌ درست‌ قبل‌ از پرواز به‌ عمله‌ طیارات‌ پرداخت‌ می‌شود.

ضمناً از ۴ بال‌ طیاره‌ ترانسپورتی‌ یكی‌ آن‌ در میدان‌ هوایی‌ كندز سقوط‌ نموده‌ و دیگرش‌ از رن‌وی‌ میدان‌ هوایی‌ خواجه‌ رواش‌ انحراف‌ نموده‌ و غیر فعال‌ گردیده‌ است‌.

پروازها معمولاً از طرف‌ شب‌ صورت‌ می‌گیرد و مسیر زمینی‌ طیاره‌ را بوسیله‌ چراغ‌های‌ موتر از فاصله‌ دور روشن‌ می‌سازند.

این‌ پروازها اكثراً به‌ كندز و بخاطر انتقال‌ پرسونل‌ جنگی‌، سلاح‌، مهمات‌ و پول‌ می‌باشند.

هجوم‌ دانشوران‌ كابل‌ برای‌ گندم‌ در بدل‌ كار

مؤسسه‌ پاملرنه‌ (CARE) كه‌ عموماً به‌ جر كنی‌ در نقاط‌ مختلف‌ شهر كابل‌ مشغول‌ است‌ برای‌ كارگران‌ خود یك‌ سیر گندم‌ در برابر یك‌ روز كار می‌پردازد.

در كابل‌ از یكطرف‌ امكان‌ كاریابی‌ بشدت‌ محدود است‌ و از جانب‌ دیگر مزدها فوق‌العاده‌ پایین‌ می‌باشد، لذا یك‌ سیر گندم‌ در برابر یك‌ روز كار، نعمت‌ بزرگی‌ برای‌ مردم‌ گرسنه‌ كابل‌ بحساب‌ می‌رود و هر كه‌ می‌كوشد به‌ آن‌ دست‌ یابد.

مراجعین‌ این‌ پروژه‌ بحدی‌ زیاد هستند كه‌ مسئولین‌ آن‌ فیصله‌ نموده‌اند كارگران‌ را صرفاً یكبار و آنهم‌ برای‌ ۱۵ روز استخدام‌ نمایند تا همه‌ بتوانند از آن‌ بهره‌مند گردند.

قابل‌ توجه‌ است‌ كه‌ اكثر كارگران‌ این‌ پروژه‌ را افراد تحصیلكرده‌ سطح‌ عالی‌ و كارمندان‌ عالیرتبه‌ دولتی‌ تشكیل‌ می‌دهند.

تنها در شاخه‌ كانال‌ كشی‌ رحمن‌مینه‌ از جمله‌ ۲۰۰۰ كارگری‌ كه‌ شامل‌ كار اند %۱۰ آن‌ را دگروال‌ها و جنرال‌ها، %۲۰ را ماموران‌ عالیرتبه‌ دولتی‌ و استادان‌ پوهنتون‌، %۲۰ را ماموران‌ پایین‌ رتبه‌ و معلمان‌، %۳۰ را كارگران‌ قبلی‌ صنعتی‌ و %۲۰ را مردم‌ عادی‌ و بیكار شهر كابل‌ تشكیل‌ می‌دهد.

استادان‌ پولی‌تخنیك‌ هر كدام‌ اسرارالدین‌، محراب‌الدین‌ و شاه‌محمد از جمله‌ افرادی‌ اند كه‌ هم‌ در این‌ پروژه‌ كار می‌كنند و هم‌ در پولی‌تخنیك‌ به‌ تدریس‌ می‌پردازند.

در كشوری‌ كه‌ اولاً بیشتر از یك‌ میلیون‌ نیروی‌ كار فعالش‌ در ایران‌ و به‌ همین‌ تعداد در پاكستان‌ بسر می‌برد، ثانیاً بیشتر از %۹۰ روشنفكران‌، متخصصان‌ و دانشمندانش‌ در سراسر جهان‌ سرگردان‌ اند، ثالثاً حاكمان‌ فاشیست‌ مذهبی‌ نصف‌ نفوس‌ كشور را در چهاردیواری‌ و چادری‌ محبوس‌ ساخته‌ اند، رابعاً سران‌ دسته‌های‌ خاین‌ مذهبی‌ برای‌ تأمین‌ منافع‌ خود و باداران‌ نه‌ به‌ تأمین‌ صلح‌ و عمران‌ كشور، بلكه‌ به‌ جنگ‌افروزی‌ و ویرانی‌ آن‌ مشغول‌ اند، نه‌ نهاد تولیدی‌ای‌ به‌ ملت‌ ما گذاشته‌ اند و نه‌ دستگاهی‌ بنام‌ ادارات‌ دولتی‌، پس‌ جای‌ تعجب‌ نیست‌ كه‌ روشنفكران‌ و كارمندان‌ متخصص‌ این‌ كشور كه‌ هنوز به‌ ترك‌ وطن‌ مجبور نشده‌ برای‌ بدست‌ آوردن‌ بیشتر گندم‌ در بدل‌ كار جسمی‌ هشت‌ ساعته‌ سر و دست‌ بشكنند و حتی‌ آن‌ هم‌ آرزویی‌ شود كه‌ نتوانند به‌ آن‌ دست‌ یابند.

عقده‌های‌ حقارت‌ وانشدنی‌ طالبی‌

بتاریخ‌ ۱۰ عقرب‌ حوالی‌ ۸ صبح‌، گروپ‌ های‌ سیار امر به‌ معروف‌ جاده‌ عمومی‌ وزیراكبرخان‌ را مسدود نموده‌ ، كسانی‌ را كه‌ موهای‌ سر شان‌ با «شریعت‌» برابر نبود متوقف‌ ساخته‌ و به‌ منزلی‌ در همان‌ ناحیه‌ هدایت‌ می‌كردند.

فردی‌ كه‌ بخاطر خریداری‌ نان‌ به‌ مهمانانش‌ از منزل‌ بیرون‌ شده‌ بود نیز به‌ چنگ‌ «نهی‌ بی‌نیكر» می‌افتد و به‌ همان‌ منزل‌ فرستاده‌ می‌شود. در آنجا حدود ۵۰ نفر صف‌ بسته‌ بودند تا موهایشان‌ كوتاه‌ گردد. به‌ این‌ تعداد هرلحظه‌افزود می‌گردید. فرد مهماندار وقتی‌ متوجه‌ می‌شود كه‌ شاید یكی‌ دو ساعت‌ بعد نوبت‌ سر تراشی‌ اش‌ برسد بامسئول‌ امربه‌ معروف‌ مشكل‌ مهمانانش‌ را مطرح‌ می‌سازد و از او خواهش‌ می‌كند تا اگر معامله‌ سر او را زودترروی‌دست‌گیرند. طالب‌ از صله‌ رحم‌ كار گرفته‌ عذرش‌ را می‌پذیرد.

سر هر فردی‌ وقتی‌ تراش‌ می‌شد، مكلف‌ به‌ پرداخت‌ ۲۰۰۰ افغانی‌ به‌ سلمان‌ مذكور بود.

این‌ تحقیر و خرد نمودن‌ شخصیت‌ مردم‌ كابل‌ بیشتر از ده‌ روز ادامه‌ داشت‌ و در نواحی‌ مختلف‌ این‌ شهر صدها تن‌ باینصورت‌ «ارشاد شرعی‌» گردیدند.

انعكاس‌ عقده‌های‌ طالبی‌ اشكال‌ مختلفی‌ دارد و این‌ تراشیدن‌ موی‌ یكی‌ از آنهاست‌.

مصایب‌ رانده‌شدگان‌ از شمالی‌

حدود ۱۸۰ فامیل‌ از مصیبت‌ رسیده‌های‌ مناطق‌ شمالی‌ در ماه‌ رمضان‌ سال‌ گذشته‌ كه‌ جبراً بوسیله‌ طالبان‌ از منازل‌ شان‌ رانده‌ شده‌ بودند در مكتب‌ خلیل‌اله‌خلیلی‌ خیرخانه‌ جابجا می‌شوند.

در اواسط‌ ماه‌ میزان‌ سال‌ جاری‌ طالبان‌ به‌ این‌ فامیل‌ها دو روز مهلت‌ می‌دهند تا مكتب‌ را تخلیه‌ نمایند. بعد از دو روز تمام‌ فامیل‌ها جبراً از مكتب‌ مذكور اخراج‌ می‌گردند. از جمله‌ ۱۸۰ فامیل‌ ۱۳۰ فامیل‌ توانستند اینجا و آنجا برای‌ خود سرپناهی‌ بیابند ولی‌ ۵۰ فامیل‌ تیره‌بخت‌ چون‌ جایی‌ برای‌ رهایش‌ نداشتند ناگزیر در فضای‌ آزاد پارك‌ حصه‌ اول‌ خیرخانه‌ جابجا می‌شوند و از روجایی‌، چادر و تكه‌پاره‌های‌ كهنه‌ برای‌ خود سرپناهی‌ می‌سازند.

این‌ فامیل‌ها نه‌ خیمه‌ای‌ دارند و نه‌ مواد سوخت‌ تا از سرما و بارندگی‌های‌ پیهم‌ در امان‌ باشند. بی‌پولی‌، گرسنگی‌ و سرما فامیل‌های‌ مذكور را بشدت‌ تحت‌ فشار قرار داده‌ است‌.

پارك‌ حصه‌ اول‌ خیرخانه‌ مسیر تردد تعداد قابل‌ توجهی‌ از مردم‌ است‌ كه‌ زنان‌ و دختران‌ جوان‌ این‌ فامیل‌ها در معرض‌ دید روزانه‌ هزاران‌ نفر از این‌ عابرین‌ قرار دارند. در اینجاست‌ كه‌ غرش‌ شریعت‌ طالبان‌ می‌خوابد. اینان‌ اگر نه‌ بخاطر بشر دوستی‌ و انسانیت‌ كه‌ یقیناً در سرشت‌ شان‌ نیست‌، لااقل‌ بخاطر حفظ‌ ظاهر تطبیق‌ اسلام‌ طالبی‌ شان‌ زیر پرچم‌ سفید كذایی‌ شریعت‌ هم‌ كه‌ شده‌ به‌ این‌ فامیل‌ها باندیشند كه‌ بشدت‌ «حجاب‌» شان‌ پامال‌ می‌گردد.

این‌ فامیل‌ها غرق‌ در كابوس‌ آینده‌ نامعلوم‌ خود می‌باشند كه‌ سرمای‌ گزنده‌ زمستان‌ كابل‌ را كه‌ چون‌ شبح‌ هولناكی‌ روی‌ سر شان‌ ایستاده‌، چگونه‌ سپری‌ نمایند.

از كینه‌، كینه‌ خیزد!

به‌ تاریخ‌ ۲۷ میزان‌ در سرك‌ لیسه‌ مریم‌ خیرخانه‌، موترسایكلی‌ از كنترول‌ خارج‌ شده‌ و راننده‌ آن‌ بشدت‌ به‌ زمین‌ می‌خورد. عابرین‌ بخاطر ابراز همدردی‌ با عجله‌ بطرف‌ او می‌دوند.

وقتی‌ مردم‌ متوجه‌ می‌شوند راننده‌ موترسایكل‌ یك‌ طالب‌ است‌ همه‌ با سردی‌ و تنفر و بدون‌ هیچگونه‌ كمك‌ متفرق‌ می‌شوند و طالب‌ زخمی‌ را به‌ حال‌ خود می‌گذارند.

این‌ حادثه‌ بیانگر دقیق‌ احساس‌ مردم‌ كابل‌ نسبت‌ به‌ طالبان‌ است‌.

شكنجه‌ زن‌ ۵۵ ساله‌ و احتمال‌ سنگسار شدن‌ دخترش‌

ماه‌جهان‌ زن‌ ۵۵ ساله‌ از خدمه‌های‌ شفاخانه‌ علی‌آباد دو ماه‌ را در زندان‌ طالبان‌ بسر برده‌ و بشدت‌ شكنجه‌ دیده‌ است‌.

اوكه‌ روز شنبه‌ ۲۴ عقرب‌ به‌ ضمانت‌ از زندان‌ آزاد گردید، تمام‌ بدنش‌ كبود بود و آثار شكنجه‌ هنوز هم‌ به‌ وضاحت‌ در دستهایش‌ دیده‌ می‌شد.

این‌ زن‌ زحمتكش‌ بجرم‌ دخترش‌ كه‌ با یكی‌ از صاحبان‌ فلاینگ‌كوچ‌ رابطه‌ داشت‌ از طرف‌ طالبان‌ دستگیر می‌شود.

دختر ماه‌جهان‌ كه‌ صاحب‌ هفت‌ طفل‌ است‌ و در شفاخانه‌ ملالی‌ زیژنتون‌ بحیث‌ خدمه‌ كار می‌كرد، مدت‌ بیش‌ از شش‌ ماه‌ معاش‌ خود را دریافت‌ نكرده‌ بود. شوهرش‌ نیز از چندین‌ سال‌ به‌ اینسو برای‌ غریبكاری‌ به‌ خارج‌ از افغانستان‌ رفته‌ است‌.

ماه‌جهان‌ می‌گوید از مناسبات‌ دخترش‌ با دیگران‌ كوچكترین‌ اطلاعی‌ نداشته‌ و طالبان‌ بی‌جهت‌ وی‌ را به‌ جرم‌ دخترش‌ مورد شكنجه‌ قرار داده‌ اند. همچنان‌ او در دو ماهی‌ كه‌ در زندان‌ زنانه‌ بسر برده‌ نتوانسته‌ دخترش‌ را ملاقات‌ نماید.

ماه‌جهان‌ نگران‌ است‌ كه‌ طالبان‌ برایش‌ گفته‌ اند دخترش‌ با آن‌ فرد دیگر یكجا سنگسار خواهد شد.

طالبان‌ با سبكدوش‌ ساختن‌ هزاران‌ زن‌ زحمتكش‌ مثل‌ ماه‌جهان‌ و دخترش‌ و ربودن‌ آخرین‌ لقمه‌ نان‌ از دهان‌ آنان‌ و فرزندانشان‌ همه‌ را به‌ گدایی‌ و فحشا می‌كشانند.

خیانتكاری‌ بخاطر سومین‌ زن‌

آمر حوزه‌ دوازدهم‌ كابل‌، دختری‌ به‌ نام‌ سهیلا متعلم‌ صنف‌ دوازدهم‌، دختر وكیل‌ ظاهر را به‌ عنوان‌ سومین‌ زن‌ خود نكاح‌ می‌كند. وكیل‌ ظاهر كسی‌ بود كه‌ در اثر اختلافات‌ شخصی‌ اقدام‌ به‌ قتل‌ حارنوال‌ عبدالرحمان‌ می‌كند و وی‌ را زخمی‌ می‌سازد. چون‌ دعوا مربوط‌ حوزه‌ بود آمر حوزه‌ با استفاده‌ از این‌ وضعیت‌ تقاضای‌ تصاحب‌ دختر متهم‌ را نمود تا در مقابل‌ دعوا را به‌ نفع‌ او پایان‌ دهد.

ضمناً مصرف‌ ماهانه‌ حوزه‌ دوازدهم‌ مبلغ‌ ۱۲۰ لك‌ افغانی‌ است‌ و آمر صاحب‌ یكدهم‌ آن‌ را هم‌ به‌ مصرف‌ نمی‌رساند. گفته‌ می‌شود این‌ خیانتكار چهارمین‌ نكاهش‌ را به‌ زور پول‌های‌ گردآورده‌ انجام‌ خواهد داد.

شكل‌ پوهنتون‌ هم‌ طالبی‌ می‌شود

قبل‌ از آنكه‌ رخصتی‌ زمستانی‌ محصلان‌ پوهنتون‌ آغاز گردد از طرف‌ پولیس‌ مذهبی‌ از اله‌ منكرات‌ این‌ ابلاغیه‌ به‌ اطلاع‌ رسانده‌ شد:

۱ـ تمام‌ محصلان‌ سر از سال‌ نو با لباس‌ سفید، كلاه‌ و یا لنگی‌ سیاه‌ به‌ «مدرسه‌» حاضر شوند.

۲ـ هیچ‌ محصلی‌ حق‌ ندارد به‌ كار سیاسی‌ بپردازد.
۳ـ هیچ‌ محصلی‌ حق‌ ندارد كاست‌ بشنود.
۴ـ تمام‌ محصلین‌ مطابق‌ فیصله‌ شورای‌ پوهنتون‌ عمل‌ خواهند كرد.
۵ـ تمام‌ محصلین‌ باید در اوقات‌ نماز به‌ جماعت‌ بروند.

۶ـ تمام‌ محصلین‌ آن‌ سؤالات‌ علوم‌ دینی‌ را كه‌ از طرف‌ اداره‌ برایش‌ داده‌ شده‌ باید یاد بگیرد. در غیر آن‌ از حق‌ تحصیل‌ محروم‌ می‌شوند. (۹۹ سؤال‌ در پنج‌ صفحه‌)

این‌ پروسه‌ طالبی‌ ساختن‌ پوهنتون‌ است‌ كه‌ نه‌ شكل‌ آن‌ به‌ یك‌ مركز علمی‌ می‌ماند و نه‌ مضامین‌ آن‌.

فحشای‌ سران‌ طالبی‌

سران‌ برجسته‌ طالبان‌ با آنكه‌ بسیار خوددار اند تا هرزگیها و عیاشیهای‌ شان‌ برملا نگردد ولی‌ این‌ موجودات‌ ضعیف‌النفس‌ و جاه‌طلب‌ وقتی‌ به‌ بوجی‌های‌ پول‌ و چوكی‌ سوار می‌شوند كجا می‌توانند جلو شهوت‌ غیر نورمال‌ و حیوانی‌ خود را بگیرند. بسیاری‌ از اینان‌ با وصف‌ اینكه‌ به‌ چهار زن‌ شرعی‌ هم‌ دست‌ یافته‌ اند، بی‌شرمانه‌ مشغول‌ فحشا هستند.

در كابل‌ چندین‌ مورد دیده‌ شده‌ كه‌ طالبان‌ رده‌های‌ بالایی‌ در نواحی‌ شهرنو روسپیان‌ حرفه‌ای‌ را از موترهایشان‌ پایین‌ و خود با دستپاچگی‌ محل‌ را ترك‌ نموده‌ اند.

در چندین‌ مورد دیده‌ شده‌ كه‌ این‌ علمای‌ دین‌ و وارثین‌ انبیاء به‌ علت‌ مصاب‌بودن‌ به‌امراض‌ ناشی‌ازمقاربت‌ جنسی‌به‌ داكتران‌ مراجعه‌ نموده‌ اند.

دشمنی‌ با پوهنتون‌ زیر نام‌ پرچمی‌ و خلقی‌

طالبان‌ كمر همت‌ بسته‌ اند تا مراكز تعلیمی‌ در افغانستان‌ را به‌ انحلال‌ بكشانند. آنان‌ زیر نام‌ «تصفیه‌ عناصر ناباب‌» ۱۳۷ تن‌ از استادان‌ و كارمندان‌ تعلیمات‌ عالی‌ در كابل‌ را از وظایف‌ شان‌ سبكدوش‌ ساخته‌ اند. طالبان‌ این‌ حقیقت‌ را بخوبی‌ درك‌ كرده‌ اند كه‌ سیاست‌ های‌ جاهلانه‌، مستبدانه‌ و قرون‌ وسطایی‌ آنان‌ برای‌ مردم‌ قابل‌ قبول‌ نیست‌ و به‌ این‌ واقعیت‌ نیز پی‌ برده‌ اند كه‌ مراكز تعلیمی‌ بخصوص‌ پوهنتون‌ تاریخ‌ درخشانی‌ در برافروختن‌ آتش‌ مبارزه‌ در برابر استبداد را داشته‌ است‌ بناءً برای‌ خاموش‌ ساختن‌ كوچكترین‌ صدای‌ اعتراض‌ زیر نام‌ اینكه‌ این‌ افراد همه‌ خلقی‌ و پرچمی‌ بوده‌، به‌ تصفیه‌ وسیعی‌ دست‌ زده‌ اند.

مردم‌ ما از این‌ ریاكاران‌ می‌پرسند كه‌ چطور می‌توانید جنرال‌ها، پیلوت‌ها، تانكیست‌ها، خادیست‌ها و سایر جنایتكاران‌ خلق‌ و پرچم‌ را در بغل‌ بفشارید ولی‌ این‌ استادان‌ را نمی‌توانید تحمل‌ نمایید؟

مجموعه‌ استادان‌ و مامورینی‌ كه‌ از وزارت‌ تحصیلات‌ عالی‌ منفك‌ شده‌ اند:

پوهنتون‌ ۴۶ نفر
پولی‌تخنیك‌ ۲۹ نفر
انستتیوت‌ طب‌ ۷ نفر
انستتیوت‌ پیداگوژی‌ ۲۶ نفر
وزارت‌ تحصیلات‌ عالی‌ ۲۹ نفر
مجموعاً ۱۳۷ نفر

اسامی‌ پوهاندها:

۱ـ پوهاند عبدالفتاح‌ نذیر استاد فاكولته‌ ساینس‌
۲- پوهاند عبدالجلیل‌ یوسفی‌ استاد فاكولته‌ شرعیات‌
۳ـ پوهاند سید امیر شاه‌حسن‌یار استاد فاكولته‌ زراعت‌
۴ـ پوهاند حقایقی‌ استاد فاكولته‌ اقتصاد
۵ـ پوهاند گل‌ رحمان‌ حلیم‌ استاد فاكولته‌ تعلیم‌ و تربیه‌
۶ـ پوهاند محمد انورشمس‌ استاد فاكولته‌ پولی‌تخنیك‌
۷ـ پوهاند غلام‌ محمد استاد فاكولته‌ پولی‌ تخنیك‌
۸ـ پوهاند غنی‌تنـیوال‌ استاد فاكولته‌ پولی‌ تخنیك‌
۹ـ پوهاند همایون‌ استاد فاكولته‌ ادبیات‌
۱۰ـ پوهاند هاشم‌ سهاك‌ استاد فاكولته‌ زراعت‌
۱۱ـ پوهاند افضلی‌ استاد فاكولته‌ ویترنری‌
۱۲ـ پوهاند عبیداله‌ اكبری‌ استاد فاكولته‌ زراعت‌

سایر استادان‌:

ـ كوهستانی‌ پوهیالی‌
ـ افضل‌ پوهنوال‌
ـ پنجشیری‌ پوهنیار
ـ قادر پوهیالی‌
ـ ناصر پوهیالی‌
ـ سلیمان‌ پوهنوال‌
ـ شكیب‌ پوهیالی‌
ـ گل‌ رسول‌ پوهاند
ـ افضل‌انور شف‌ دپارتمنت‌ هستولوژی‌
ـ داكتر محمد رفیع‌رحمانی‌ استاد فارمكولوژی‌
ـ داكتر محمد امان‌ استاد اناتومی‌

استادانی‌ كه‌ طی‌ مكتوب‌ رسمی‌ ۷۳۹ مورخ‌ ۷ قوس‌ ۷۶ ریاست‌ انستتیوت‌ طب‌ كابل‌ از وظیفه‌ منفك‌ شده‌ اند:

- عبدالغفار فرزند خان‌ محمد
- سخی‌ مرجان‌ فرزند مه‌خان‌
- عبدالخالق‌ فرزند عبدالباقی‌
- غلام‌ فاروق‌ فرزند غلام‌ صدیق‌
- محمد مزمل‌ فرزند محمد حبیب‌
- عبدالستار فرزند محمد ایوب‌
- محمد سلیم‌ فرزند محمد سالم‌
- عتیق‌اله‌ فرزند حیات‌اله‌
- محمدسلیم‌ فرزند عبدالستار

تاراج‌ آثارعتیقه‌ و گرانبهای‌ دكانها

وقتی‌ طالبان‌ در اواخر ماه‌ میزان‌ اطلاعیه‌ای‌ مبنی‌ بر محو تمام‌ تصاویر و بازیچه‌های‌ موجودات‌ ذیروح‌ را از رادیو «صدای‌ شریعت‌» نشر نمودند، فردای‌ آن‌ گروپ‌ های‌ مسلح‌ طالبان‌ به‌ تمام‌ هوتل‌ها و دكان‌ های‌ شهر كابل‌ هجوم‌ برده‌ و به‌ لت‌ و كوب‌ دكانداران‌ و تخریب‌ وسایل‌ آنان‌ پرداختند.

و اما گروپ‌ مسلح‌ دیگری‌ از طالبان‌ كه‌ در انتظار چنین‌ دستوری‌ بودند، طبق‌ نقشه‌ به‌ انتیك‌ فروشی‌های‌ كوچه‌ مرغ‌ها و نواحی‌ چهارراهی‌ توره‌بازخان‌ و شهرنو هجوم‌ برده‌ و تمام‌ مجسمه‌های‌ نقره‌ای‌، برنجی‌، چوبی‌ و سایر اشیای‌ عتیقه‌ و تاریخی‌ را تاراج‌ نمودند كه‌ قیمت‌ هر كدام‌ به‌ میلیون‌ها افغانی‌ می‌رسید. آنعده‌ از مغازه‌ها كه‌ مالكین‌ شان‌ فرصت‌ یافتند دكان‌ خود را قفل‌ نموده‌ و فرار كنند از این‌ غارت‌ مصون‌ ماندند.

«دموكراسی‌ خلاف‌ شریعت‌ است‌»

در محفلی‌ بمناسبت‌ تقبیح‌ كشتار جمعی‌ ۲۰۰۰ نفر طالبان‌ كه‌ در ماه‌ قوس‌ در هوتل‌ انتركانتیننتال‌ برگزار شده‌ بود، یكی‌ از ملایان‌ ضمن‌ چرندیات‌ دیگر گفت‌: «ما دموكراسی‌ نمی‌خواهیم‌. این‌ خلاف‌ شریعت‌ است‌. هر كه‌ دموكراسی‌ بخواهد خلاف‌ شریعت‌ عمل‌ كرده‌ است‌. دموكراسی‌ چیست‌؟ دموكراسی‌ حكومت‌ مردم‌ بر مردم‌ است‌، در حالیكه‌ ما حكومت‌ خدا بر مردم‌ را می‌خواهیم‌.»

تـرافیك‌ شرعی‌ طالبان‌

روزی‌ با شوهرم‌ یكجا می‌خواستم‌ از خیرخانه‌ به‌ تایمنی‌ بروم‌. در ایستگاه‌ خیرخانه‌ برایم‌ گفتند اگر محرم‌ با خود داری‌ بالا شو در غیر آن‌ حق‌ بالا شدن‌ نداری‌. خوشبختانه‌ با خود «محرم‌» داشتم‌، سوار بس‌ شدیم‌ و به‌ ایستگاه‌ تایمنی‌ رسیدیم‌. آنجا وقتی‌ همراه‌ با شوهرم‌ می‌خواستم‌ سوار بس‌ شویم‌ اینبار مانع‌ شوهرم‌ شدند و گفتند موتر زنانه‌ است‌ و شوهرت‌ حق‌ ندارد بالا شود. شوهرم‌ بلاتكلیف‌ و حیران‌ ماند و از كلینر پرسید چه‌ كند. كلینر با خونسردی‌ اشاره‌ به‌ جنگله‌ موتر شهری‌ كرد و گفت‌ تمام‌ شوهرها را در جنگله‌ موتر جابجا كرده‌ایم‌، خودت‌ هم‌ آنجا بالا شو.

كلینر چون‌ تردید شوهرم‌ را دید گفت‌: «اگر راضی‌ نیستی‌ خودت‌ برو و بگو كه‌ خانمت‌ را در كجا پایین‌ كنیم‌.» وقتی‌ این‌ مقررات‌ احمقانه‌ را دیدم‌ عمیقتر درك‌ كردم‌ كه‌ وحشت‌ بنیادگرایی‌ كشور آفت‌رسیده‌ی‌ ما را به‌ كجا خواهد برد.

ن‌. شجر

كیفر ندانستن‌ زبان‌ پشتو

شب‌ ۱۹ میزان‌ ۷۶ در بلاك‌ ۱۶ آپارتمان‌ ۵۳ مكروریان‌ چهارم‌ منزل‌ شاه‌نورخان‌ دزدی‌ می‌شود. دو روز قبل‌ از این‌ حادثه‌، در همین‌ بلاك‌، دهلیز اول‌ منزل‌ چهارم‌ دزدی‌ گردیده‌ بود. شاه‌نور جریان‌ را به‌ وكیل‌ بلاك‌ اطلاع‌ می‌دهد. وی‌ از ترس‌ حوزه‌ نرفته‌ و هارون‌ پسر شاه‌نور را وادار می‌سازد تا به‌ حوزه‌ اطلاع‌ دهد. بعد از یك‌ ساعت‌ خود به‌ دنبال‌ او به‌ حوزه‌ رفته‌ پسران‌ بی‌گناه‌ مردم‌ را كه‌ تقریباً به‌ ده‌ نفر می‌رسیدند به‌ طالبان‌ لست‌ می‌دهد. از آنجمله‌ دو نفر قندهاری‌، یك‌ نفر وردكی‌ و یك‌ نفر مسكونه‌ ده‌سبز رها و متباقی‌ امراله‌، سردار، فرید، متین‌، شریف‌ به‌ شمول‌ هارون‌ كه‌ پشتو زبان‌ نبودند زندانی‌ می‌شوند. ساعت‌ نه‌ و نیم‌ شب‌ آمر حوزه‌ با افرادش‌ آمده‌ هر اسیر را به‌ حدی‌ لت‌ و كوب‌ می‌كنند كه‌ آنان‌ مجبور می‌شوند به‌ ناحق‌ اعتراف‌ نمایند كه‌ دزد بوده‌اند. این‌ جوانان‌ بعد از دادن‌ رشوه‌ و تعدادی‌ هم‌ با آوردن‌ سفارش‌نامه‌، از زندان‌ آزاد می‌گردند و به‌ این‌ صورت‌ از عذاب‌ بیشتر بخاطر ندانستن‌ زبان‌ پشتو موقتاً نجات‌ می‌یابند.

نرخ‌ سیاه‌ كردن‌ روی‌

طالبان‌ درسرطان‌۷۶ عیدی‌محمد نانوارابه‌اتهام‌اینكه‌وزن‌نان‌ كم‌ است‌، مبلغ‌ پانزده‌لك‌افغانی‌ جریمه‌ می‌كنندوبرایش‌ می‌گویند: «یارویت‌را سیاه‌ می‌كنیم‌ و در شهر كابل‌ می‌گردانیمت‌ و یا پانزده‌ لك‌ را نقد به‌ ما بپرداز.» شخص‌ مذكور پانزده‌لك‌افغانی‌به‌ طالبان‌ پرداخت‌ وآبروی‌ خود را خرید.

ستم‌ و زورگویی‌

در مكروریان‌ ۴بلاك‌ ۱۳، آپارتمانی‌ را كه‌ وارث‌ آن‌ كمال‌الدین‌ اسحق‌زی‌ می‌باشد فامیل‌ دیگری‌ به‌ گرو گرفته‌ است‌. طالبان‌ وقتی‌ از قضیه‌ آگاه‌ می‌شوند فوراً دست‌ به‌ كار شده‌ و می‌خواهند خانه‌ را به‌ زور بگیرند. با كسی‌ كه‌ خانه‌ را گرو گرفته‌ بگومگوی‌ شان‌ بلند می‌شود. یكتن‌ از طالبان‌ در خطاب‌ به‌ یكی‌ از زنان‌ خانواده‌ می‌گوید: «اگر كسی‌ با من‌ زبان‌ بازی‌ كند وی‌ را به‌ حوزه‌ می‌برم‌، وقتی‌ با من‌ حرف‌ می‌زنی‌ رویت‌ را پت‌ كن‌.» در مقابل‌ خانم‌ جواب‌ می‌دهد: «ما زنان‌ كابل‌ شریف‌ و پاك‌ دامن‌ هستیم‌ ولی‌ چون‌ شما همه‌ فاسد و چشم‌ چران‌ هستید، خوبست‌ تو طرف‌ من‌ سیل‌ نكنی‌.» بالاخره‌ طالب‌ مذكور اثاثیه‌ فامیل‌ بیچاره‌ را در ناوقت‌ شب‌ از خانه‌ بیرون‌ كرده‌ و دستور می‌دهد تا فردا خانه‌ كاملاً تخلیه‌ باشد.

نتیجه‌ مقاومت‌ قاطع‌

به‌ تاریخ‌ ۱۷ میزان‌ ۷۶ در حالی‌ كه‌ صنف‌های‌ لیسه‌ غازی‌ خالی‌ از میز و چوكی‌ بودند، امتحانات‌ جریان‌ داشت‌ و شاگردان‌ امتحان‌ شان‌ را با نشستن‌ به‌ روی‌ زمین‌ می‌دادند.

در این‌ حال‌ طالبان‌، خواستند تا جریان‌ امتحانات‌ را از نزدیك‌ ببینند. آنان‌ بدون‌ توجه‌ به‌ كمبود و نبودن‌ میز و چوكی‌ و مشكلات‌ شاگردان‌ بخصوص‌ كه‌ در آن‌ هوای‌ سرد به‌ روی‌ زمین‌ نشسته‌ بودند، معلم‌ مضمون‌ را در حضور شاگردان‌ به‌ جرم‌ اینكه‌ به‌ شاگردان‌ نقل‌ می‌دهد تحقیر نموده‌ كشان‌ كشان‌ به‌ دروازه‌ مكتب‌ می‌برند اما مداخله‌ شاگردان‌ به‌ دفاع‌ از معلم‌ شان‌ بحدی‌ قاطع‌ بود كه‌ طالبان‌ نتوانستند او را ببرند.

فاشیزم‌ دینی‌ طالبی‌

در بلاك‌ هوایی‌ واقع‌ قلعه‌ وكیل‌ نماز خواندن‌ بالای‌ مردم‌ تحمیل‌ می‌شود. طالبان‌ همه‌ روزه‌ در مسجد حاضری‌ می‌گیرند و اگر كسی‌ به‌ نماز حاضر نشودرویش‌ راسیاه‌ می‌كنند.یكی‌ازروز ها در وقت‌ نماز خفتن‌ چند نفر حاضر نبود. وقتی‌ طالبان‌ از قضیه‌ خبر می‌شوند برای‌ دستگیری‌ آنان‌ دست‌ بكار می‌شوند. سه‌ ریش‌ سفید و یك‌ پسر جوان‌ را دستگیر كرده‌ اما پسر جوان‌ كه‌ وارث‌ نام‌ دارد، از گیر شان‌ فرار می‌كند. و سه‌ نفر ریش‌ سفید كه‌ رویشان‌ سیاه‌ شده‌ بود در اطراف‌ بلاك‌ها نمایش‌ داده‌ می‌شوند.

دزدان‌ طالبی‌، حقیرتر یا حرامزاده‌تر از دزدان‌ جهادی‌؟

به‌ تاریخ‌ ۹ میزان‌ ۷۶ در ماركیت‌ مكروریان‌ سوم‌ طالبان‌ رهگذران‌ را متوقف‌ ساخته‌ و چله‌ و انگشتر كسانی‌ را كه‌ به‌ دست‌ داشتند كشیده‌ و تهدید می‌كردند كه‌ پوشیدن‌ آن‌ در اسلام‌ منع‌ است‌. این‌ نوع‌ دزدی‌ در روز روشن‌ در دوران‌ جهادی‌ها هم‌ كم‌ سابقه‌ بود.

جزای‌ چادر لغزیدن‌ در شرع‌ طالبی‌

در سرك‌ میدان‌ هوایی‌ كابل‌ نانوایی‌ زنانه‌ای‌ است‌ كه‌ در آن‌ زنی‌ به‌ نام‌ پشتون‌ به‌ توزیع‌ نان‌ می‌پردازد. در سنبله‌ ۱۳۷۶ در جریان‌ توزیع‌ نان‌ چادر پشتون‌ از سرش‌ افتید. طالبان‌ وی‌ را آنقدر لت‌ نمودند كه‌ استخوان‌ دستش‌ شكست‌ و بستری‌ شد.

زمری‌

۹۰ نفر «نامطلوب‌» در وزارت‌ معاون‌

در این‌ روزها كه‌ «امارت‌ اسلامی‌» تصمیم‌ اخراج‌ ماموران‌ و كارمندان‌ دولت‌ را تحت‌ عناوین‌ مختلف‌ دارد، در آخر حاضریها در مقابل‌ نام‌ افراد فقط‌ می‌نویسند «نامطلوب‌ منفك‌ گردید.» از آن‌ جمله‌ در وزارت‌ معادن‌ و صنایع‌ به‌ تعداد ۹۰ نفر را «نامطلوب‌» تشخیص‌ كرده‌ و جواب‌ دادند كه‌ به‌ تعداد ۱۴ نفر آنان‌ از ریاست‌ سروی‌ معادن‌ می‌باشند.

دزدی‌ لشكریان‌ اسلام‌

در اوایل‌ اسد در یكی‌ از روزها فردی‌ در نزدیك‌ مسجد پل‌خشتی‌ سوار بر بایسكل‌ می‌آید. آنجا طالبی‌ كه‌ كلاشنكوف‌ بدست‌ دارد، امر توقف‌ داده‌ می‌گوید كه‌ بایسكل‌ خود را بگذارد و بخاطر ادای‌ نماز به‌ مسجد برود. فرد مذكور مجبور به‌ اجرای‌ دستور می‌گردد. بعد از ادای‌ نماز متوجه‌ می‌شود كه‌ نه‌ طالب‌ وجود دارد و نه‌ بایسكل‌. داد و فریادش‌ به‌ جایی‌ نمی‌رسد و دست‌ خالی‌ به‌ خانه‌ بر می‌گردد.

«خیر است‌ وحشی‌ اند...»

به‌ تاریخ‌ ۸ سنبله‌ ۷۶ ساعت‌ ۵ عصر در سرك‌ پنج‌ تایمنی‌ موتری‌ كه‌ حدود ۵ تا ۶ نفر مسلح‌ با بازوبند های‌ امربالمعروف‌ برآن‌ سوار بودند می‌ایستند و كسانی‌ را كه‌ ریش‌ شان‌ كوتاه‌ بود و یا كلاه‌ به‌ سر نداشتند دره‌ می‌زدند. از جمله‌ مینی‌ بسی‌ را توقف‌ داده‌ و دو زن‌ را كه‌ جوراب‌ گوشتی‌ به‌ پا داشتند پایین‌ نموده‌ و با دره‌ رابری‌ لت‌ و كوب‌ می‌نمایند كه‌ چرا این‌ جوراب‌ها را پوشیده‌اند. این‌ حالت‌ را كه‌ مردم‌ می‌دیدند كوشش‌ می‌كردند تا از ساحه‌ دید آنان‌ خود را دور سازند. وقتی‌ موتر آنان‌ رفت‌ زنانی‌ كه‌ دره‌ خورده‌ بودند می‌گفتند: «خیر است‌ آنان‌ وحشی‌ اند و روز حاكمیت‌ شان‌ زودتر پایان‌ خواهد یافت‌.»

دفاع‌ از ناموس‌ در قاموس‌ طالبی‌

بتاریخ‌ ۵ سنبله‌ ساعت‌ ۱۲شب‌ «طلبه‌كرام‌»مجهزباتانك‌ و كلاشنكوف‌ به‌ محاصره‌ منطقه‌ ده‌افغانان‌ پرداخته‌، و اریكین‌ بدست‌ داخل‌ خانه‌هاشده‌ وپرسان‌ پنجشیری‌هارامی‌نمودند.همان‌ شب‌ حدود ۴۰۰ جوان‌ را به‌ نام‌ پنجشیری‌ با خود به‌ جای‌ نامعلومی‌ بردند. بعداً از آن‌ جمله‌ صرف‌ ۴۰ نفر را رها كردند اما از سرنوشت‌ سایرین‌ تا حال‌ اطلاعی‌ در دست‌ نیست‌.

وقتیكه‌ طالبان‌ وحشت‌ اهالی‌ ده‌افغانان‌ را دیدند: «خواهران‌ نترسید، ما بخاطر حفظ‌ و نگهبانی‌ شما آمده‌ایم‌ و از ناموس‌ شما دفاع‌ می‌كنیم‌.» در مكتب‌ بی‌ناموسان‌ طالبی‌ دور كردن‌ شوهران‌، پدران‌ و برادران‌ زنان‌ به‌ معنی‌ دفاع‌ از ناموس‌ است‌!

صمد

وضع‌ تعلیم‌ و تربیه‌ در مكاتب‌ شهر كابل‌

موجودیت‌ بحران‌ سیاسی‌ و اقتصادی‌ در جامعه‌، ناگزیر موجب‌ بحران‌ های‌ اجتماعی‌ و فرهنگی‌ نیز می‌شود.

با به‌ قدرت‌ رسیدن‌ نیروهای‌ بنیادگرا، بخصوص‌ طالبان‌، عموم‌ فعالیت‌ های‌ تعلیمی‌ و تربیتی‌، سیر قهقرایی‌ را طی‌ نموده‌ است‌. لیسه‌ استاد خلیل‌اله‌خلیلی‌ واقع‌ حصه‌ اول‌ خیرخانه‌مینه‌ كابل‌، نمونه‌ای‌ از مكاتب‌ كابل‌ است‌.

لیسه‌ خیرخانه‌ بر وفق‌ مراد خلقی‌ها و بعداً جهادی‌ ها تا كنون‌ به‌ دو نام‌ (حبیب‌اله‌ شهید) و (استاد خلیل‌اله‌خلیلی‌) مسما گردیده‌ است‌.

در لیسه‌ استاد خلیل‌اله‌ خلیلی‌ سالهای‌ قبل‌ یك‌ صدوپنجاه‌ معلم‌ و سه‌ هزار شاگرد در سه‌ تایم‌ درسی‌ مشغول‌ فعالیت‌ بودند كه‌ شصت‌ در صد آنان‌ را اعم‌ از معلمان‌ و متعلمان‌، ذكور و بقیه‌ را اناث‌ تشكیل‌ می‌داد. با ظهور طالبان‌، تشكیل‌ اداری‌، تدریسی‌ و پرسونل‌ خدماتی‌ به‌ شصت‌ در صد تنقیص‌ یافت‌.

طی‌ یكسال‌ تعلیمی‌ %۹۵ ساختمان‌ فیزیكی‌ و امكانات‌ تخنیكی‌ لیسه‌ استاد خلیلی‌، مورد استفاده‌ مهاجران‌ قرار داشت‌ كه‌ از اثر جنگهای‌ خانمانسوز جهادی‌ها عموم‌ شعب‌ درسی‌ و اداری‌ مكتب‌ را اشغال‌ نموده‌ بودند. هویداست‌ كه‌ با جابجا شدن‌ مهاجرین‌ به‌ كدام‌ پیمانه‌ شرایط‌ آموزش‌ و پرورش‌ محدود گردید. شاگردان‌ و معلمان‌ فقط‌ هفت‌ ماه‌ كامل‌ را در صورتی‌ كه‌ وضع‌ جوی‌ مساعدت‌ می‌كرد در فضای‌ آزاد بروی‌ خاك‌ نشستند و به‌ اصطلاح‌ درس‌ خواندند. درسی‌ كه‌ معیاری‌ نداشت‌، به‌ اصطلاح‌ مره‌ پوره‌ كردن‌ بود.

در آغاز سال‌ تعلیمی‌ كودكان‌ زیادی‌ از شمولیت‌ به‌ مكتب‌ باز ماندند زیرا به‌ خاطر كمبود جا، از پذیرفتن‌ اطفال‌ خودداری‌ می‌شد. عدم‌ موجودیت‌ نظم‌ و دسپلین‌ لازم‌، انعكاس‌ وسیع‌ داشت‌ كه‌ اهالی‌ محل‌ را دلسرد و نگران‌ آینده‌ فرزندان‌ شان‌ ساخته‌ بود. همچنان‌ محیط‌ فاسد بیرون‌ از مكتب‌ نیز عامل‌ دیگریست‌ كه‌ وضع‌ تعلیم‌ و تربیت‌ را در داخل‌ مكتب‌ مغشوش‌ می‌سازد.

معلمان‌ به‌ انجام‌ وظیفه‌ خیلی‌ها بی‌علاقه‌ بوده‌ و در آشفته‌ فكری‌ و افسردگی‌ بسر می‌برند، زیرا فشارهای‌ اقتصادی‌ و زندگی‌ نابسامان‌ و روزگار نكبت‌بار، ایشان‌ را چنان‌ خورد و خمیر ساخته‌ است‌ كه‌ روان‌ سالم‌ یك‌ مربی‌ را ندارند. دهها تن‌ از معلمان‌ ترك‌ وظیفه‌ كرده‌ راهی‌ دیار غربت‌ شده‌اند و عده‌ای‌ كه‌ موجود بودند، گاه‌گاهی‌ از كارهای‌ طاقت‌فرسای‌ جسمانی‌ یعنی‌ مزدوری‌های‌ روز مزد، خود را فارغ‌ ساخته‌ به‌ مكتب‌ می‌آمدند بعضی‌ها حتی‌ كراچی‌های‌ شان‌ را در بیرون‌ از مكتب‌ «پارك‌» می‌كردند و به‌ مجرد فراغت‌ از تدریس‌ در كوچه‌ ها به‌ فروش‌ وسایل‌ و مواد مورد نیاز مردم‌ می‌ پرداختند. مسئولان‌ اداری‌ و تدریسی‌ مكتب‌ جهت‌ جلوگیری‌ از غیابت‌های‌ بیش‌ از حد معلمان‌، موافق‌ بودند كه‌ حداقل‌ هفته‌ دو تا سه‌ روز حاضر وظیفه‌ شوند. علاوتاً شش‌ ساعت‌ درسی‌ روزمره‌ را به‌ چهار ساعت‌ و سی‌ دقیقه‌، اختصار كرده‌ بودند.

از شروع‌ الی‌ ختم‌ سال‌ تعلیمی‌ به‌ شاگردان‌ كتب‌ درسی‌ توزیع‌ نشد، لوازم‌ درسی‌ در اختیار شان‌ قرار نداشت‌ و مواد ممد درسی‌ نیز موجود نبود. تمامی‌ سامان‌ آلات‌ لابراتوار های‌ سه‌گانه‌ فزیك‌، كیمیا و بیولوژی‌ كه‌ در گذشته‌ قسماً فعال‌ بود، در دوران‌ جهادی‌ها به‌ سرقت‌ برده‌ شد. از مواد سمعی‌ و بصری‌ نیز اثری‌ نیست‌. چارتهای‌ مطبوع‌؛ و نقشه‌های‌ جغرافیایی‌ و به‌ صدها متر مربع‌ چوب‌ نجاری‌ شده‌ ساختمان‌ مكتب‌ نیز دزدی‌ و حریق‌ گردیده‌ است‌. از شبكه‌ برق‌، تلفن‌ و آب‌ نل‌، هم‌ خبری‌ نیست‌.

اكثریت‌ شاگردانی‌ كه‌ غیرحاضری‌ دایمی‌ و پی‌ هم‌ داشتند، علت‌ آنرا در مصروفیت‌ بازار بیان‌ می‌دارند. بازاری‌ شدن‌ شاگرد كه‌ از روی‌ جبر و مشقت‌ روزگار است‌، كركتر و شخصیت‌ وی‌ را تغییر منفی‌ می‌دهد. تربیت‌ بد شاگردان‌ برمشكلات‌ می‌افزاید.

برای‌ شاگردان‌ در محیط‌ مكتب‌، شرایط‌ و زمینه‌ رشد تربیت‌ بدنی‌ وجود ندارد. انواع‌ انحرافات‌ متأسفانه‌ دامنگیر شاگردان‌ بوده‌ كه‌ تجدید تربیت‌ ایشان‌ با این‌ شرایط‌ كه‌ طالبان‌ فراهم‌ ساخته‌ اند خواب‌ است‌ و خیال‌. عموم‌ شاگردان‌ از نگاه‌ روانی‌ احساس‌ امن‌ و آرامش‌ ندارند. زیرا در شرایط‌ مخوف‌ پلیسی‌ طالبان‌ همگان‌ به‌ شدت‌ مشوش‌ اند كه‌ مبادا در چنگال‌ ددمنشانه‌ نهی‌ از منكر وغیره‌ گرفتار شوند شاگردان‌ عملاً دیده‌ اند كه‌ بعضی‌ از معلمان‌ و همصنفان‌ شان‌ را چطور در وقت‌ درس‌ از مكتب‌ برده‌ و تاكنون‌ ناپدید می‌ باشند. یكی‌ از علل‌ غیر حاضری‌ معلمان‌ و صدها تن‌ از شاگردان‌ همین‌ است‌ كه‌ طالبان‌ مفكوره‌ برتری‌ طلبی‌های‌ قومی‌، لسانی‌ ومنطقوی‌ را در اذهان‌ معلم‌ و شاگرد تلقین‌ كرده‌ و تفرقه‌ افكنی‌ را گسترده‌ تر ساخته‌ اند.

در حال‌ حاضر چند تن‌ از معلمان‌ و دهها شاگرد در بازداشت‌ طالبی‌ بسر می‌برند. طالبان‌ حتی‌ شاگردان‌ نابالغ‌ دوره‌ ثانوی‌ را به‌ حیله‌ و نیرنگ‌ های‌ گوناگون‌ بازداشت‌ و مورد فجیع‌ترین‌ آزار و اذیت‌ جنسی‌ و جسمانی‌ قرار داده‌ اند.

معلمان‌ معاش‌، ماه‌ جوزای‌ سال‌ روان‌ را به‌ قیمت‌ دادن‌ چندین‌ لك‌ افغانی‌ رشوه‌ در اخیر ماه‌ عقرب‌ اخذ نموده‌ اند. ازین‌ به‌ بعد معلمان‌ مكلف‌ اند برای‌ بدست‌ آوردن‌ معاش‌ ماههای‌ قبل‌ خود باید در فی‌ صدهزار افغانی‌ معاش‌، از مبلغ‌ پنج‌هزار افغانی‌ خود بگذرند.

مولوی‌ عبدالسلام‌ «جواد» به‌ اصطلاح‌ مدیر این‌ مدرسه‌ از طالبان‌ جدید بوده‌ كه‌ در عین‌ حال‌ به‌ سه‌ چهار وظیفه‌ دیگر هم‌ اشتغال‌ داشته‌ و هرگز به‌ وظیفه‌ اداری‌ مكتب‌ رسیدگی‌ نمی‌تواند. او در مسجد پنجصد فامیلی‌ ملاامام‌ و دریكی‌ از جزوتام‌های‌ قطعات‌ نظامی‌ طالبان‌ قومندان‌ و در اوقات‌ فراغت‌ و خلوت‌ مشغول‌ توزیع‌ تومار و تعویذ برای‌ زنانِ نیازمند است‌. مولوی‌ مدیر صرف‌ یكی‌ دو ساعت‌ به‌ مدیریت‌ حاضر می‌شود و فقط‌ از موهای‌ سر شاگردان‌، داشتن‌ و نداشتن‌ دستار، كلاه‌ طالبی‌ و ریش‌ پرسونل‌ وارسی‌ و توصیه‌های‌ لازم‌ شرعی‌ عنایت‌ می‌فرماید.

پرسونل‌ خدماتی‌ نسبت‌ معاش‌ ناچیز كه‌ آنهم‌ عندالموقع‌ اجرا نمی‌گردد %۹۰ كاهش‌ یافته‌ و حاضر به‌ اجرای‌ خدمت‌ نیستند. صرف‌ دو نفر باقی‌ مانده‌ اند.

خلاصه‌ طی‌ سالهای‌ اخیر دوران‌ جهادی‌ها و بخصوص‌ به‌ هنگام‌ آمدن‌ طالبان‌، از مدرسه‌ استاد خلیل‌اله‌خلیلی‌ چیزی‌ به‌ جا نمانده‌ و اینكه‌ مكتب‌ جریان‌ داشته‌ و سال‌ تعلیمی‌ به‌ پایان‌ رسید، چیزی‌ بوده‌ به‌ نام‌. طالبان‌ از باز بودن‌ مكاتب‌ بی‌ كیفیت‌، صرف‌ بهره‌ سیاسی‌ می‌گیرند و زمینه‌ای‌ می‌شود تا كمك‌ های‌ مؤسسات‌ خارجی‌ را به‌ ببلعند.

شیما

از پاسداران‌ مرگ‌ و تاریكی‌

به‌ تاریخ‌ ۲۳ میزان‌ ۷۶ در محفل‌ عروسی‌ راضیه‌ در مكروریان‌ سوم‌، در حالی‌ كه‌ تمامی‌ اعضای‌ خانواده‌ سرگرم‌ رقص‌ و آواز خوانی‌ بودند طالب‌ بچه‌های‌ مزدور با شنیدن‌ صدای‌ رادیو كاست‌ بی‌اختیار داخل‌ خانه‌ شده‌ و بلافاصله‌ رادیو كاست‌ را تكه‌تكه‌ می‌كنند و به‌ زنان‌ دو و دشنام‌های‌ غلیظ‌ می‌دهند. اوباشان‌ وقتی‌ برادر داماد معشوق‌ نام‌ را به‌ چنگ‌ می‌آورند وی‌ را بیرون‌ از خانه‌ برده‌ آنقدر لت‌ و كوب‌ می‌كنند كه‌ از حركت‌ می‌ماند. بعداً او را با خود به‌ حوزه‌ می‌برند. از سرنوشت‌ معشوق‌ هنوز هیچ‌ اطلاعی‌ در دست‌ نیست‌. با آن‌ كه‌ فاشیست‌ های‌ مذهبی‌ دایره‌ زدن‌ و رقص‌ و آواز خوانی‌ در محافل‌ عروسی‌ را منع‌ كرده‌اند ولی‌ مردم‌ به‌ آن‌ وقعی‌ نمی‌گذارند.

دین‌فروشی‌ و اخلاق‌نمایی‌ طالبان‌

به‌ تاریخ‌ ۹ سرطان‌ ۷۶ در مكروریان‌ ۴ حوالی‌ ۱۱ شب‌ جوان‌ ۲۲ ساله‌ای‌ كه‌ از شدت‌ گرمی‌ و مریضی‌ به‌ بالكن‌ برآمده‌ بود مورد غضب‌ طالبان‌ گزمه‌گرد قرار گرفت‌. سردسته‌ گزمه‌ به‌ شتاب‌ خود را به‌ جوان‌ می‌رساند و بلافاصله‌ وی‌ را زیر لت‌ و كوب‌ می‌گیرد. جوان‌ فریاد كشیده‌ می‌پرسد كه‌ گناه‌ من‌ چیست‌؟ طالب‌ وحشی‌صفت‌ می‌گوید: «لعین‌ مرتد، هم‌ زنكه‌بازی‌ می‌كنی‌ و هم‌ گپ‌ می‌زنی‌». جوان‌ مذكور التماس‌ كنان‌ می‌گوید: «من‌ بسیار مریض‌ هستم‌ و از ناآرامی‌ زیاد به‌ بالكن‌ برآمده‌ام‌. آیا در این‌ وقت‌ شب‌ كدام‌ فامیل‌ بیدار است‌ و در این‌ تاریكی‌ چیزی‌ دیده‌ می‌شود؟» از سر و صدای‌ زیاد تمام‌ اهالی‌ بلاك‌ بیدار شده‌ بودند و به‌ بی‌شرافتی‌ و مردم‌آزاری‌ طالبان‌ نفرین‌ می‌فرستادند.

طالبان‌ وحشی‌ بعد از لت‌ و كوب‌ جوان‌ بدون‌ هیچگونه‌ اعتناء به‌ اعتراض‌ و عكس‌العمل‌ مردم‌ از بلاك‌ مذكور بیرون‌ رفتند تا حادثه‌ دیگری‌ برای‌ رفع‌ عقده‌های‌ حقارت‌ خویش‌ خلق‌ كنند.

وژمه‌ سبا

وحشت‌ در شفاخانه‌

شفاخانه‌ ۵۲ بستر خیرخانه‌مینه‌ به‌ همكاری‌ و مساعدت‌ وسیع‌ یكی‌ از مؤسسات‌ خارجی‌ فعالیت‌ می‌كند. این‌ شفاخانه‌ بعد از تصرف‌ كابل‌ توسط‌ طالبان‌ بوسیله‌ یك‌ دیوار چوبی‌ به‌ دو بخش‌ زنانه‌ و مردانه‌ تقسیم‌ شده‌ است‌. به‌ تاریخ‌ ۲۲ عقرب‌ ۷۶ موتر سیاهی‌ مقابل‌ در شفاخانه‌ توقف‌ كرد و چهار مرد بلند قد با ریش‌های‌ بلند، لباس‌ و لنگی‌های‌ سیاه‌ از آن‌ پیاده‌ و بی‌درنگ‌ داخل‌ شفاخانه‌ شدند. بعدها معلوم‌ گردید كه‌ این‌ها افراد امربالمعروف‌ و نهی‌از منكر بودند. اینان‌ به‌ اتاق‌ داكتران‌ زن‌ سر زدند. دو نفر داكتران‌ كه‌ با چپن‌ و كلاه‌ سفید ملبس‌ بودند به‌ نسبت‌ اینكه‌ یكی‌ از آنها لبسرین‌ زده‌ بود و دیگری‌ شلوار به‌ تن‌ داشت‌ شدیداً سرزنش‌ شده‌ و اسم‌ شان‌ یادداشت‌ گردید و برایشان‌ اخطار داده‌ شد كه‌ شوهران‌ شان‌ مجازات‌ خواهند شد. در اثنای‌ خارج‌ شدن‌ از دهلیز داخله‌ دو نفر داكتر مرد كه‌ به‌ طرف‌ دهلیز داخله‌ روان‌ بودند نیز سرزنش‌ و تهدید شدند زیرا آنها قصد رفتن‌ به‌ بخش‌ زنانه‌ را داشتند. افراد مذكور می‌خواستند داخل‌ سرویس‌ نسایی‌ ولادی‌ شوند. داكتران‌ آن‌ سرویس‌ كه‌ قبلا از آمدن‌ امربالمعروف‌ آگاه‌ بودند خود را در یك‌ اتاق‌ پنهان‌ كرده‌ و چادری‌های‌ شان‌ را به‌ سر كردند تا مبادا مورد سرزنش‌ قرار گیرند. خوشبختانه‌ كارگر مؤظف‌ دروازه‌ سرویس‌ با ترس‌ و لرز به‌ طالبان‌ گفته‌ بود كه‌ اینجا صرف‌ زنان‌ مریض‌ و حامله‌ دیده‌ می‌شوند و رفتن‌ شما ضرور نیست‌. امربالمعروف‌ از خویشاوندان‌ مریضان‌ كه‌ پشت‌ دروازه‌ سرویس‌ منتظر بودند خواست‌ تا حقیقت‌ را بگویند كه‌ آیا اینجا مردها رفت‌ و آمد دارند یا خیر.

چند روز بعد ساعت‌ ۱۱ بجه‌ قبل‌ از ظهر داكتران‌ در اتاق‌ خود در حال‌ صحبت‌ بودند و چند مریض‌ نیز در اتاق‌ ولادت‌ تحت‌ مشاهده‌ و معاینه‌ قرار داشتند. ناگهان‌ دروازه‌ سرویس‌ باز شد و یك‌ طالب‌ سراپا سیاه‌ پوش‌ با بوت‌های‌ كثیف‌ خود خلاف‌ مقررات‌ شفاخانه‌ و بدون‌ اخذ اجازه‌ وارد سرویس‌ نسایی‌ ولادی‌ گردید. داكتران‌ كه‌ اكثراً كلاه‌ بسر نداشتند وحشت‌زده‌ شده‌ و دو نفر فوراً از اتاق‌ خارج‌ شده‌ خود را پنهان‌ كردند. بقیه‌ چادری‌های‌ خود را گرفته‌ و خود را پوشاندند. طالب‌ بعداً كتاب‌ اتاق‌ ولادت‌ را ورق‌ زد و گفت‌ كتاب‌ تعیینات‌ كجاست‌؟ بی‌چاره‌ نمی‌دانست‌ كه‌ كتاب‌ تعیینات‌ كجا باید باشد. او همه‌ داكتران‌ را با نگاههای‌ خاصی‌ از زیر نظر گذرانده‌ خارج‌ گردید.

محمداسلم‌

سینما زینب‌ سوخت‌ و طالبان‌ رقصیدند

بتاریخ‌ ۱۱ جدی‌ ۱۳۷۶، ساعت‌ ۸ صبح‌ كه‌ به‌ طرف‌ مركز شهر می‌رفتم‌، در مسیر راه‌ متوجه‌ شدم‌ كه‌ از سینما زینب‌ شعله‌ های‌ آتش‌ بلند است‌ و صدها نفر ایستاده‌ و سوختن‌ آن‌ را تماشا می‌كنند. هر كس‌ نظری‌ داشت‌. یكی‌ می‌گفت‌ «چرا طالبان‌ سینما را سوختاندند؟» مرد سال‌ خورده‌ای‌ بود كه‌ می‌نالید: «همه‌ چیز از دست‌ ما رفت‌، باز كی‌ خواهد آمد و سینما درست‌ خواهد كرد.» طالبان‌ كه‌ از سرك‌ مقابل‌ سینما زینب‌ عبور می‌كردند بعد از یك‌ توقف‌ كوتاه‌ می‌خندیدند و از سوختن‌ سینما خوشحالی‌ می‌نمودند و به‌ پشتو می‌گفتند: «خوب‌ شد، مركز فساد باید بسوزد».

من‌ كه‌ اشك‌ از چشمانم‌ سرازیر شده‌ بود و گلویم‌ را عقده‌ گرفته‌ بود به‌ این‌ فكر افتادم‌ كه‌ این‌ ها چقدر بی‌وجدان‌ اند كه‌ از ویرانی‌ كشور و سوختن‌ سرمایه‌های‌ ملی‌ خوشحال‌ می‌شوند.

جنایت‌ هولناك‌ به‌ سبك‌ طالبی‌

به‌ تاریخ‌ ۲۰ میزان‌ ۷۶ روز یكشنبه‌ ساعت‌ دو و پانزده‌ دقیقه‌ در كارته‌ سه‌ شخصی‌ بنام‌ احسان‌اله‌ بعد از هشت‌ سال‌ با مقداری‌ پول‌ می‌آید. چون‌ خانه‌ آنان‌ نزدیك‌ مأموریت‌ سمت‌ بود سه‌ تن‌ طالب‌ او را می‌بینند و فوراً به‌ مولوی‌ شان‌ یعنی‌ قومندان‌ آن‌ مأموریت‌ اطلاع‌ می‌دهند كه‌ امروز یك‌ شكار چاق‌ و بسیار خوب‌ پیدا كرده‌ ایم‌. ساعت‌ دوازده‌ شب‌ شخص‌ مولوی‌ شكم‌ كلان‌ همراه‌ با سه‌ نفر دیگر با پوزهای‌ بسته‌ داخل‌ آن‌ خانه‌ می‌شوند و می‌گویند كه‌ چه‌ كردی‌ سلاح‌هایت‌ را كه‌ به‌ ما راپور رسیده‌. احسان‌اله‌ كه‌ ۵۵ سال‌ دارد برای‌ آنان‌ می‌گوید كه‌ برادران‌ شما فردا صبح‌ از مردم‌ پرسان‌ كنید كه‌ آیا من‌ سلاح‌ دارم‌ یا خیر. من‌ خود یك‌ كارگر سیلو هستم‌. اما جلادان‌ خون‌آشام‌ بدون‌ كدام‌ پرسان‌ او را مانند یك‌ گوسفند با كارد حلال‌ می‌كنند. وقتی‌ كه‌ خانم‌، شوهر خود را غرق‌ در خون‌ می‌بیند، سكته‌ می‌كند و برادر وی‌ را با یك‌ مرمی‌ تفنگچه‌ از بین‌ می‌برند. دزدان‌ جنایتكار تمام‌ پول‌ و دارایی‌ خانه‌ را غارت‌ می‌كنند. از فامیل‌ مذكور فقط‌ یك‌ طفلك‌ سه‌ ماهه‌ و یك‌ دخترك‌ پنجساله‌ باقی‌ مانده‌ است‌.

حبیبه‌

از فساد و خیانت‌های‌ طالبان‌

ارگانهای‌ دولتی‌ در كابل‌ چون‌ در مطابقت‌ كامل‌ با «امارت‌ اسلامی‌» قرون‌ وسطایی‌ طالبان‌ قرار ندارد باید تا سرحد انحلال‌ تصفیه‌ گردد.

وضع‌ بانكها در كابل‌ نمونه‌ خوبی‌ از این‌ رفتار طالبان‌ است‌:

از ۱۴۰۰ نفر پرسونل‌ مركز «د افغانستان‌ بانك‌» كه‌ %۶۰ آنان‌ را كارمندان‌ زن‌ تشكیل‌ می‌دادند تنها ۵۰۰ نفر باقیمانده‌ اند و ۱۴ شعبه‌ شهری‌ این‌ بانك‌ كه‌ در هر كدام‌ بین‌ ۲۰ ـ ۱۵ نفر كار می‌كرد اكثراً تعطیل‌ و غیر فعال‌ اند.

پنج‌ الی‌ شش‌ ماه‌ می‌شود این‌ بانك‌ قادر نشده‌ معاش‌ مأمورین‌ ادارات‌ را بپردازد. اما در مقابل‌ اكثر قراردادهای‌ دولتی‌ و آنانی‌ كه‌ سالها قبل‌ بانك‌ مقروض‌ شان‌ بوده‌ با پرداخت‌ ۵۰ ـ ۲۰ فیصد مجموع‌ پول‌ خود بعنوان‌ رشوه‌ می‌توانند قروض‌ خود را حصول‌ نمایند.

بطور مثال‌ قادر فلز در تابستان‌ سال‌ جاری‌، با جور آمد با سلاح‌خان‌ مدیر عمومی‌ خزانه‌، معاون‌ او خدامحمد و همچنان‌ با خزانه‌دار پادشاه‌زال‌الدین‌ و معاونش‌ دل‌آقا توانست‌ تمام‌ پول‌ های‌ گذشته‌ قراردادی‌ خود را از بانك‌ بكشد و %۲۰ آن‌ را به‌ عنوان‌ رشوه‌ به‌ افراد فوق‌الذكر پرداخت‌ نماید.

همچنان‌ زالف‌خان‌ تیكه‌دار چوب‌ هم‌ توانست‌ با وارد معامله‌ شدن‌ با طالبان‌ و پرداخت‌ رشوه‌ قرض‌های‌ خود را از بانك‌ حصول‌ نماید.

این‌ در حالی‌ است‌ كه‌ وقتی‌ مأمورین‌ دولتی‌ بخاطر معاش‌ های‌ شش‌ ماه‌ قبل‌ خود به‌ بانك‌ مراجعه‌ می‌نمایند، طالبان‌ بانگ‌ می‌زنند كه‌ بانك‌ پول‌ ندارد.

طالبان‌ همانند برادران‌ جهادی‌ شان‌ رهزن‌ و تبهكار اند

ساعت‌ ۱۵:۸ شب‌، ۶ مرد مسلح‌ در منزل‌ حاجی‌بسم‌الله‌ واقع‌ در ایستگاه‌ دانش‌ حصه‌ سوم‌ خیر خانه‌ را می‌كوبند. چون‌ حاجی‌ مشغول‌ ادای‌ نماز بود خانمش‌ به‌ در رفته‌ می‌پرسد كی‌ هست‌. جواب‌ می‌شنود: «من‌ ملا عبیدالله‌ هستم‌، در را باز كن‌». وقتی‌ خانم‌ در را باز می‌كند، شش‌ مرد مسلح‌ به‌ خانه‌ هجوم‌ برده‌ و با دو مرد مسلحی‌ كه‌ قبلاً از راه‌ دیوار داخل‌ حویلی‌ شده‌ بودند یكجا تمام‌ اعضای‌ خانواده‌ را در منزل‌ دوم‌ در اتاقی‌ زندانی‌ می‌سازند. دزدان‌ در تفتیش‌ خانه‌ به‌ قیمت‌ ۳۰۰ لك‌ افغانی‌ زیورات‌، ۲ لك‌ افغانی‌ پول‌ نقد و ده‌ هزار روپیه‌ پاكستانی‌ را بدست‌ آورده‌ منزل‌ را ترك‌ می‌كنند. این‌ دزدی‌ مسلحانه‌ كه‌ بتاریخ‌ اول‌ عقرب‌ صورت‌ گرفت‌ ۴۵ دقیقه‌ طول‌ می‌كشد.

فردای‌ آن‌ صاحب‌ منزل‌ قضیه‌ را به‌ حوزه‌ امنیتی‌ اطلاع‌ می‌دهد. آمر حوزه‌ از وی‌ می‌پرسد كه‌ با كی‌ دشمنی‌ داشتی‌. چون‌ حاجی‌ با كسی‌ دشمنی‌ نداشت‌، آمر حوزه‌ بعد از پافشاری‌ و استدلال‌ زیاد وی‌ را متقاعد می‌سازد تا یكی‌ از خویشاوندانش‌ را كه‌ ۳ سال‌ قبل‌ با وی‌ جدال‌ لفظی‌ داشته‌، قلمداد نماید. حوزه‌ امر دستگیری‌ آن‌ افراد بی‌گناه‌ را داده‌ و همه‌ را زندانی‌ می‌سازد تا باینصورت‌ جلو بالا شدن‌ بوی‌ غارتگری‌ طالبان‌ را گرفته‌ باشد. اما مردم‌ بخوبی‌ می‌دانند كه‌ بمجرد تاریك‌ شدن‌ هوا شهریان‌ كابل‌ عادت‌ كرده‌ اند كه‌ با توجه‌ به‌ نجات‌ از شر طالبان‌ قیود شبگردی‌ را خود رعایت‌ نمایند و هیچ‌ فرد نمی‌تواند در شب‌ گشت‌ و گذار نماید، پس‌ چطور ممكن‌ است‌ كه‌ ۸ نفر دزد مسلح‌ منزلی‌ را بدزدند ولی‌ به‌ چنگ‌ طالبان‌ نیفتند.

میهنفروشان‌ خلقی‌ در خدمت‌ خاینان‌ طالبی‌

لست‌ خلقی‌هایی‌ كه‌ در رژیم‌ پوشالی‌ وظایفی‌ داشتند و فعلاً در رژیم‌ طالبان‌ موقعیت‌های‌ برجسته‌ را احراز نموده‌ اند:

۱ـ دگروال‌ كریم‌ معاون‌ اول‌ غند ۳۳۵ در شیندند در سال‌ های‌ ۷۰ـ۱۳۶۴ از ولایت‌ هلمند، فعلاً رئیس‌ اركان‌ قوای‌ هوایی‌ و مدافع‌ هوایی‌.

۲ـ جگرن‌ غنی‌كوهی‌ از ارزگان‌ معتمد روغنیات‌ در شیندند فعلاً رئیس‌ لوژستیك‌ قوای‌ هوایی‌ و مدافع‌ هوایی‌.

۳ـ سلیمان‌شاه‌ از قندهار داماد مرچ‌آغا قندهاری‌ پیلوت‌ در شیندند. در رژیم‌ طالبان‌ زمانیكه‌ بگرام‌ را در دست‌ داشتند سرپرست‌ گارنیزیون‌ بگرام‌ بود.

قابل‌ یادآوریست‌ كه‌ تعداد قابل‌ توجهی‌ از خلقی‌های‌ مربوط‌ بخش‌ كریم‌زرغون‌ در رژیم‌ طالبان‌ مقام‌های‌ حساسی‌ را صاحب‌ شده‌ اند. همچنان‌ افراد مربوط‌ به‌ مسلم‌ مشهور كه‌ بعداً با گلبدین‌ خاین‌ پیوستند نیز در نوكری‌ طالبان‌ قرار گرفته‌ اند.

۴ـ دگروال‌ ظریف‌ پیلوت‌ از وردك‌ معاون‌ سیاسی‌ غند ۳۳۵ كه‌ فعلاً رئیس‌ سیاسی‌ قوای‌ هوایی‌ و مدافع‌ هوایی‌ می‌باشد.

۵ ـ بهلول‌ از غزنی‌ منشی‌ كمیته‌ ولایتی‌ غزنی‌ در سال‌های‌ ۵۹ و ۶۰ و مدیر اداری‌ ولایت‌ عزنی‌ فعلاً به‌ عنوان‌ مسئول‌ بخش‌ اوپراتیفی‌ استخبارات‌ اجرای‌ وظیفه‌ نموده‌ و در ساحه‌ قلعه‌فتح‌اله‌ و وزیرآباد مشغول‌ جاسوسی‌ برای‌ طالبان‌ است‌.

۶ـ شاه‌محمود حصین‌ كه‌ در بورد پشتوی‌ روزنامه‌ حقیقت‌ انقلاب‌ ثور كارمی‌كرد،باآمدن‌ طالبان‌ به‌ كابل‌ به‌ عنوان‌ سرمشاور این‌ ولایت‌ مقرر شد.

دگروال‌ صفت‌اله‌ چقدر غرور و همت‌ خواهد داشت‌؟

دگروال‌ صفت‌اله‌ كه‌ سمت‌ ریاست‌ اركان‌ را نیز بدوش‌ دارد، وظیفه‌ می‌گیرد كه‌ بعد از شكست‌ طالبان‌ در مزار پروازهای‌ ممتد به‌ كندز داشته‌ باشد. در اوایل‌ سنبله‌ ۷۶ صفت‌اله‌ از ساحه‌ سالنگ‌ دوباره‌ برمی‌گردد و احساس‌ خطر می‌نماید كه‌ مبادا مورد حمله‌ قرار گیرد. این‌ در حالیست‌ كه‌ بخاطر تطمیع‌ بیشتر عمله‌ پرواز، مبلغ‌ ۵۰ لك‌ در كابل‌ و ۵۰ لك‌ در كنر برای‌ شان‌ پرداخت‌ می‌شد. هنگام‌ برگشت‌ ملاعبیداله‌، صفت‌اله‌ را در محضر كارمندان‌ قوای‌ هوایی‌ و منجمله‌ بهرام‌ قومندان‌ كندك‌ ۱۲ سیلی‌ كاری‌ می‌كند.

آیا صفت‌اله‌ اینقدر غیرت‌ و عزت‌ دارد كه‌ انتقام‌ این‌ سیلی‌ را با بمباران‌ مقر «امیرالمومنین‌» و ملاعبیداله‌ و شركا بگیرد؟

كیبل‌كاری‌ معلم‌ حین‌ امتحان‌

به‌ علت‌ مشكلات‌ كمبود جا و معلم‌، شاگردان‌ لیسه‌ غازی‌ در لیسه‌ امانی‌ جا به‌ جا شده‌ و امتحان‌ هر دو مكتب‌ یكجا اخذ می‌گردد. بتاریخ‌ ۲۰ عقرب‌ ۷۶ در جریان‌ اخذ امتحانات‌ سالانه‌ معاون‌ تعلیم‌ و تربیه‌ با گروپ‌ امربالمعروف‌ به‌ لیسه‌ امانی‌ آمده‌ و گویا جریان‌ امتحانات‌ را تفتیش‌ می‌كرد. در این‌ جریان‌ چشمش‌ به‌ یكی‌ از معلمان‌ لیسه‌ غازی‌ می‌افتد كه‌ سرش‌ لچ‌ است‌. فوراً توسط‌ افراد امربالمعروف‌ كیبل‌ كاری‌ می‌شود.

اسم‌ هم‌ باید به‌ میل‌ طالب‌ باشد

مدیر لیسه‌ امانی‌ كه‌ از جمله‌ «طلبه‌ی‌ كرام‌» می‌باشد یكی‌ از شاگردان‌ را تهدید می‌نماید كه‌ اسم‌ خود را تغییر بدهد. شاگرد مسیح‌اله‌ نام‌ داشت‌. طالب‌ صاحب‌ می‌گوید كه‌ چون‌ این‌ نام‌ اسم‌ یكی‌ از پیغمبران‌ است‌ نباید بالای‌ این‌ شاگرد گذاشته‌ شود.

جنایت‌ طالبی‌ به‌ خاطر كتمان‌ بی‌ناموسی‌ طالبی‌

به‌ تاریخ‌ ۸ سرطان‌ ۷۶ فریداحمد ولد عبدالمحمد از قریه‌ آغلی‌ خان‌ ولسوالی‌ سالنگ‌ ولایت‌ پروان‌ كه‌ در حصه‌ دوم‌ كارته‌ پروان‌ سكونت‌ داشت‌ و ۱۲ سال‌ از زندگی‌ پر از رنج‌ و درد را پشت‌ سر گذشتانده‌ بود، در پوسته‌ امنیتی‌ طالبان‌ واقع‌ حصه‌ دوم‌ كارته‌ پروان‌ از طرف‌ دلاور نام‌ طالب‌ به‌ رگبار بسته‌ می‌شود و در جا جان‌ می‌دهد.

دلاور بعد از ارتكاب‌ این‌ جنایت‌ پا به‌ فرار می‌نهد كه‌ از طرف‌ یكی‌ از زنان‌ سالنگی‌ به‌ نام‌ زیباگل‌ از اقارب‌ فریداحمد تعقیب‌ و شناسایی‌ می‌شود.

فریداحمد بخاطر فقر و تنگدستی‌ كه‌ دامنگیر خانواده‌اش‌ بود در این‌ پوسته‌ امنیتی‌ به‌ ظرف‌شویی‌ و مزدوری‌ مشغول‌ بود. نظر اهالی‌ گذر این‌ است‌ كه‌ مقتول‌ حتماً شاهد كدام‌ عمل‌ بی‌ناموسانه‌ دلاور بود است‌.

شریعت‌ طالبی‌ دلاور قاتل‌ را در بدل‌ پرداخت‌ پول‌ ناچیزی‌ به‌ فامیل‌ فریداحمد تبرئه‌ و دوباره‌ او را به‌ پوسته‌ امنیتی‌ وظیفه‌ می‌دهد.

بازهم‌ درباره‌ معارف‌ در كابل‌

از ماه‌ ثور ۷۶ به‌ این‌ طرف‌ معلمان‌ اصلاً معاشی‌ دریافت‌ ننموده‌ اند بگذریم‌ از اینكه‌ معاش‌ ماهانه‌ یك‌ معلم‌ با فامیل‌ شش‌ نفره‌ برای‌ ۸ روز قیمت‌ خرید آرد را تكافو می‌نماید و بس‌.

در مكاتب‌ كتاب‌ وجود ندارد. اگر احیاناً كتابی‌ توزیع‌ شده‌ باشد برای‌ هر ده‌ نفر یك‌ جلد بوده‌ است‌. متعلمین‌ در روز امتحان‌ از كتاب‌ فروشی‌های‌ بازار كتاب‌ به‌ كرایه‌ می‌گیرند و شب‌ ۵۰۰ افغانی‌ در بدل‌ آن‌ می‌پردازند. این‌ امكان‌ به‌ كسانی‌ میسر است‌ كه‌ توان‌ به‌ كرایه‌ گرفتن‌ كتاب‌ را داشته‌ باشند. امسال‌ امتحانات‌ یك‌ ماه‌ پیش‌ انداخته‌ شد. چون‌ صنف‌ها نه‌ در دارند و نه‌ دروازه‌ و هوا هم‌ به‌ شدت‌ سرد بود. نه‌ چوكی‌ای‌ برای‌ متعلم‌ وجود دارد و نه‌ میزی‌ برای‌ معلم‌. بطور متوسط‌ روزانه‌ صرف‌ یك‌ ساعت‌ درسی‌ از جمله‌ شش‌ ساعت‌ تدریس‌ می‌شد. در ساعت‌های‌ خالی‌ شاگردان‌ مضمون‌ جدیدی‌ برای‌ خود كشف‌ نموده‌ اند كه‌ نیاز به‌ معلم‌ ندارد و آن‌ «تخته‌ پاك‌ بازی‌» می‌باشد.

قبل‌ از اخذ امتحانات‌ از هر شاگرد (مثلاً در مكتب‌ نادریه‌) مبلغ‌ ۵۰۰۰ افغانی‌ پول‌ كاغذ برای‌ امتحانات‌ جمعآوری‌ شده‌ است‌. تباشیر را باید كفتان‌ صنف‌ تهیه‌ نماید. اینكه‌ از كجا و چطور معلوم‌ نیست‌. مرجعی‌ وجود ندارد كه‌ از وضع‌ مكاتب‌ باخبر باشد. صرفاً گروپ‌ امربالمعروف‌ در زمینه‌ احساس‌ مسئولیت‌ نموده‌ هفته‌ یكی‌ دو بار به‌ مكاتب‌ سر می‌زند كه‌ آیا موی‌ شاگردان‌ مطابق‌ شریعت‌ است‌ یا خیر. به‌ مجرد داخل‌ شدن‌ گروپ‌ بی‌نیكر، شاگردان‌ لیسه‌ نادریه‌ از سر دیوارها فرار می‌نمایند.

خلقی‌ زیر پای‌ طالبی‌ به‌ خاطر میل‌ به‌ بی‌ناموسی‌

شاه‌ولی‌ نورستانی‌ سابق‌ معلم‌ سپورت‌ و خلقی‌ و در عین‌ زمان‌ كم‌ سواد فعلاً در خدمت‌ طالبان‌ قرار گرفته‌ است‌. انگیزه‌ اصلی‌ وی‌ زن‌ گرفتن‌ است‌. شاه‌ولی‌ بسیار كوشش‌ نمود تا در مكتب‌ متوسطه‌ كارته‌ آریانا وظیفه‌ بگیرد زیرا تعداد قابل‌ توجهی‌ زنان‌ و دختران‌ به‌ عنوان‌ معلمه‌ جهت‌ گرفتن‌ معاش‌ ماهانه‌ به‌ مكتب‌ در رفت‌ و آمد هستند. آقای‌ نورستانی‌ می‌كوشد از این‌ طریق‌ و با سوءاستفاده‌ از مسئولیت‌ مكتب‌ به‌ خواهشات‌ بی‌ناموسانه‌ خود جامه‌ عمل‌ بپوشاند.

قابل‌ یادآوریست‌ كه‌ شاه‌ولی‌ به‌ عنوان‌ پهلوان‌ در سال‌های‌ ۱۳۶۰ از طرف‌ نجیب‌ گاو وظیفه‌ گرفته‌ بود تا برای‌ جابجایی‌ سرور نورستانی‌ و سایر جاسوسان‌ زمینه‌ سازی‌ نماید. او در آن‌ زمان‌ روابط‌ بسیار نزدیكی‌ با حزب‌ اسلامی‌ گلبدین‌ نیز داشت‌.

معیارهای‌ اخلاقی‌ طالبان‌

پرویز معاون‌ ماموریت‌ پولیس‌ سمت‌ كارته‌ آریانا كه‌ در گذشته‌ در همین‌ منطقه‌ به‌ بداخلاقی‌ مشهور و به‌ اصطلاح‌ بچه‌ بی‌ریش‌ داوود پسر پردل‌ پنجشیری‌ بود. تمام‌ اهالی‌ كارته‌ آریانا از این‌ روابط‌ مطلع‌ اند. و اما امروز پرویزخان‌ از طرف‌ طالبان‌ به‌ عنوان‌ مسئول‌ امنیت‌ تعیین‌ می‌شود!

كورس‌های‌ انگلیسی‌ یا فرایض‌ وضو و نماز؟

معلمان‌ و شاگردان‌ كورس‌ انگلیسی‌ سیدجمال‌الدین‌ از طرف‌ طالبان‌ تهدید می‌شوند كه‌ اگر آنان‌ علوم‌ دینی‌ را شامل‌ برنامه‌ كورس‌ شان‌ نسازند دروازه‌ آن‌ را خواهند بست‌.

زرلشت‌

از فاشیزم‌ طالبی‌

به‌ تاریخ‌ ۳ عقرب‌ ۷۶ به‌ طرف‌ بازار لیسه‌ مریم‌ روان‌ بودم‌ كه‌ دفعتاً موتر پیجاروی‌ پر از هیولا های‌ چشم‌ سرمه‌ به‌ پای‌ پیرمردی‌ كه‌ در سرك‌ روان‌ بود ایستاد. بعداً چند وحشی‌ از موتر پایین‌ شده‌ و به‌ پیرمرد حمله‌ و او را به‌ زور و لت‌ و كوب‌ داخل‌ موتر انداختند. پیرمرد كه‌ علم‌ گل‌خان‌ نام‌ دارد و رئیس‌ تفتیش‌ وزارت‌ دفاع‌ است‌ به‌ جرم‌ اینكه‌ دامادش‌ چند میل‌ سلاح‌ داشته‌ او را بجای‌ دامادش‌ با خود بردند كه‌ تا حال‌ از سرنوشتش‌ خبری‌ نیست‌.

طالبان‌ از خانواده‌ برادران‌ خاین‌ شان‌ انتقام‌ می‌كشند

جنرال‌ شیر احمد كه‌ در زمان‌ مسعود جنرال‌ وسله‌ تون‌ وزارت‌ دفاع‌ بود زمانیكه‌ طالبان‌ داخل‌ شهر كابل‌ شدند به‌ پنجشیر رفت‌ و فامیلش‌ در كابل‌ ماند. طالبان‌ چند بار به‌ خانه‌اش‌ آمدند و چون‌ خود وی‌ را بدست‌ نیآوردند از فامیلش‌ خواستند كه‌ یكی‌ از نزدیكانشان‌ را كه‌ در زمان‌ مسعود به‌ پست‌ بلندتری‌ كار می‌كرد به‌ آنان‌ بدهند. فامیل‌ جنرال‌ از شناسایی‌ شخص‌ مذكور ابا ورزیدند و گفتند كه‌ اصلاً چنین‌ شخصی‌ را نمی‌شناسند. چون‌ بعد از چند بار تحت‌ فشار قرار دادن‌ فامیل‌ مذكور، چیزی‌ به‌ گیر شان‌ نیآمد، به‌ تاریخ‌ ۲۷ میزان‌ ۷۶ ساعت‌ ۱۱ شب‌ افراد مسلح‌ خانه‌ جنرال‌ را محاصره‌ می‌كنند و خانم‌ جنرال‌ را كه‌ زن‌ سرسفید بود به‌ زور با خود به‌ صدارت‌ می‌برند كه‌ فعلاً مدت‌ ۲۵ روز می‌شود كه‌ از وی‌ اطلاعی‌ در دست‌ نیست‌.

جانور صفتی‌ و نخوت‌ طالبی‌

در مكتب‌ پروژه‌ جدید خیرخانه‌ چندین‌ فامیل‌ مهاجر شمالی‌ در انتظار كمك‌ ملل‌ متحد، شب‌ و روز خود را با گرسنگی‌ سپری‌ می‌نمایند. تمنا فرزند گل‌محمد كه‌ بیمار بود با مادرش‌ یكجا نزد داكتر می‌رود. زمانیكه‌ آنان‌ می‌خواستند از چارراهی‌ پروژه‌ جدید بگذرند، ناگهان‌ موتر سرمه‌ به‌ چشمان‌ از طرف‌ دیگر چارراهی‌ به‌ شتاب‌ آمده‌ و دخترك‌ مریض‌ را كه‌ دست‌ به‌ دست‌ مادر روان‌ بود مانند توپ‌ به‌ طرف‌ دیگر سرك‌ پرتاپ‌ نمود و خود بی‌خیال‌ به‌ راه‌ خود ادامه‌ داد. دخترك‌ در برابر دیدگان‌ غمبار مادرش‌ در كنار سرك‌ دست‌ و پا می‌زد. این‌ فامیل‌ بخت‌ برگشته‌ از شمالی‌ به‌ كابل‌ پناه‌ آورده‌ بود.

از فاشیزم‌ طالبی‌

به‌ تاریخ‌ ۲۶ میزان‌ سال‌ جاری‌ شب‌ شنبه‌ افراد مسلح‌ طالبان‌ منزل‌ جواد را كه‌ از كابل‌ است‌ محاصره‌ كرده‌ و وی‌ را ضمن‌ لت‌ و كوب‌ با خود می‌برند.

اصل‌ قضیه‌ این‌ بود كه‌ یكی‌ از همسایه‌های‌ جواد به‌ نام‌ زمان‌ و باشنده‌ پنجشیر، متهم‌ بود كه‌ سه‌ میل‌ سلاح‌ و یك‌ استنگر را در داخل‌ حویلی‌ خود گور می‌كند و جواد را به‌ حساب‌ اینكه‌ رفیق‌ او بود دستگیر می‌نمایند زیرا زمان‌ فرار كرده‌ بود. جواد مدت‌ ۲۵ روز در صدارت‌ توقیف‌ می‌گردد و سخت‌ شكنجه‌ می‌شود. وقتی‌ چیزی‌ حاصل‌ نشد، طالبان‌ چند مهمانی‌ و مقداری‌ پول‌ از او گرفته‌ رهایش‌ می‌سازند.

غـزنـی‌

حبیبه‌

توقیف‌ و غارت‌ موترهای‌ باربری‌

از حمل‌ الی‌ ۱۲ قوس‌ ۱۳۷۶ همین‌ سال‌ صدها موتری‌ كه‌ حامل‌ مواد غذایی‌ به‌ مناطق‌ هزاره‌جات‌ بودند به‌ جرم‌ انتقال‌ مواد غذایی‌ از طرف‌ طالبان‌ در ولایت‌ غزنی‌ توقیف‌ گردیده‌ اند. دشت‌ سپنده‌ متصل‌ میدان‌ هوایی‌ غزنی‌ در این‌ مدت‌ ۹ ماه‌ به‌ قبرستان‌ موترها شباهت‌ داشت‌. در میزان‌ ۷۶ طالبان‌ موتر ها را از بار خالی‌ نموده‌ و دریوران‌ را به‌ زور واداشتند تا سلاح‌ و مهمات‌ مورد ضرورت‌ طالبان‌ را از سپین‌بولدك‌ به‌ مناطق‌ اطراف‌ غزنی‌ برسانند. طالبان‌ وعده‌ دادند كه‌ در برگشت‌ آزاد خواهند بود. با تمام‌ این‌ بی‌عدالتی‌ مالكان‌ و دریوران‌ خوش‌ بودند كه‌ از این‌ بلاتكلیفی‌ رهایی‌ یابند. اما در برگشت‌ دریوران‌ شاهد جنایت‌ و غارتگری‌ دیگری‌ بودند. اموالی‌ كه‌ از موترها پایین‌ شده‌ بودند، یا كامل‌ و یا قسماً غارت‌ شده‌ بودند. چند مثال‌ به‌ عنوان‌ مشت‌ نمونه‌ خروار:

از جمله‌ ۲۴۰ بوجی‌ آرد حاجی‌ غلام‌ صدیق‌ حلاف‌ صرف‌ ۱۳۰ بوجی‌ بدست‌ آمد كه‌ آنهم‌ زیر باران‌ كیفیت‌ خود را از دست‌ داده‌ بود.

صد بیرل‌ تیل‌ پترول‌ حاجی‌جیلان‌ به‌ بهانه‌ اینكه‌ سر بیرل‌ها باز و لیك‌ شده‌ بودند غارت‌ گردید.

دواهای‌ معلم‌رازق‌ به‌ قیمت‌ معادل‌ ۲۰ لك‌ كلدار به‌ سرقت‌ رفت‌ و خود معلم‌ رازق‌ مدت‌ ۶ ماه‌ حبس‌ شد.

این‌ در حالیست‌ كه‌ افراد معینی‌ كه‌ با قومندان‌ حارندوی‌ در زد و بند قرار دارند در بدل‌ پرداخت‌ ۵ الی‌ ۶ لك‌ كلدار یك‌ موتر ده‌ سلندر ۱۶۲۴ را هرچه‌ بار باشد اجازه‌ عبور می‌دهند. گاهگاهی‌ اتفاق‌ افتاده‌ كه‌ شخص‌ قومندان‌ حارندوی‌ سوار بر موتر خود، موتر باربری‌ مورد نظر را از ساحه‌ ممنوعه‌ عبور می‌دهد.

مالكان‌ موترها و صاحبان‌ بار دستجمعی‌ نزد ملاعمر در كندهار عارض‌ شدند اما امر ملاعمر چلشی‌ پیدا نكرد. مالكین‌ بین‌ خود می‌گفتند: «یا اینكه‌ ملاعمر یك‌ مُلی‌ است‌ و یا خودش‌ در خورد و برد دست‌ دارد.»

عواید به‌ رسم‌ طالبان‌

افراد مربوط‌ به‌ ملیت‌ هزاره‌ نمی‌توانند بطور عادی‌ بین‌ ولایت‌ غزنی‌ و مناطق‌ سرحدی‌ پاكستان‌ سفر نمایند. اما اگر كسی‌ مبلغ‌ سه‌ هزار كلدار بپردازد از طرف‌ «طلبه‌ی‌كرام‌» با ضمانت‌ از ولایت‌ غزنی‌ به‌ پاكستان‌ انتقال‌ می‌یابند. برای‌ اینكه‌ عواید سرشاری‌ را «طلبه‌ی‌ كرام‌» نصیب‌ خود نمایند و بازار را برای‌ خود گرم‌ نگهدارند بعد از اینكه‌ مسافر را به‌ پاكستان‌ رساندند از وی‌ نشانی‌ آورده‌ پول‌ دیگری‌ را در غزنی‌ از فامیلش‌ می‌گیرند!

روش‌های‌ جدید اخاذی‌ طالبان‌

عواید طالبان‌ و همكاران‌ آنان‌ در ولایت‌ غزنی‌ در این‌ اواخر شكل‌ جدیدی‌ به‌ خود گرفته‌ است‌. بعد از اینكه‌ شیوه‌ گرفتن‌ پول‌ به‌ بهانه‌ داشتن‌ سلاح‌ تقریباً ختم‌ شد و ده‌ها نفر به‌ سرحد مرگ‌ در ولایت‌ غزنی‌ لت‌ و كوب‌ شدند، اینك‌ به‌ شیوه‌ جدیدی‌ اخاذی‌ صورت‌ می‌گیرد. طوریكه‌ بالای‌ دكانداران‌ غیر پشتون‌ عرض‌ می‌شود كه‌ گویا پول‌ امانت‌ نزد دكاندار گذاشته‌ شده‌ و حالا او انكار می‌نماید. مثلاً طالبی‌ بالای‌ حاجی‌محمد عرض‌ نموده‌ كه‌ مبلغ‌ ۴۰۰ لك‌ در بین‌ بوجی‌ داشته‌ و حاجی‌ مذكور این‌ پول‌ را دزدیده‌ است‌.

ماموریت‌های‌ پولیس‌ و ارگان‌های‌ امنیتی‌ «طلبه‌ی‌ كرام‌» دكاندار را اخطار می‌دهند كه‌ تا ۲۴ ساعت‌ پول‌ را آماده‌ نماید در غیر آن‌ شكنجه‌ شروع‌ خواهد شد. حتی‌ بعضاً از طرف‌ ارگان‌ های‌ امنیتی‌ به‌ دكاندار گفته‌ شده‌ است‌ كه‌ «پول‌ ادعا شده‌ را به‌ هر طریقی‌ كه‌ می‌شود تادیه‌ نما. به‌ هیچ‌ نام‌ دیگری‌ اگر نمی‌دهی‌ بنام‌ زكات‌ مبلغ‌ را بپرداز.»

قابل‌ یادآوریست‌ كه‌ ۲۵ واقعه‌ از این‌ قبیل‌ از طرف‌ عارضینی‌ كه‌ پشتون‌ اند بالای‌ دكانداران‌ غیر پشتون‌ صورت‌ گرفته‌ است‌ كه‌ گستردگی‌ این‌ تعداد دال‌ بر طبق‌ برنامه‌ بودن‌ این‌ جنایت‌ است‌.

امنیت‌ طالبی‌

در اوایل‌ عقرب‌ ۷۶ ساعت‌ ۷ شب‌، هفت‌ نفر مسلح‌ از طریق‌ دیوارها وارد خانه‌ حاجی‌ احسان‌ می‌شوند. منزل‌ حاجی‌ احسان‌ در قریه‌ شاه‌میر صاحب‌ در مركز غزنی‌ در فاصله‌ ۳۰۰ متری‌ پوسته‌ ترانسپورت‌ موقعیت‌ دارد. افراد مسلح‌، حاجی‌ احسان‌ را مجبور می‌سازند كه‌ كلید صندوق‌ فلزی‌ پول‌ را بدهد.

مبلغ‌ ده‌ لك‌ كلدار و مقداری‌ دالر به‌ سرقت‌ برده‌ می‌شود. درین‌ اثناء حاجی‌ احسان‌ بخت‌برگشته‌ در آخر از زبانش‌ این‌ جمله‌ می‌برآید كه‌ پول‌ را بردید اما من‌ شناختم‌. یكی‌ از دزدان‌ برگشته‌ با فیر مرمی‌ به‌ حیات‌ وی‌ خاتمه‌ می‌دهد.

رشوه‌ خوری‌

مردم‌ با هم‌ می‌گویند در گذشته‌ دهن‌ جیب‌ ماموران‌ رشوت‌خور باز بود و كارشكنی‌ها صورت‌ می‌گرفت‌، حالا دهن‌ بوجی‌ها باز است‌.

بـلـخ‌

وژمه‌ سبا

سگ‌جنگی‌ و جنایات‌ جهادی‌ و طالبی‌ در مزار شریف‌

به‌ تاریخ‌ ۵ میزان‌ در جریان‌ حملات‌ طالبان‌ بالای‌ شهر مزارشریف‌ آنان‌ موفق‌ شدند تا با توزیع‌ دالرهای‌ تقلبی‌ به‌ قومندانان‌ محل‌، ساحه‌ فابریكه‌ كود برق‌ را تصرف‌ نمایند. هدف‌ بعدی‌ آنان‌ تصرف‌ پل‌ امام‌بكری‌ كه‌ قریه‌ كوچكی‌ در فاصله‌ چند كیلومتری‌ كودبرق‌ است‌ بود. زیرا راهی‌ كه‌ مزارشریف‌ را به‌ دره‌ موصوف‌ (یگانه‌ راه‌ اكمالاتی‌ حزب‌ وحدت‌ از بامیان‌) وصل‌ می‌كند از بین‌ این‌ قریه‌ عبور كرده‌ است‌. بعد از تصرف‌ پل‌ امام‌بكری‌ آنان‌ در صدد بدست‌ آوردن‌ قلعه‌جنگی‌، فرقه‌ ۱۸ و دهدادی‌ شدند. برای‌ رسیدن‌ به‌ این‌ اهداف‌ بایستی‌ از یك‌ محله‌ هزاره‌نشین‌ بنام‌ شیخ‌آباد می‌گذشتند. در ساحه‌ مذكور حدود ۲۰۰ خانه‌ مسكونی‌ وجود دارد. طالبان‌ برای‌ مردم‌ محل‌ دالر تقلبی‌ توزیع‌ نموده‌ و پروتوكولی‌ را امضا كردند كه‌ به‌ شما آسیبی‌ نخواهد رسید به‌ شرطی‌ كه‌ ما را اجازه‌ عبور بدهید. زمانیكه‌ قوای‌ طالبان‌ از قریه‌ شیخ‌آباد می‌گذشت‌ مردم‌ محل‌ كمین‌ گرفته‌ بودند و چند موتر و یك‌ تعداد افراد شان‌ را در جریان‌ یك‌ حمله‌ برق‌آسا از بین‌ بردند. اما عملیات‌ شان‌ ناكام‌ می‌شود و طالبان‌ از محله‌ عبور كرده‌ و داخل‌ فرقه‌ ۱۸ می‌شوند. محافظین‌ فرقه‌ سهواً به‌ آنان‌ اجازه‌ داخل‌ شدن‌ می‌دهند. طالبان‌ تمام‌ محافظین‌ و افراد فرقه‌ را به‌ قتل‌ رسانده‌ دوباره‌ به‌ قریه‌ شیخ‌آباد می‌روند و ۴۰ نفر مرد هزاره‌ را به‌ شكل‌ فجیع‌ پوست‌ می‌كنند و تمام‌ دختران‌ جوان‌ محل‌ را با خود می‌برند. در ظرف‌ چند روزی‌ كه‌ طالبان‌ بالای‌ فابریكه‌ كود برق‌ تسلط‌ داشتند به‌ هیچكس‌ چه‌ ملكی‌ و چه‌ غیرملكی‌ اجازه‌ داخل‌ شدن‌ در فابریكه‌ را نمی‌دادند. اما توسط‌ حزب‌ وحدت‌ از آنجا رانده‌ شدند و فابریكه‌ كودبرق‌ بوسیله‌ افراد حزب‌ وحدت‌ و حركت‌ چپاول‌ شد. كشیدن‌ اجناس‌ قیمتی‌ از فابریكه‌ چهار روز دوام‌ كرد. تخمیناً معادل‌ یك‌ لك‌ دالر مواد و سامان‌ آلات‌ غارت‌ گردید. بعد از بهبود اوضاع‌ و شكست‌ كامل‌ طالبان‌، محقق‌ جهت‌ فعال‌ شدن‌ دوباره‌ فابریكه‌ ۵۰۰۰ دالر را كه‌ ایران‌ برایش‌ داده‌ بود به‌ فابریكه‌ كمك‌ كرد. در ظرف‌ یك‌ ماه‌ كار كه‌ در فابریكه‌ انجام‌ شد توانستند صرف‌ یك‌ بخش‌ آن‌ را فعال‌ سازند. انجنیرهای‌ ملكی‌ اكثراً پشتون‌ بودند و به‌ سبب‌ اوضاع‌ اختناقی‌ بخصوص‌ بالای‌ پشتون‌ها، مزار را ترك‌ گفتند. اختطاف‌ پشتون‌های‌ باقیمانده‌ توسط‌ طالبان‌ در شمال‌ كشور وسیعاً جریان‌ دارد. و در بدل‌ آزاد ساختن‌ هر فرد ۰۰۰ ۲۰ دالر می‌خواهند.

در جریان‌ جنگ‌، سازمان‌های‌ خارجی‌ در تأمین‌ ارتباط‌ میان‌ طالبان‌ و قومندانان‌ محلی‌ و خرید و فروش‌ پوسته‌ها جداً فعالیت‌ می‌كردند. دو موتر مواد غذایی‌ كه‌ توسط‌ مؤسسات‌ خارجی‌ برای‌ طالبان‌ برده‌ می‌شد، متوقف‌ و تاراج‌ گردید و افراد موجود در موترها زندانی‌ و بعد آزاد گردیدند. در جریان‌ ۲۸ روز جنگ‌ رادیوی‌ بلخ‌ مستقیماً تحت‌ نظارت‌ ایرانی‌ها و تبلیغات‌ ضد امریكایی‌ می‌كرد.

ولسوالی‌ بلخ‌ كه‌ اكثریت‌ مردم‌ آن‌ پشتون‌ هستند نیز توسط‌ دالرهای‌ تقلبی‌ خریداری‌ گردید. پس‌ از ختم‌ جنگ‌ دالرهای‌ مذكور در بازار اسعار مورد معامله‌ قرار نمی‌گرفتند.

آریا «رهپو»

شكست‌ مزار و تشدید تضادهای‌ طالبان‌

ملاغوث‌ آخند، «وزیر خارجه‌» سابق‌ طالبان‌ كه‌ بطور مرموزی‌ از زندان‌ دوستم‌ «فرار» نموده‌ فعلاً در قندهار تحت‌ محاكمه‌ قرار دارد تا مسئولیت‌ شكست‌ مزار را بپذیرد كه‌ در آن‌ هزاران‌ طالب‌ كشته‌، صدها تن‌ اسیر و ضمناً تعداد قابل‌ توجهی‌ از باداران‌ پاكستانی‌ شان‌ به‌ چنگ‌ مخالفان‌ افتادند.

گروهی‌ از طالبان‌ به‌ این‌ نظر بودند كه‌ شهر مزار باید بوسیله‌ قوه‌ نظامی‌ و با توسل‌ به‌ زور تصرف‌ شود. اما ملاغوث‌ و عده‌ای‌ از نظامیان‌ كاركشته‌ «آی‌اس‌آی‌» پاكستان‌ تصرف‌ مزار را با تطمیع‌ و بدون‌ خونریزی‌ و تلفات‌ و مصرف‌ ترجیح‌ می‌دادند.

ملاغوث‌ و مدافعین‌ او به‌ این‌ سؤال‌ جناح‌ دیگر طالبان‌ لاجواب‌ اند كه‌ چرا با جنرال‌ ملك‌ «كمونیست‌» و بدنام‌ وحدت‌ صورت‌ گرفت‌ در حالیكه‌ گلبدین‌ و سیاف‌ كسانی‌ هستند كه‌ لااقل‌ دم‌ از مسلمانی‌ می‌زنند و جهاد كرده‌اند اما ما آنان‌ را دشمن‌ خود می‌پنداریم‌؟

فاخره‌

حاجی‌اكرم‌ شیریخ‌ پز

حاجی‌اكرم‌ باشنده‌ كهمرد و سیغان‌ در سالهای‌ قبل‌ از كودتای‌ ۷ ثور در دروازه‌ شادیان‌ مزارشریف‌ دكان‌ شیریخ‌ داشت‌. در دوران‌ كودتای‌ ثور، او از خادی‌ها و نیز یكی‌ از اعضای‌ «جبهه‌ پدر وطن‌» بود كه‌ از همین‌ طریق‌ كندك‌ قومی‌ را ایجاد نمود. بعد از سقوط‌ دولت‌ پوشالی‌ و بوجود آمدن‌ جنبش‌ دوستمی‌ وی‌ مربوط‌ جنبش‌ شده‌ و با همكاری‌ یك‌ خادی‌ دیگر ماشین‌ چاپ‌ پول‌ را از تاشكند به‌ مزار انتقال‌ داده‌ در منزل‌ خود به‌ چاپ‌ نوت‌ هزارافغانیگی‌ می‌پرداختند. بعد از یك‌ سال‌ اختلافی‌ بین‌ این‌ دو خاین‌ بوجود آمده‌ و در نتیجه‌ ماشین‌ چاپ‌ و چندین‌ بوجی‌ و صندوق‌ نوت‌ چاپ‌ شده‌ را از منزل‌ حاجی‌اكرم‌ پیدا نموده‌ و ضبط‌ كردند. بعد از مدت‌ كوتاهی‌ او به‌ پسر سیدكیان‌، سید جعفر نادری‌ پیوسته‌ و به‌ آمریت‌ لوا می‌رسد. در این‌ مدت‌ او از هیچ‌ نوع‌ جنایت‌ و غارت‌ و ثروت‌اندوزی‌ دریغ‌ نكرده‌ است‌.

بدینترتیب‌ حاجی‌ صاحب‌ از شیریخ‌ پزی‌ به‌ دم‌ و دستگاه‌ و چندین‌ موتر و خانه‌ و آپارتمان‌ می‌رسد. زمانی‌ كه‌ طالبان‌ در شبرغان‌ مستقر گردیدند و آوازه‌ ورود شان‌ در مزار پیچید، شهر دچار هرج‌ و مرج‌ گردید.

در این‌ میان‌ گدگدی‌ از موقع‌ استفاده‌ نموده‌ و افراد خود را در شهر جهت‌ چور و چپاول‌ پراكنده‌ می‌سازد، از آنجمله‌ دو نفر عسكرش‌ را به‌ منزل‌ حاجی‌اكرم‌ می‌فرستد كه‌ با فیرهای‌ هوایی‌ او را ترسانده‌ یكی‌ از موترهای‌ ولگای‌ او با خود می‌برند. حاجی‌اكرم‌ با وجود داشتن‌ افراد مسلح‌ هیچگونه‌ مقاومتی‌ نتوانسته‌ و به‌ عذر و زاری‌ متوسل‌ می‌شود.

چند روز قبل‌ (به‌ تاریخ‌ ۲۴ سرطان‌ ۷۶ ساعت‌ ۶ صبح‌) مقابل‌ منزل‌ حاجی‌اكرم‌ در «عقب‌ تفحصات‌» غالمغال‌ و سر و صدا بلند شد. همسایه‌ها فكر كردند كه‌ بازهم‌ شاید اموال‌ دزدی‌ حاجی‌اكرم‌ مورد حمله‌ یكی‌ از «برادران‌ جهادی‌» دیگر قرار گرفته‌ است‌ ولی‌ این‌ بار حاجی‌ صاحب‌ بود كه‌ از عصبانیت‌ سرخ‌ و سیاه‌ گشته‌ و رسوایی‌ راه‌ انداخته‌ بود.

قضیه‌ از این‌ قرار بود كه‌ پیرمردی‌ نصف‌ یكی‌ از حویلی‌های‌ حاجی‌اكرم‌ را به‌ كرایه‌ گرفته‌ بود. در اثر جریان‌ آب‌ دیوار تشناب‌ خانه‌ خراب‌ شده‌ می‌باشد. اما دیوار خراب‌ شده‌ مربوط‌ قسمتی‌ می‌باشد كه‌ شخص‌ دیگری‌ به‌ كرایه‌ نشسته‌ است‌ ولی‌ چون‌ حاجی‌اكرم‌ بی‌وجدان‌ پیرمرد را ناتوان‌ و بیچاره‌ یافته‌ بود، با لگد و مشت‌ بجانش‌ افتاده‌ و چنان‌ فحاشی‌ می‌كرد كه‌ حتی‌ به‌ پیرمرد درمانده‌ مجال‌ نمی‌داد تا بگوید كه‌ خرابی‌ خانه‌ مربوط‌ قسمتی‌ كه‌ او می‌نشیند، نیست‌. زمانیكه‌ حاجی‌اكرم‌ كلمات‌ می‌خورمت‌، می‌كشمت‌، شوی‌ زنت‌ هستم‌، زنته‌... به‌ زبان‌ آورده‌ و پیرمرد را لت‌ و كوب‌ می‌نمود، صحنه‌ عذر و زاری‌اش‌ مقابل‌ دو نفر تفنگدار گدگدی‌ بیاد ما می‌آمد.

ننگرهار

احمد

قصاص‌ در ننگرهار

به‌ تاریخ‌ ۹ عقرب‌ ۷۶ جارچی‌ های‌ طالبان‌ در شهر و ولسوالی‌ های‌ ننگرهار جار می‌زدند كه‌ شاه‌محمد ولد گل‌محمد باشنده ‌ولسوالی‌ سرخرود ساعت‌ چهار عصر در پل ‌بهسود در محضر عام‌ به‌ جزای‌ عمل‌ خود می‌رسد. جنایتكاران‌ طالبی‌ دكانهای‌ شهر را مسدود و حدود دو هزار نفر را به‌ زور در محل‌ تعیین‌ شده‌ گرد آوردند. دوسیه‌ فیصله‌ شده‌ به‌ حكم‌ محاكم‌ ثلاثه‌ و به‌ امضای‌ محمدعمر قرائت‌ گردید.

قضیه‌ از این ‌قرار بود كه‌ در سال‌ ۱۳۷۲ بین‌ فامیل‌ شاه‌محمد و خسر برادر شاه ‌محمد نزاع‌ صورت ‌گرفته‌ و در این ‌جریان‌ خسربره‌ برادرش‌ به ‌قتل‌ می‌رسد و شاه‌محمد در محبس‌ عمومی‌ جلال‌آباد زندانی‌ می‌گردد. زمانیكه‌ ولایت‌ ننگرهار بدست‌ طالبان‌ می‌افتد، محبوسین‌ همه ‌از زندان‌ فرار می‌كنند و شاه‌محمد نیز بعد از فرار به‌ پاكستان‌ پناه‌ می‌برد. او در اواخر ماه‌ میزان‌ ۷۶ دوباره‌به‌ ننگرهار آمده ‌اما فامیل ‌مقتول ‌وی‌ را دستگیر و به‌ طالبان ‌تسلیم‌ می‌كند.

طالبان‌ جلاد طبق‌ شرع‌ طالبی‌ شاه‌محمد را به‌ قتل‌ و اجرای‌ وظیفه‌ افسری‌ در اردوی‌ رژیم‌ سابقه‌ متهم‌ نموده‌ و عمل‌ قصاص‌ را اجرا می‌كنند. حین‌ حلال‌ كردن‌ شاه‌محمد توسط‌ خسربره‌ برادرش‌ یك‌ تن‌ از اهالی‌ هنود شهر جلال‌آباد صدا زد كه‌ وی‌ را حلال‌ نكنید من‌ در عوض‌ برایتان‌ موتر می‌دهم‌. فرد دیگری‌ فریاد زد من‌ دو دختر برایتان‌ می‌دهم‌ از این‌ عمل‌ دست‌ بردارید. اما با تهدید طالبان‌ عمل‌ قصاص‌ اجرا گردید.

جاوید

مجازات‌ طالبان‌

به‌ تاریخ‌ ۲۸ سنبله‌ ۷۶ طالبان‌ در شهرجلال‌آباد اعلامیه ‌های‌ پیهم‌ پخش‌ نمودند كه‌ فردا صبح‌ مجرمینی‌ را در محضر عام‌ مجازات‌ شرعی‌ می‌نمایند.

بار اول‌ اعلان‌ نمودند كه‌ سه‌ نفر را به‌ جرم‌ دزدی‌ در چوك‌ مخابرات‌ جزا می‌دهند. بار دوم‌ گفتند سه‌ نفر مأموران‌ مؤسسه‌ «كوه‌نور فوندیشن‌» را به‌ جرم‌ سرقت‌ آرد از نانوانی‌های‌ مربوطه‌ شان‌ مجازات‌ می‌نمایند و متعاقباً جار زدند كه‌ هر سه‌ رابه‌ جرم‌ رشوه‌ستانی‌ در محضر عام‌ به‌ سزای‌ شرعی‌ می‌رسانند. بدینترتیب‌ توجه‌ همشهریان‌ جلب‌ شده‌ و در چوك‌ مخابرات‌ گرد آمدند. حوالی‌ ساعت‌ ۳ بعد از ظهر داتسن‌ طالبان‌ در صحنه‌ ظاهر شد و سه‌ نفر با رنگ‌های‌ پریده‌ از موتر پایین‌ شدند. محافظین‌ مسلح‌ اوضاع‌ را مراقبت‌ می‌كردند. بعد توسط‌ طالبی‌ اعلان‌ شد كه‌ متهمان‌ هر یك‌ عبدالغفار ولد محمدانور، میرا جان‌ ولد محمدانور و سرتور ولد جان‌ به‌ ترتیب‌ به‌ ۲۷ و ۲۲ و ۲۱ دره‌ محكوم‌ شده‌ اند و جزا در محضر عام‌ تطبیق‌ گردید.

این‌ عمل‌ غیر انسانی‌ طالبان‌ به‌ دو دلیل‌ مورد نفرت‌ مردم‌ قرار گرفت‌. اول‌ اینكه‌ طالبان‌ خود به‌ دزدی‌ و جنایات‌ بزرگی‌ ملوث‌ اند كه‌ باید محكمه‌ گردند. ثانیاً همه‌ می‌دانستند كه‌ عبدالغفار معلم‌ به‌ جرم‌ بگومگو های‌ پلوان‌ شریكی‌ با یكی‌ از وابستگان‌ طالبان‌ مغضوب‌ واقع‌ شده‌ بود و نه‌ رشوه‌ دادن‌.

وقتی‌ ترابی‌ جنایتكار و وحشی‌ به‌ ننگرهار می‌آید

به‌ تاریخ‌ ۱۷ عقرب‌ ۷۶ نورالدین‌ ترابی‌ به‌ اصطلاح‌ وزیر عدلیه‌ طالبان‌ كه‌ شخص‌ معیوب‌ است‌ جهت‌ تفتیش‌ و كنترول‌ ادارات‌ دولتی‌ اعم‌ از ملكی‌ و نظامی‌ وارد شهر جلال‌آباد شد. مردم‌ ولایت‌ ننگرهار كه‌ از وحشی‌گری‌ وی‌ قبلاً اطلاع‌ داشتند همه‌ در فضای‌ ترس‌ و وحشت‌ به‌ سر می‌بردند. اولین‌ اقدام‌ ترابی‌ ایجاد پوسته‌های‌ كنترول‌ موی‌ سر و ریش‌ در هر منطقه‌ بود. صدها نفر توسط‌ اشخاص‌ مسلح‌ طالبان‌ مورد لت‌ و كوب‌، تحقیر، شكنجه‌ و تعذیب‌ قرار گرفتند.

همایون‌ واحدی‌ یكی‌ از دكتران‌ شهر جلال‌آباد به‌ بهانه‌ كم‌ بودن‌ ریشش‌ حین‌ اجرای‌ كار در معاینه‌ خانه‌اش‌ به‌ وسیله‌ طالبان‌ بی‌رحمانه‌ موردلت‌ وكوب‌ وشكنجه‌قرار گرفت‌. داكتر مذكور التماس‌ می‌كرد: «مرا در محضرعام‌نزنید. در جای‌ دیگری‌ كه‌ مردم‌ نباشد جزا بدهید.» اما سادیست‌ های‌ مذهبی‌ كه‌ از لت‌ و كوب‌ توأم‌ با تحقیر بیشتر لذت‌ می‌برند داكتر درمانده‌ را از معاینه‌ خانه‌ بیرون‌ كرده‌ و در محضر عام‌ لت‌ كوب‌ نمودند.

حاجی‌ حفیظ‌ مالك‌ نیز مورد حمله‌ طالبان‌ وحشی‌ آقای‌ ترابی‌ قرار گرفت‌. یكی‌ از طالبان‌ ترابی‌ حین‌ كنترول‌ «شریف‌ ماركیت‌» با حاجی‌ مقابل‌ شده‌ دفعتاً با كلمات‌ توهین‌آمیز وی‌ را مورد سؤال‌ قرار می‌دهد كه‌ چرا ریشت‌ كم‌ است‌. حاجی‌ حفیظ‌ كه‌ توهین‌ را تحمل‌ كرده‌ نمی‌تواند با سیلی‌ بروی‌ طالب‌ می‌زند. طالب‌ موضوع‌ را به‌ ترابی‌ اطلاع‌ داده‌ و بعداً چند نفر مسلح‌ به‌ دفاع‌ از او نزد حاجی‌ حفیظ‌ می‌آیند و وی‌ را بشدت‌ مورد لت‌ و كوب‌ قرار داده‌ روانه‌ زندان‌ می‌كنند. برادر حاجی‌ حفیظ‌ هم‌ وقتی‌ به‌ دیدن‌ برادرش‌ می‌رود، چنان‌ مورد ضرب‌ و شتم‌ قرار می‌گیرد كه‌ در شفاخانه‌ صحت‌ عامه‌ ننگرهار بستری‌ می‌گردد. حین‌ آمدن‌ ترابی‌ به‌ شهر جلال‌آباد از طریق‌ «رادیو صدای‌ شریعت‌» اعلان‌ شد كه‌ ترابی‌ صاحب‌ در راس‌ یك‌ هئیت‌ جهت‌ استماع‌ شكایت‌ مردم‌ وارد زون‌ شرق‌ شد. در حالیكه‌ واقعیت‌ چیزی‌ دیگری‌ بود. ترابی‌ جنایتكار به‌ تعداد ۲۰ تن‌ از استادان‌ ورزیده‌ پوهنتون‌ طب‌، ۷۵ تن‌ از داكتران‌ و كارمندان‌ مجرب‌ شفاخانه‌ صحت‌ عامه‌ ننگرهار و ۸۰ تن‌ از استادان‌ پوهنتون‌ را به‌ بهانه‌ اینكه‌ كه‌ در دوران‌ خلق‌ و پرچم‌ وظیفه‌ داشته‌ اند و یا در كشور های‌ خارجی‌ تحصیل‌ كرده‌ اند، از وظیفه‌ بركنار نمود.

بـامیان‌

علی‌فریاد

نفرت‌ مردم‌ از میهنفروشان‌ خلقی‌

جنرال‌ مسلم‌ یكی‌ از مقامهای‌ بلند پایه‌ دولت‌ مزدور روس‌ و فعلاً كارمند ملل‌ متحد و هیئت‌ خریداری‌ و توزیع‌ كچالو در ولایت‌ بامیان‌ می‌باشد. به‌ تاریخ‌ ۲۸ عقرب‌ ۷۶ حین‌ خریداری‌ كچالو در قریه‌ گوروانای‌ بامیان‌ مردم‌ قریه‌ جمع‌ شده‌ و مسلم‌ را به‌ شدت‌ لت‌ و كوب‌ كرده‌ برایش‌ می‌گویند: «ما از شر شما خلقیهای‌ كثیف‌ و بی‌ناموس‌ هیچ‌ خلاصی‌ نداریم‌. حزب‌ وحدت‌ هم‌ شما مزدوران‌ را وظیفه‌ داده‌ حال‌ در ملل‌ متحد هم‌ وظیفه‌ دارید.»

بی‌ناموسی‌های‌ حزب‌ وحدت‌ در ولسوالی‌ دوم‌ یكاولنگ‌

به‌تاریخ‌ ۲۰سرطان‌۷۶ شش‌ نفرازنظامی‌های‌ حوزه‌حصه‌دوم‌ یكاولنگ‌ در ایلاق‌ بلخاب‌ واقع‌ دامنه‌ حمله‌ نموده‌ دختری‌ از مردمان‌ این‌ ایلاق‌ را به‌ زور با خود می‌برند. فردای‌ آن‌ روز كه‌ پدر دختر با یك‌ عده‌ از ایلاقی‌ها دنبال‌دختررفتنددرقسمت‌ دهن‌دره‌چاشت‌نظامی‌هابالای‌ شان‌ فیرمی‌نمایند و در این‌ جریان‌ پدر دختر كشته‌ می‌شود. یك‌ تن‌ از نظامی‌ها دختر را با خود به‌ حوزه‌ حصه‌ دوم‌ برده‌ می‌گوید: «دختر سرم‌ صدا نموده‌ است‌.»

سیدداود «مصباح‌» خودفروخته‌ای‌ هزار چهره‌

سیدداود مصباح‌ از قریه‌ كشكك‌ ولسوالی‌ یكاولنگ‌ ولایت‌ بامیان‌ می‌باشد. وی‌ مكتب‌ ابتدائیه‌ را در مركز ولسوالی‌ خوانده‌ و از لیسه‌ صنایع‌ كابل‌ فارغ‌ گردیده‌ است‌. مصباح‌ در مناطق‌ مختلف‌ هزاره‌جات‌ معلم‌ بوده‌ و از سال‌ ۵۴ الی‌ ۵۵ كورس‌ داخل‌ خدمت‌ معلمی‌ را در پروان‌ خوانده‌ و تا پیروزی‌ كودتای‌ ننگین‌ هفت‌ ثور معلم‌ بود. او از سر سپردگان‌ شوروی‌ سابق‌ و طرفدار سرسخت‌ كریم‌ میثاق‌ بشمار می‌رفت‌. از سال‌ ۱۳۵۷ تا ۱۳۵۸ بحیث‌ والی‌ بامیان‌ تعیین‌ شد. در سال‌ ۱۳۵۸ در لوگر والی‌ مقرر گردید. به‌ اساس‌ اختلافات‌ بین‌ جناح‌ خلق‌ و پرچم‌، در سال‌ ۱۳۶۱ پست‌ ولایت‌ از وی‌ گرفته‌ شد و در وزارت‌ تجارت‌ بحیث‌ رئیس‌ كار می‌كرد. در همین‌ سال‌ از وظیفه‌ بركنار و مدت‌ سه‌ ماه‌ در وزارت‌ داخله‌ تحت‌ نظارت‌ قرار داشت‌. بعد از سه‌ ماه‌ با فارم‌ مرغ‌ خود به‌ زندگی‌ ادامه‌ میداد، در سال‌ ۱۳۶۸ بعد از شكست‌ كودتای‌ مشترك‌ گلبدین‌ با تنی‌ به‌ پاكستان‌ آمده‌ در حیات‌آباد زندگی‌ می‌كرد.

در سال‌ ۱۳۷۰ به‌ ایران‌ رفته‌ با خامنه‌ای‌ دیدار كرد. زمانی‌ كه‌ تنـی‌ حزب‌ تشكیل‌ داد، مصباح‌ با وی‌ همكاری‌ نمود. در سال‌ ۱۳۷۵ از طرف‌ طالبان‌ وظیفه‌ گرفت‌ تا با مقداری‌ دالر با كریم‌ خلیلی‌ در بامیان‌ مذاكره‌ نماید. بعد از این‌ مذاكره‌ زمانی‌ كه‌ عازم‌ مزار بود، در جریان‌ راه‌ توسط‌ افراد محقق‌ دستگیر و مدت‌ سه‌ ماه‌ در مزار زندانی‌ بود. ولی‌ بعد از سه‌ ماه‌ به‌ وسیله‌ خلقی‌های‌ حزب‌ وحدت‌ و دوستم‌ فرار نمود. این‌ مزدور چند جانبه‌ فعلاً بنام‌ «سادات‌ گرائی‌» در كابل‌ به‌ نفع‌ طالبان‌ كار مأموریت‌ دارد.

غ‌.ك‌.

خشم‌ و نفرت‌ مردم‌ ورس‌ مقابل‌ جاسوسان‌ ایرانی‌

ایرانی‌ها با وجود داشتن‌ یك‌ لانه‌ جاسوسی‌ در پنجاب‌ و یكاولنگ‌ می‌خواستند لانه‌ دیگری‌ در ولسوالی‌ ورس‌ مربوط‌ ولایت‌ بامیان‌ ایجاد نمایند. به‌ تاریخ‌ ۷ سنبله‌ ۷۶ یك‌ موتر دوا را با مقداری‌ وسایل‌ طبی‌ و پول‌ به‌ سرپرستی‌ ایرانی‌ای‌ موسم‌ به‌ نیازی‌ به‌ ورس‌ انتقال‌ دادند. آنان‌ می‌خواستند كه‌ دوای‌ مذكور را صرفاً به‌ مزدوران‌ سر سپرده‌ خود یعنی‌ طرفداران‌ اكبری‌ در منطقه‌ پی‌تاب‌جوی‌ توزیع‌ نمایند. مردم‌ وقتی‌ ازین‌ موضوع‌ آگاه‌ شدند دانستند كه‌ ایرانی‌ها فقط‌ سر سپرده‌گان‌ و نوكران‌ خویش‌ را تقویت‌ نموده‌ و بهره‌ برداری‌ سیاسی‌ می‌نمایند. بناءً مردم‌ دوا، پول‌، وسایل‌ طبی‌ و موتر را ظبط‌ نموده‌ آقای‌ نیازی‌ را به‌ شدت‌ لت‌ و كوب‌ كردند و برایش‌ گفتند: «شما ایرانی‌ها مردمانی‌ ناانسان‌ و خودخواهی‌ هستید كه‌ جز خود تان‌ افغانها را انسان‌ نمی‌شمارید. ما هیچگاه‌ عكس‌العمل‌ خشن‌ تان‌ را نسبت‌ به‌ افغانهای‌ مقیم‌ ایران‌ بخصوص‌ هزاره‌ها را فراموش‌ نمی‌كنیم‌.»

نیازی‌ كه‌ خود را در مقابل‌ مردم‌ عاجز و ناتوان‌ دید، به‌ «شورای‌ اسلامی‌» ورس‌ مراجعه‌ نمود. ولی‌ آنان‌ در مقابل‌ گفتند كه‌ «در برابر قهر و خشم‌ مردم‌ ما هم‌ چیزی‌ نمی‌توانیم‌.» بار دوم‌ نیازی‌ از طریق‌ سرقونسل‌ ایران‌ مقیم‌ بامیان‌ به‌ «شورای‌ اسلامی‌» ورس‌ مراجعه‌ نمود و اینبار آنان‌ از مردم‌ خواستند تا در مقابل‌ ایرانی‌ها نرمش‌ نشان‌ دهند. اما مردم‌ به‌ سرقونسل‌ ایران‌ گفتند: «بهتر است‌ كه‌ بدون‌ سر و صد و دخالت‌ در كار ما منطقه‌ را ترك‌ بگویی‌.»

دروغ‌ شاخدار محقق‌ شولگر

به‌ تاریخ‌ ۸ جوزای‌ ۷۶ وقتیكه‌ طالبان‌ با سازش‌ ملك‌بای‌ وارد شهر مزار گردیدند، محقق‌ توسط‌ موتر كومازاحسانی‌ رئیس‌ بامیان‌ فرار نمود. وقتی‌ به‌ بامیان‌ رسید، خلیلی‌ به‌ صاحب‌ موتر مبلغ‌ ۰۰۰۰ ۲۵۰ افغانی‌ جایزه‌ بخاطر نجات‌ محقق‌ از چنگال‌ طالبان‌ داد. به‌ تاریخ‌ ۹ جوزا محقق‌ طی‌ مصاحبه‌ای‌ با بی‌بی‌ سی‌ گفت‌ كه‌ «او از مزار مصاحبه‌ می‌نماید» در حالیكه‌ در بامیان‌ نزد خلیلی‌ بود.

خیراندیش‌

معامله‌ شیطان‌ با شیطان‌

محقق‌ عضو شورای‌ مركزی‌ و معاون‌ دوم‌ حزب‌ وحدت‌ كریم‌خلیلی‌ می‌گوید: «در سرطان‌ ۷۶ با خلیلی‌ و هاشمی‌ به‌ شیخ‌ علی‌ رفته‌ تا جبهات‌ جنگ‌ را از نزدیك‌ دیدن‌ نماییم‌. در شب‌ ششم‌ سرطان‌ در یك‌ پیشروی‌ بالای‌ موضع‌ طالبان‌ چندین‌ قریه‌ به‌ تصرف‌ نیروهای‌ ما در آمده‌ بعد از چند دقیقه‌ نظامیان‌ شروع‌ به‌ چور و چپاول‌ اموال‌ خانه‌های‌ مردم‌ بی‌دفاع‌ نمودند. اتفاقاً من‌ و خلیلی‌ سردبیر حزب‌ در خانه‌ای‌ كه‌ تمام‌ اموال‌ آن‌ حتی‌ فرشش‌ نیز چور شده‌ بود رفتیم‌. من‌ قومندان‌ دره‌ لولنج‌ خالقیار را طلب‌ نموده‌ گفتم‌: «چرا اموال‌ مردم‌ بی‌دفاع‌ را به‌ غارت‌ می‌برید؟ مگر شما مسلمان‌ نیستید؟» وی‌ جواب‌ داد: «چرا مسلمان‌ نباشیم‌. مسلمان‌ هستیم‌، مسلمان‌ حزب‌ وحدت‌. ما اموال‌ مخالفین‌ را تاراج‌ نمودیم‌. اگر دشمنان‌ هم‌ بالای‌ ما دست‌ بیابند و اموال‌ ما را به‌ غارت‌ ببرند باكی‌ نداریم‌. كلوخ‌ انداز را پاداش‌ سنگ‌ است‌.»

سایر ولایات‌

خالده‌ ـ فراه‌

راكت‌ پرانی‌ خاینان‌ جهادی‌

به‌ تاریخ‌ ۲۶ سنبله‌ جنگ‌ پرستان‌ وابسته‌ به‌ ربانی‌ از قریه‌ مادگان‌ پشت‌رود ولایت‌ فراه‌ چند موشك‌ به‌ شهر فراه‌ فیر می‌نمایند كه‌ دو موشك‌ به‌ قریه‌ نزدیك‌ فرقه‌ اصابت‌ می‌كند. ساعت‌ یك‌ همان‌ شب‌ طالبان‌ قریه‌ ریگی‌ را محاصره‌ می‌نمایند و عزیزاحمد ولد حاجی‌ سراج‌احمد، بسم‌اله‌، رحیم‌الدین‌، فیض‌محمد و عبیداله‌ را بعد از لت‌ و كوب‌ شدید با خود به‌ شهر برده‌ و زندانی‌ می‌نمایند. فردا صبح‌ موسفیدان‌ قریه‌ نزد والی‌ رفته‌ و از عمل‌ افراد فرقه‌ شكایت‌ نموده‌ و هم‌ می‌خواهند تا زندانی‌ها رها شوند. والی‌ در جواب‌ می‌گوید: «شما باید خیرات‌ كنید چرا كه‌ زندانی‌ها كشته‌ نشده‌ اند چون‌ آنان‌ را افراد فرقه‌ بغرانی‌ گرفته‌اند. بغرانی‌ها خوب‌ و بد را از هم‌ فرق‌ كرده‌ نمی‌توانند و هر كس‌ كه‌ به‌ گیر شان‌ افتاد از بین‌ می‌برند. از دست‌ من‌ هم‌ چیزی‌ ساخته‌ نیست‌. فقط‌ صبر كنید تا خودشان‌ آنان‌ را آزاد نمایند.» بعد از گذشت‌ یك‌ شبانه‌ روز آنان‌ را رها می‌سازند كه‌ هر كدام‌ شان‌ حداقل‌ مدت‌ ۲۰ روز تحت‌ تداوی‌ قرار گرفتند.

به‌ ماتم‌ نشستن‌ عروسی‌

به‌ تاریخ‌ ۷ میزان‌ ۷۶ محفل‌ عروسی‌ سیدولی‌ ولد سیدحسن‌ و شكیلا ولد ضابط‌ فیض‌محمد معروف‌ به‌ چریك‌ پیر ساكن‌ مركز فراه‌ برپا شد. رحیم‌ جان‌ برادر شكیلا دو همكارش‌ را نیز كه‌ زنان‌ خارجی‌ بودند در عروسی‌ دعوت‌ كرده‌ بود. فردای‌ عروسی‌ گروپ‌ امر بالمعروف‌ به‌ خانه‌ هجوم‌ برده‌ دو زن‌ خارجی‌، رحیم‌ جان‌ و سیدولی‌ را با خود برده‌ و به‌ جرم‌ دعوت‌ كافرها را به‌ عروسی‌ مسلمانان‌ زندانی‌ می‌كنند. دو زن‌ خارجی‌ بعد از میانجیگری‌ مؤسسه‌ مربوط‌ شان‌ به‌ دستور والی‌ رها می‌شوند. اما داماد و برادر عروس‌ بعد از لت‌ و كوب‌ شدید و چند روز زندان‌ با ضمانت‌ ریش‌ سفیدان‌ آزاد می‌شوند.

شریعت‌ طالبی‌ و بودنه‌بازی‌

به‌ تاریخ‌ ۲ میزان‌ ۷۶ طالبان‌ شش‌ نفر از اهالی‌ فراه‌ را به‌ جرم‌ نگهداری‌ بودنه‌، بعد از یكشبانه‌ روز زندان‌ توأم‌ با لت‌ و كوب‌ شدید، در حالی‌ كه‌ دروازه‌ قفس‌ بودنه‌ به‌ لنگی‌های‌ شان‌ بسته‌ و تور بودنه‌ گیری‌ به‌ سرشان‌ انداخته‌ شده‌ بود در شهر گشتاندند.

رشوه‌گیری‌ صلاح‌الدین‌ ذهكنی‌

به‌ تاریخ‌ ۳۱ سنبله‌ ۷۶ ملاصلاح‌الدین‌ ذهكنی‌ قاضی‌ محكمه‌ ولایت‌ فراه‌ به‌ جرم‌ اخذ ۵۰ لك‌ افغانی‌ رشوه‌ دستگیر و زندانی‌ می‌شود. قرار گزارشها وی‌ پسر كاكای‌ جلیل‌اله‌ معاون‌ ریاست‌ تمیز كابل‌ بود و همچنان‌ جلیل‌اله‌ خسر دو دختر ملاصلاح‌الدین‌ می‌باشد كه‌ بنابر دستور وی‌ آزاد خواهد شد.

ماری‌ ـ هلمند

قصاص‌ در هلمند

در میزان‌ ۷۶ به‌ اساس‌ اعلان‌ طالبان‌ اهالی‌ شهر هلمند در میدان‌ مخصوص‌ جبراً جمع‌ شدند تا صحنه‌ قصاص‌ را تماشا كنند.

متهم‌ را كه‌ بیش‌ از ۲۸ سال‌ نداشت‌ در میدان‌ حاضر كردند و بعد شخصی‌ به‌ نام‌ قاضی‌ اینگونه‌ به‌ قرائت‌ دوسیه‌ پرداخت‌: «این‌ فرد متهم‌ به‌ قتل‌ یك‌ تن‌ از باشندگان‌ هلمند است‌ و به‌ اساس‌ حكم‌ مولوی‌ محمدعمر قصاص‌ می‌گردد. ما چند روز جلسه‌ دایر كرده‌ و تمام‌ مراحل‌ را بررسی‌ كردیم‌. بناءً هیچ‌ كس‌ نمی‌تواند و حق‌ ندارد كه‌ به‌ نفع‌ قاتل‌ حرفی‌ بزند و یا از وی‌ دفاع‌ نماید.» سپس‌ متهم‌ اجازه‌ خواست‌ تا دو ركعت‌ نماز نفل‌ بخواند. بعد از خواندن‌ نماز چقری‌ كندند و قاتل‌ را خواباندند. برادر مقتول‌ با چاقوی‌ تیزی‌ متهم‌ را مانند گوسفند حلال‌ كرد. قاضی‌ مذكور در سكوت‌ عجیب‌ مردم‌ صدا می‌زد «زود باش‌ از عذاب‌ خلاصش‌ كن‌.» متهم‌ بعد از لحظه‌ای‌ جان‌ داد و جسدش‌ را به‌ نقطه‌ی‌ نامعلومی‌ انتقال‌ دادند.

خالد هوشمند ـ كابل‌

مردم‌ شمالی‌ قربانی‌ سگ‌جنگی‌ خاینان‌ طالبی‌ و جهادی‌

تاریخ‌ پنجهزار ساله‌ افغانستان‌ مشحون‌ از حماسه‌های‌ كلیه‌ اقوام‌ و ملیت‌های‌ برادر افغانستان‌است‌ كه‌ بدون‌ هیچگونه‌ تعصب‌ قومی‌، سمتی‌، لسانی‌، مذهبی‌ مانند یك‌ مشت‌واحدپولادین‌به‌ دهن‌ متجاوزین‌ كوبیده‌ اند.

اما امروز كه‌ بعد از سالها جنگ‌ خانمانسوز و هستی‌برانداز نیروهای‌ متخاصم‌ از حالت‌ چند قطبی‌، به‌ دو قطب‌ متخاصم‌ نیروهای‌ ائتلافی‌ شمال‌ و تحریك‌ طالبان‌ تقسیم‌ گردیده‌ اند شعله‌ این‌ جنگ‌ سوزاننده‌تر و با فتنه‌ نفاق‌ ملی‌ در هم‌ آمیخته‌ شده‌ است‌ كه‌ تبلیغ‌ و دامن‌ زدن‌ تضاد بین‌ جنوب‌ و شمال‌، پشتون‌ و تاجك‌، پشتون‌ و ازبك‌ و پشتون‌ و هزاره‌ همه‌ روزه‌ هزاران‌ فامیل‌ بی‌سرپناه‌ و بی‌گناه‌ را در شعله‌های‌ خود می‌سوزاند. از آوانیكه‌ تحریك‌ طالبان‌ عازم‌ صفحات‌ شمال‌ كابل‌ مانند جبل‌السراج‌، پروان‌ و كاپیسا شدند با قساوت‌ و شدت‌ هرچه‌ تمام‌تراقدام‌ به‌ راندن‌ مردم‌ از مناطق‌ مسكونی‌ شان‌ نمودند كه‌ در این‌ زمینه‌ از كیبل‌ زدن‌ پیر مردان‌، زنان‌ و كودكان‌ هم‌ دریغ‌ نكردند و حتی‌ جهت‌ پیشبرد این‌ جنایت‌ شان‌ قصد و تمایل‌ خود را كه‌ با فتح‌ شمالی‌ برای‌ هر نفر از جنگندگان‌ طالب‌ خود یك‌ زن‌ و پنج‌ جریب‌ زمین‌ می‌دهند كتمان‌ نكردند. صدها نفر را به‌ بهانه‌ جمعآوری‌ سلاح‌ آنقدر لت‌ و كوب‌ نمودند كه‌ عده‌ای‌ تحت‌ شكنجه‌ جان‌ سپردند و عده‌ای‌ هم‌ كه‌ نیمه‌ جان‌ از زیر شكنجه‌ نجات‌ یافتند وادار گردیدند تا زمین‌، درخت‌، گاوهای‌ شیری‌ و زیورات‌ خود را بفروشند و سلاح‌ بخرند و به‌ طالبان‌ تسلیم‌ دهند.

اكنون‌ كه‌ نیروهای‌ ائتلافی‌ در نواحی‌ اطراف‌ شهر كابل‌ رسیده‌ اند و با طالبان‌ در حالت‌ جنگ‌ اند، اختلافات‌ ملی‌ را بحدی‌ تشدید نموده‌ اند كه‌ شمالی‌ بودن‌، بالاتر از هر جرم‌ و جنایتی‌ است‌ و به‌ مجرد روبرو شدن‌ با یك‌ نفر از اهالی‌ شمالی‌ غیر پشتون‌ صرفنظر از اینكه‌ شخص‌ حمال‌ است‌ یاقومندان‌،مثل‌اینكه‌ بایك‌ قاتل‌ وتبهكارروبروشده‌اند لحظه‌ای‌ او را مجال‌ نداده‌ فوراً راهی‌ دوزخ‌های‌ كانتینری‌ كرده‌ وبراونام‌ اسیر جنگی‌ خط‌ جبهه‌ را می‌گذارند.گروهای‌ مسلح‌ طالبان‌ازطرف‌ شب‌ كوچه‌هارامحاصره‌ نموده‌ و بنام‌تلاشی‌ هرفرد غیرپشتون‌ راكه‌می‌بینند فوراًگرفتار و راهی‌ دوزخ‌های‌ كانتینری‌ می‌نمایند كه‌ تعداد آنان‌ تا حال‌ به‌ هزارها نفر بالغ‌ می‌گردد.

بازجویی‌ و دستگیری‌ مردم‌ شمالی‌ و هزاره‌ در تمام‌ مدخل‌های‌ ورودی‌ به‌ شهر با شدت‌ هرچه‌ تمام‌تر ادامه‌ دارد. به‌ تاریخ‌ های‌ دهم‌، یازدهم‌ و دوازدهم‌ برج‌ سرطان‌ سال‌ جاری‌ هزاران‌ نفر از مسافرینی‌ را كه‌ ازایران‌ برگشته‌ بودند بصورت‌ دستجمعی‌ درمیدان‌ شهردستگیروكوته‌ قفلی‌ نموده‌اندكه‌ تاحال‌ عده‌ كمی‌ از آنان‌ با كتمان‌ شهرت‌ اصلی‌ خویش‌ و دادن‌ پول‌ پنج‌ تاده‌ لك‌ افغانی‌ توانسته‌ اند از زندانهای‌ طالبان‌ نجات‌ یابند.

آریا«رهپو» ـ كابل‌

قطع‌ دست‌ها و پاها

بتاریخ‌ ۹ میزان‌ دست‌های‌ راست‌ و پاهای‌ چپ‌ دو سارق‌ در ترین‌كوت‌ ارزگان‌ قطع‌ گردید. اینان‌ به‌ جرم‌ دزدی‌ صدلك‌ افغانی‌ و اقدام‌ به‌ سرقت‌ مسلحانه‌ مورد مجازات‌ قرار گرفتند. قطع‌ دست‌ها و پاهای‌ حیات‌ واخترمحمدمسكونه‌ قریه‌ تغرارزگان‌ در محضر عام‌ صورت‌ گرفت‌.

وقتی‌ زمینه‌ كار و زندگی‌ از افراد جامعه‌ سلب‌ شود طبعاً عده‌ای‌ نه‌ از هوس‌، بلكه‌ از بیچارگی‌ به‌ دزدی‌ و فحشا رو می‌آورند.

علاوتاً طالبان‌ كه‌ خود به‌ دزدی‌های‌ بزرگ‌، وطنفروشی‌، قاچاق‌ هیروئین‌، رشوه‌گیری‌، غصب‌ دارایی‌های‌ منقول‌ و غیر منقول‌ مردم‌ مشغول‌ اند، صلاحیت‌ مجازات‌ مجرمان‌ را ندارند. برای‌ ادامه‌ زندگی‌ شرافتمندانه‌ باید هم‌ دست‌ و هم‌ كار وجود داشته‌ باشد. در حالیكه‌ تبهكاران‌ طالبی‌ هر دو را از مردم‌ ما می‌گیرند.

فرهاد ـ نجراب‌

تبهكاری‌های‌ طالبان‌ و برادران‌ خاین‌ جهادی‌ شان‌

ولسوالی‌ نجراب‌ ولایت‌ كاپیسا به‌ دو بخش‌ حكومت‌ طالبان‌ و حاكمیت‌ شر و فسادپیشگان‌ (اصطلاحی‌ كه‌ مردم‌ به‌ حكومت‌ ربانی‌ داده‌ اند) تقسیم‌ گردیده‌. غازی‌ بیگ‌خیل‌، شاكاخیل‌، بدخشی‌ و تواچیان‌ به‌ مثابه‌ خط‌ اول‌ دفاعی‌ طالبان‌ بوده‌ و در این‌ اواخر از رفت‌ و آمد اهالی‌ قریه‌ها به‌ بازار جهت‌ خرید اموال‌ و اشیای‌ مورد ضرورت‌ شان‌ مثل‌ آرد، كود كیمیاوی‌، تیل‌، چای‌، بوره‌ و غیره‌ جلوگیری‌ می‌نمایند.

در اوایل‌ حاكمیت‌ طالبان‌، مردم‌ اجازه‌ انتقال‌ گندم‌، جواری‌، كودكیمیاوی‌ و غیره‌ مواد ارتزاقی‌ را داشتند. ولی‌ حالا مردم‌ حتی‌ بدون‌ مواد هم‌ اجازه‌ عبور و مرور ندارند. اما از طرف‌ شب‌ مواد ارتزاقی‌ را بالای‌ خر، اسب‌ و قاطر به‌ منطقه‌ شر و فساد انتقال‌ می‌دهند. طالبان‌ نظر به‌ نوعیت‌ و قیمت‌ جنس‌ از فی‌ نفر ناقل‌ مواد حداقل‌ یك‌ صد هزار افغانی‌ می‌گیرند. اكثراً وقتی‌ انتقال‌دهندگان‌ به‌ منطقه‌ شر و فساد می‌رسند، توسط‌ برادران‌ جهادی‌ تمام‌ اموال‌ به‌ غارت‌ برده‌ می‌شوند. شب‌ و روز قریه‌های‌ باخانه‌، وهار، ده‌قاضی‌، ده‌نو و روضاخیل‌ از طرف‌ طالبان‌ مورد فیر راكت‌، آوان‌، توپ‌ و غیره‌ سلاح‌ها قرار می‌گیرند كه‌ اكثر اهالی‌ مجبور به‌ مهاجرت‌ شده‌ اند. در ساحه‌ حاكمیت‌ شر و فساد هرگاه‌ كسی‌ علنی‌ گشت‌ و گذار كند و از طرف‌ پوسته‌های‌ طالبان‌ معلوم‌ گردد فوراً هدف‌ قرار گرفته‌ و كشته‌ می‌شود. طالبان‌ در منطقه‌ چنان‌ از بی‌رحمی‌ و قساوت‌ كار می‌گیرند كه‌ ظلم‌ و ستم‌ روسها و سگهای‌ زنجیری‌ شان‌ و جنایتكاران‌ جهادی‌ از یاد مردم‌ رفته‌ است‌. طالبان‌ مزدور تعداد زیادی‌ از اهالی‌ بی‌دفاع‌ قوای‌ خط‌ اول‌ را از ساحه‌ ده‌ متری‌ هدف‌ فیر كلاشنكوف‌ قرار داده‌ و كشته‌ اند. مردم‌ مظلوم‌ دره‌ها برعلاوه‌ اینكه‌ شرایط‌ راكت‌باری‌ و مرمی‌كاری‌ طالبان‌ را تحمل‌ می‌كنند باج‌ و خراج‌، نان‌ دهی‌، مهمانداری‌، توهین‌، تحقیر و لت‌ و كوب‌ بی‌مورد اوباشان‌ شورای‌ نظار و حزب‌ اسلامی‌ را نیز تحمل‌ می‌نمایند. مردم‌ در روز روشن‌ مورد چور و چپاول‌ قرار می‌گیرند. آنان‌ اكثراً از ترس‌ غارتگری‌ اراذل‌ شورای‌ نظار به‌ نماز خفتن‌ نمی‌روند. ملاها و امام‌ مساجد به‌ مردم‌ گفته‌ اند كه‌ چون‌ امنیت‌ نیست‌ لذا به‌ نماز صبح‌ و خفتن‌ نیایید. عداوت‌ و خصومتهای‌ حاكم‌ بین‌ قومندانان‌ محل‌ شر و فساد تا جایی‌ بالا گرفته‌ كه‌ با كمترین‌ شكر رنجی‌ها خانه‌های‌ یكدیگر را به‌ راكت‌ می‌پرانند و این‌ جنگ‌ شان‌ تا زمانی‌ ادامه‌ می‌یابد كه‌ هیئتی‌ جهت‌ مصالحه‌ بین‌ «برادران‌» از پنجشیر بیاید.

مردم‌ تحت‌ حاكمیت‌ طالبان‌ شب‌ و روز مصروف‌ مهمانداری‌ طالبان‌ بوده‌ و یا به‌ انتقال‌ مواد ارتزاقی‌ و یا كندن‌ حفرها می‌پردازند. در قسمت‌های‌اخیرولسوالی‌نجراب‌كه‌ خط‌السیرولایات‌ شمال‌است‌، قاچاق‌ مواد و افراد رونق‌ بسزایی‌ دارد. از هر فردیكه‌ بخواهد به‌ شمالی‌ برود قاچاقبران‌ مربوط‌ طالبان‌ حداقل‌ دو صد هزار افغانی‌ می‌گیرند. این‌ ساحه‌ایست‌ كه‌ هر روز به‌ صدها و حتی‌ هزارها نفر از آن‌ عبور و مرور می‌كنند. عایدات‌ پوسته‌ طالبان‌ در منطقه‌ سركوه‌، سرپشته‌ در روز به‌ ملیون‌ها افغانی‌ می‌رسد. عابرین‌ این‌ راه‌ها برعلاوه‌ پیاده‌روی‌ طولانی‌ در مسیر راه‌ باید مورد توهین‌، تحقیر و تجاوز طالبان‌ قرار گرفته‌ و یك‌ مقدار زیاد پول‌ شان‌ را باید به‌ عنوان‌ حق‌العبور هم‌ به‌ قاچاق‌چی‌ های‌ طالب‌ بپردازند.

واحد ـ كابل‌

بی‌ناموسی‌ به‌ سبك‌ طالبی‌

تاریخ‌ ۱۲ اسد ۷۶ وقتی‌ كه‌ طالبان‌ برای‌ بار دوم‌ شهر كوچك‌ تاشقرغان‌ را تصرف‌ می‌كنند به‌ گفته‌ خود شان‌ «مشرخط‌» و به‌ گفته‌ مردم‌ «قومندان‌ خط‌» یك‌ پسر بچه‌ ۱۲ یا ۱۳ ساله‌ را با خود در هر جای‌ شهر می‌گشتاند. وقتی‌ كه‌ سایر افراد از قومندان‌ یعنی‌ مشرآغا سؤال‌ می‌كردند كه‌ این‌ نوجوان‌ چه‌ كاره‌ است‌؟ مشرآغا وی‌ را به‌ عنوان‌ بادیگارد خود معرفی‌ می‌كرد. معاون‌ قومندان‌ از قومندان‌ خود خواهش‌ می‌كند كه‌ باید یكی‌ دو شب‌ آن‌ پسر را به‌ او حواله‌ كند. اما مشر مانند یك‌ حیوان‌ درنده‌ فریاد می‌كشد و به‌ معاون‌ خود می‌گوید تو خبر نداری‌ كه‌ تا حال‌ من‌ چند نفر را به‌ خاطر این‌ بچه‌ كشته‌ام‌. تو نمی‌دانی‌ كه‌ مدت‌ دو ماه‌ می‌شود با وی‌ عروسی‌ كرده‌ام‌.

روش‌ جنایتكاری‌ جهادی‌ و طالبی‌

به‌ تاریخ‌ ۲۷ سنبله‌ ۷۶ ساعت‌ چهار عصر حزب‌ وحدت‌ طی‌ درگیری‌ای‌ با طالبان‌ ۱۷ نفر طالب‌ را اسیر گرفته‌ و با خود به‌ مركز بامیان‌ انتقال‌ می‌دهند. در آنجا بادارانشان‌ از افراد خود می‌پرسند كه‌ این‌ها كیستند. یكی‌ با غرور می‌گوید: «این‌ها پاكستانی‌ ها هستند صاحب‌. من‌ امروز یك‌ فلم‌ به‌ شما نشان‌ می‌دهم‌.» و به‌ یكی‌ دیگر خود اشاره‌ می‌كنند كه‌ «بیاور». آن‌ دیگری‌ یك‌ پمپ‌ موتر را آورده‌ و یكی‌ از طالبان‌ اسیر را از راه‌ معقد پمپ‌ كرده‌ و مانند توپ‌ فتبال‌ انفجار می‌دهد. بعداً كه‌ طالبان‌ از این‌ جریان‌ آگاه‌ می‌شوند فوراً یك‌ تعداد مردم‌ بی‌گناه‌ را به‌ بهانه‌ پنجشیری‌ و یا سالنگی‌ و یا جای‌ دیگری‌ از شمال‌ دستگیر می‌كنند و این‌ها را به‌ خانه‌ علم‌ و فرهنگ‌ كه‌ فعلاً به‌ مخروبه‌ تبدیل‌ گردیده‌ است‌ انتقال‌ داده‌ ابتدا به‌ آنان‌ تجاوز كرده‌ و بعد همه‌ را پوست‌ می‌كنند.

مختار

منافقت‌ و فساد طالبی‌

روزی‌ در میزان‌ چوك‌ كویته‌ چند طالب‌ توجهم‌ را به‌ خود جلب‌ نمودند. از آنجاییكه‌ طالبان‌ با لباس‌های‌ خاص‌ و به‌ شكل‌ قطار شتر از پشت‌ یكدیگر روان‌ بودند، فكر كردم‌ كه‌ شاید مسجد آن‌ طرف‌ باشد. اما بلافاصله‌ متوجه‌ شدم‌ كه‌ وقت‌ نماز نیست‌. خود را ملامت‌ كرده‌ گفتم‌ طالبان‌ كارهای‌ دیگر هم‌ دارند فقط‌ نماز كه‌ نیست‌! بعد از چند روز حدود شش‌ نفر را بهمان‌ شكل‌ و به‌ همان‌ سمت‌ روان‌ دیدم‌. فكر نوی‌ بر سرم‌ رسید كه‌ شاید در آن‌ نواحی‌ دفتر و دیوان‌ طالبان‌ باشد، چند قدم‌ از پشت‌ آنان‌ رفتم‌. طالبان‌ داخل‌ هوتلی‌ شدند. روبروی‌ دروازه‌ هوتل‌ ایستادم‌. هوتل‌ پر از نفر بود. مقابل‌ دروازه‌ تلویزیونی‌ بود كه‌ در آن‌ رقص‌ و آهنگهای‌ هندی‌ به‌ شكل‌ نیمه‌ سكس‌ دیده‌ می‌شد. از نشستن‌ طالبان‌ لحظه‌ای‌ نگذشته‌ بود كه‌ متوجه‌ شدم‌، طالبی‌ به‌ شــاگرد هوتلی‌ چیزی‌ گفته‌ به‌ تلویزیون‌ اشاره‌ كرد.

فكر كردم‌ طالبان‌ كه‌ در افغانستان‌ تلویزیون‌ را اعدام‌ می‌كنند شاید اینجا هم‌ نسبت‌ به‌ آن‌ اعتراض‌ می‌فرمایند. هنوز فكرم‌ دور همان‌ مسئله‌ می‌چرخید كه‌ برخلاف‌ انتظارم‌ تلویزیون‌ خاموش‌ نشد، چینل‌ پاكستان‌ هم‌ گرفته‌ نشد. بلكه‌ چینل‌ یكی‌ از كشور های‌ خارجی‌ گرفته‌ شد و رقص‌ برهنه‌ی‌ دختران‌ در صفحه‌ تلویزیون‌ ظاهر گردید. و راز این‌ گروه‌ ریاكار و دورو و فاسد برایم‌ آشكار شد.

حبیبه‌

طالبان‌ و قلب‌ یلتسین‌ و حركت‌ زمین‌

روز شنبه‌ ۱۱ عقرب‌ ۷۶ مولوی‌ سید غیاث‌الدین‌ آغا «وزیر معارف‌» طالبان‌ خطاب‌ به‌ ماموران‌ در تالار آن‌ وزارت‌ چنین‌ فرمود:

«زمین‌ هیچ‌ حركت‌ ندارد. كسی‌ كه‌ می‌گوید زمین‌ حركت‌ دارد او كتاب‌ های‌ كفریت‌ را خوانده‌ است‌. خداوند كوه‌ها را به‌ حیث‌ میخ‌ زمین‌ آفریده‌ است‌ تا زمین‌ را محكم‌ گیرد.» او ادامه‌ داد: «سابق‌ در شهر جن‌ها جای‌ گرفته‌ بودند. با آمدن‌ "طلبه‌ی‌كرام‌" جن‌ها به‌ كوه‌ها و خرابه‌ ها رفته‌ اند.» برعلاوه‌ در مورد عملیات‌ قلب‌ یلتسین‌ نیز نظر داده‌ است‌ كه‌ «در قلب‌ یلتسین‌ یك‌ لكه‌ سیاه‌ دیده‌ می‌شود كه‌ باید آن‌ لكه‌ برداشته‌ می‌شد و به‌ عوض‌ آن‌ كلمه‌ طیبه‌ نوشته‌ می‌شد.»

قابل‌ یادآوریست‌ كه‌ عالی‌ جناب‌ غیاث‌الدین‌ آغا در یكی‌ از سخنرانی‌ های‌ رادیویی‌ خود ابراز داشته‌ است‌ كه‌ «مقابل‌ طالبان‌ تبلیغات‌ ناروا مبنی‌ بر بی‌سوادی‌ شان‌ صورت‌ می‌گیرد. این‌ دروغ‌ است‌. من‌ خودم‌ الحمدالله‌ تا صنف‌ هشتم‌ درس‌ خوانده‌ام‌.»

س‌.حبیبی‌ ـ فراه‌

جان‌ باختن‌ جوانی‌ مبارز زیرشكنجه‌ی‌ طـالبـی‌

Karim, the freedom-fighter killed by Taliban

عبدالكریم ‌مبارز ضد متجاوزان روسی که بوسیله طالبان به قتل رسید

به‌ سلسله‌ بگیر و ببندهای‌ طالبان‌ در شهر فراه‌ و آزار و اذیت‌ مردم‌ آن‌ ولایت‌، به‌ تاریخ‌ ۱۷ دلو ۱۳۷۶ عده‌ای‌ به‌ اتهام‌ داشتن‌ سلاح‌ دستگیر شده‌ و تحت‌ شكنجه‌های‌ شدید و حیوانی‌ قرار می‌گیرند كه‌ از آن‌ میان‌ دهقانی‌ موسوم‌ به‌ عبدالكریم‌۲۷ ساله‌ ولد محمدامین‌ از قریه‌ گجگین‌ در همان‌ اولین‌ ساعات‌ شكنجه‌ به‌ شهادت‌ می‌رسد. قرار معلوم‌ سایر دستگیرشدگان‌ هم‌ در اثر شكنجه‌های‌ وحشیانه‌ زخمهای‌ عمیق‌ برداشته‌ اند واین‌ موجب‌ شده‌ است‌ كه‌ طالبان‌ رهایی‌ آنان‌ را به‌ تعویق‌ اندازند تا آثار شكنجه‌ تا حدودی‌ زایل‌ شوند. طبق‌ گزارش‌، جریان‌ دستگیری‌، شكنجه‌ و سرانجام‌ شهادت‌ یك‌ تن‌ موجب‌ایجاداختلاف‌ و دودستگی‌ بین‌ جلادان‌ طالبی‌ در فراه‌ گردیده‌است‌.

عبدالكریم‌ كه‌ سال‌ها خود را وقف‌ جنگ‌ ضدروسی‌ و میهنفروشان‌ كرده‌ بود، پس‌ از پی‌ بردن‌ به‌ ماهیت‌ جهادیهای‌ خاین‌، افتخار مبارزه‌ برضد آنان‌ را نیز داشت‌. دو برادر او معلم‌ حبیب‌اله‌ و انجنیرشهباز توسط‌ روسها و غلامان‌ شان‌ به‌ شهادت‌ رسیده‌ بودند.

از او زن‌ و سه‌ فرزند بجا مانده‌ است‌. عبدالكریم‌ با شهامت‌ و مردمداری‌ایكه‌ داشت‌ بین‌ همه‌ اهالی‌ گجگین‌ و بسیاری‌ از مناطق‌ دیگر فراه‌ از احترام‌ و محبوبیت‌ فراوان‌ برخوردار بود. شهادت‌ او خشم‌ و انزجار شدید مردم‌ فراه‌ را علیه‌ طالبان‌ برانگیخته‌ است‌.

زمری‌ ـ كابل‌

جان‌ باختن‌ زیرشكنجه‌ طالبی‌

در اوایل‌ ماه‌ جدی‌ ۷۶ جنگی‌ بین‌ طالبانِ «رنج‌ و عذاب‌» (مردم‌ به‌ طالبان‌ لشكریان‌ رنج‌ و عذاب‌ می‌گویند) و وحدتیهای‌ خلیلی‌ در قره‌باغ‌ غزنی‌ درگرفت‌ كه‌ در نتیجه‌ طالبان‌ شكست‌ خورده‌ و وحدتی‌ها خانه‌های‌ منطقه‌ را تاراج‌ كردند. طالبان‌ جهت‌ تلافی‌ شكست‌ خود، به‌ دشت‌برچی‌ حمله‌ و بعد از محاصره‌ منطقه‌، صدها نفر را از خانه‌ها، دكانها و كوچه‌ها دستگیر نموده‌ با خود به‌ پلچرخی‌ آوردند. بعد از ۱۰ الی‌ ۱۵ روز شكنجه‌، بستگان‌ شان‌ جهت‌ احوال‌گیری‌ بندی‌های‌ خود به‌ زندان‌ پلچرخی‌ می‌روند، اطلاع‌ می‌یابند كه‌ طالب‌ شاه‌ پسر جوانی‌ از منطقه‌ لولنج‌ و سیدان‌ كه‌ در دشت‌برچی‌ دواخانه‌ای‌ بنام‌ عرب‌ شاه‌ دارد، در اثر شكنجه‌های‌ حیوانی‌ طالبان‌ به‌ شهادت‌ رسیده‌ و او را در ساحه‌ پلچرخی‌ زیر ریگ‌ دفن‌ كرده‌ بودند. طالبان‌ به‌ وارثین‌ او می‌گویند: پسر شما در فلان‌ جای‌ مدفون‌ است‌. بروید او را كشیده‌ با خود ببرید. اما حق‌ ندارید به‌ كسی‌ چیزی‌ بگویید. و یا اینكه‌ مراسم‌ عزاداری‌ برپانمایید. در صورت‌ تخلف‌ شما هم‌ به‌ سرنوشت‌ پسر تان‌ مواجه‌ خواهید شد.

فامیل‌ درمانده‌ و سوگوار، جسد عزیزشان‌ را آورده‌ و مخفیانه‌ دفن‌ می‌كنند. اما با آن‌ هم‌ اقارب‌ شان‌ با خبر شده‌ و با احتیاط‌ به‌ خانه‌ آنان‌ میروند و فاتحه‌ می‌دهند. یكی‌ از اقارب‌ طالب‌ شاه‌ كه‌ در سرك‌ چهل‌ متره‌ قلعه‌نجارهای‌ خیرخانه‌ زندگی‌ می‌كند حادثه‌ را افشاء نموده‌ و متذكر شد كه‌ طالب‌شاه‌ چنان‌ دره‌ خورده‌ بود كه‌ جسدش‌ چندان‌ قابل‌ تشخیص‌ نبود.

كریم‌

بچه‌بازی‌ طالبان‌

فامیلی‌ در شهر كابل‌ با پسر ۱۶ ساله‌ای‌ خود زندگی‌ شباروزی‌ شان‌ را با تمام‌ جنجال‌ها و مشكلات‌ سپری‌ می‌نمود. طالبان‌ در ماه‌ میزان‌ ۷۶ چند بار نزد پدر او مراجعه‌ كرده‌ و گفته‌ بودند «ما می‌خواهیم‌ پسرت‌ را نزد خود داشته‌ باشیم‌.» فامیل‌ بیچاره‌ از ترس‌ پامال‌ شدن‌ عزت‌ شان‌ خانه‌ و زندگی‌ را ترك‌ كرده‌ و به‌ پاكستان‌ فرار نمودند. مادر پسرك‌ مالك‌ آرایشگاه‌ الماس‌ بود كه‌ از عایدش‌ زندگی‌ شباروزی‌ خود را می‌گذشتاندند. طالبان‌ با این‌ هوس‌ ننگین‌ و شرم‌آور خود آن‌هم‌ زیر چتر مذهب‌، شیرازه‌ زندگی‌ خانواده‌ نگونبخت‌ را گسستند.