In this issue
عقرب ۱٣٨٢ - اكتوبر ۲٠٠٣
شماره‌ مسلسل‌ ۵٩ Payam-e-Zan



گزارش‌هایی از سرزمین‌ فلكزده ‌و اسیر خاد و خیانت  بنیادگرایی‌



تخــار

شریف‌

گذشته‌ و حال‌ یك‌ میهنفروش‌

اكرم‌ «كارگر» از ولسوالی‌ چاه‌آب‌ ولایت‌ تخار است‌. وی‌ در گذشته‌ عضو فعال‌ گروه‌ «كار» و در زمان‌ تجاوز روس‌ها والی‌ تخار بود. مردم‌ تخار از وی‌ نفرت‌ عمیق‌ بر دل‌ داشته‌ و دارند. خوب‌ بیاد دارم‌ كه‌ در عید ۱۳۵۹ زمانی‌ كه‌ وی‌ بر منبر بالا شد تا سخنرانی‌ كند همه‌ مردم‌ به‌ رسم‌ اعتراض‌ مسجد را ترك‌ گفتند. برادر وی‌ اعظم‌ «كارگر» نام‌ دارد كه‌ مانند خودش‌ مزدور روس‌ بوده‌ و داماد دستگیر پنجشیری‌ می‌باشد.

بعد از سقوط‌ رژیم‌ دست‌نشانده‌، اكرم‌ و برادرش‌ از طریق‌ دستگیر پنجشیری‌ با احمدشاه‌مسعود رابطه‌ برقرار می‌نمایند و عضو شورای‌ نظار می‌شوند.

زمانی‌ كه‌ شورای‌ نظار در تخار حكومت‌ می‌كرد، اكرم‌ مشاور قومندانان‌ مسعود در تخریب‌ و غارت‌ آثار تاریخی‌ بود. مخصوصاً در تخریب‌ و بربادی‌ قلعه‌ زیبای‌ آی‌خانم‌ نقش‌ برجسته‌ای‌ داشته‌ و از این‌ طریق‌ ثروت‌ فراوانی‌ بدست‌ آورد.

اكرم‌ «كارگر» گاهی‌ با آقای‌ كرزی‌ دید و وادید می‌كند اما اكثراً با فهیم‌، داكترعبداله‌ و نعمت‌اله‌ شهرانی‌ در رابطه‌ است‌.

تیمور

جنایتكاران‌ جنگ‌سالار و هروئین‌

در ولسوالی‌ رستاق‌ اخیراً دو پایه‌ ماشین‌ تولید هروئین‌ شروع‌ به‌ كار نموده‌ است‌. یكی‌ از ماشین‌ها مربوط‌ پیرم‌قل‌ است‌ كه‌ سرپرستی‌ آن‌ را خسر وی‌ عین‌الدین‌ به‌ عهده‌ دارد. از طریق‌ دستگاه‌ متذكره‌ كه‌ در قریه‌ باغ‌حصار موقعیت‌ دارد پول‌ بیشماری‌ به‌ جیب‌ پیرم‌قل‌ سرازیر می‌شود. ماشین‌ دومی‌ از معاون‌ او سبی‌قل‌ می‌باشد. این‌ دستگاه‌ در قریه‌ای‌ بنام‌ آب‌آسیابها فعال‌ می‌باشد. قابل‌ یادآوریست‌ كه‌ سبی‌قل‌ برعلاوه‌ معاونیت‌ پیرم‌قل‌، به‌ حیث‌ قومندان‌ فرقه‌ تخار نیز ایفای‌ وظیفه‌ می‌نماید.

دزدی‌ در تخار

روز چهارشنبه‌ ۲۲ اسد ۱۳۸۲ در بازار خواجه‌بهاوالدین‌ دو نفر ناشناس‌ از دكان‌ صرافی‌ در چوك‌ بازار صد دالر را به‌ افغانی‌ تبدیل‌ نموده‌ و به‌ اجازه‌ صراف‌ در دكان‌ وی‌ تربوزی‌ را توته‌ كرده‌ و به‌ صرافان‌ هم‌ كه‌ دو نفر بودند تعارف‌ می‌نمایند. تربوز كه‌ با دوا آلوده‌ بود بعد از چند دقیقه‌ صرافان‌ مذكور را بیهوش‌ می‌سازد. دزدان‌ تمام‌ پول‌ها را كه‌ شامل‌ ۳۲۰۰۰ دالر امریكایی‌، ۴ لك‌ افغانی‌ و مقدار زیادی‌ تومان‌ ایران‌ و ریال‌ عربی‌ بود، به‌ سرقت‌ می‌برند.

ف‌. وطندوست‌

از جنایتكاری‌های‌ مولوی‌سیداكبر رییس‌ محاكم‌ تالقان‌

یك‌ گروپ‌ از دزدان‌ برهنه‌ كه‌ افراد مربوط‌ تفنگداران‌ و قومندانان‌ می‌باشند از طرف‌ شب‌ به‌ خانه‌های‌ مردم‌ غرض‌ اختطاف‌ دختران‌ و یا هم‌ سرقت‌ اموال‌ و دارایی‌های‌ شان‌ داخل‌ می‌گردند. این‌ دزدان‌ رعب‌ و وحشت‌ زیادی‌ را میان‌ شهریان‌ تالقان‌ خلق‌ كرده‌ اند ولی‌ با وجود تقاضاهای‌ مكرر اهالی‌ از مقامات‌ امنیتی‌، هیچ‌ اقدامی‌ در زمینه‌ صورت‌ نگرفت‌.

حوالی‌ ساعت‌ دو شب‌ ۲۳ سرطان‌ ۱۳۸۲ یك‌ گروپ‌ پنج‌ نفره‌ از این‌ جنایتكاران‌ به‌ منزل‌ انجنیر محمدصالح‌ واقع‌ گذر حاجی‌ملاعبدالغفور وارد شدند. كه‌ در نتیجه‌ی‌ جنگ‌ بین‌ طرفین‌، فردی‌ از گروپ‌ دزدان‌ بنام‌ حبیب‌اله‌ ولد نیك‌محمد كه‌ كاملاً عریان‌ و تمام‌ بدنش‌ چرب‌ بود، زخمی‌ و توسط‌ صاحب‌ خانه‌ اسیر می‌گردد. انجنیر صالح‌ او را همان‌ شب‌ تسلیم‌ مقامات‌ امنیتی‌ می‌نماید. بنابر اعترافات‌ او تعداد اعضای‌ باندش‌ به‌ ۲۵ نفر می‌رسد كه‌ تا حال‌ برای‌ دستگیری‌ شان‌ از طرف‌ دولت‌ هیچ‌ اقدامی‌ صورت‌ نگرفته‌ است‌. حبیب‌اله‌ بنابر اعتراف‌ خودش‌، تریشركار (خرمن‌ كوب‌) قاضی‌ مفرد رییس‌ محكمه‌ شهر تالقان‌ می‌باشد. مدیر جنایی‌ قومندانی‌ امنیه‌ تخار به‌ روز ۲۳ سرطان‌ به‌ تلویزیون‌ تالقان‌ گفت‌ كه‌ حبیب‌اله‌ سه‌ مرتبه‌ دیگر هم‌ دستگیر گردیده‌ كه‌ یك‌ مرتبه‌ آن‌ به‌ جرم‌ تجاوز به‌ یك‌ دختر معصوم‌ بود دختری‌ كه‌ پدرش‌ او را به‌ قتل‌ می‌رساند چرا كه‌ به‌ گفته‌ پدرش‌ دیگر آبرویش‌ ریخته‌ بود. مدیر جنایی‌ نتوانست‌ منكر شود كه‌ دوسیه‌ بعد از تحقیق‌ تكمیل‌ و به‌ محكمه‌ سپرده‌ شد ولی‌ از طرف‌ مولوی‌ سیداكبر رییس‌ محاكم‌ ولایت‌ تخار محكوم‌ برائت‌ یافت‌. مولوی‌ سیداكبر از بنیادگرایان‌ جنایت‌ پیشه‌ بوده‌ كه‌ امر اعدام‌ اكثر بیگناهان‌ را صادر می‌كند.

حال‌ انجنیر صالح‌ با پسران‌ خود همه‌ شب‌ تا صبح‌ از ترس‌ باند جنایتكاران‌ پهره‌ می‌نماید. و همه‌ می‌دانند كه‌ چون‌ حبیب‌اله‌ جنایتكار بی‌ناموس‌ از افراد خود جنگ‌سالاران‌ است‌ بنابرین‌ برای‌ بار چهارم‌ رها خواهد شد.

عین‌الدین‌ ـ تخار،

بی‌شرافتی‌ و جنایت‌ قومندان‌ موسی‌

در میزان‌ ۱۳۸۱ قومندان‌ موسی‌ یكی‌ از سرگروپان‌ و از جمله‌ اقارب‌ نزدیك‌ مطلب‌بیگ‌ قومندان‌ امنیه‌ تخار، اطلاع‌ حاصل‌ می‌نماید كه‌ در ناحیه‌ گولایی‌ باغ‌ ذخیره‌ تالقان‌ در منزل‌ عبدالستار چند میل‌ سلاح‌ موجود است‌. قومندان‌ موسی‌ با چند نفر مسلح‌ به‌ منزل‌ عبدالستار می‌رود. خانم‌ عبدالستار به‌ نام‌ ارغوان‌ دختر حاجی‌قربان‌ كه‌ جوان‌ و مقبول‌ است‌ به‌ قومندان‌ موسی‌ می‌گوید شوهرش‌ به‌ بازار رفته‌ است‌ و صبر كنند تا بیاید. قومندان‌ موسی‌ قبول‌ نكرده‌ و به‌ زور وارد خانه‌ می‌شود. ارغوان‌ از ترس‌ این‌ كه‌ مبادا مورد تجاوز قرار گیرد داخل‌ اتاقی‌ شده‌ و در آن‌ را از درون‌ می‌بندد. موسی‌ می‌خواهد از كلكین‌ وارد اتاق‌ شود كه‌ درین‌ اثنا ارغوان‌ دست‌ به‌ اسلحه‌ می‌برد ولی‌ قومندان‌ موسی‌ پیشی‌ گرفته‌ و با مرمی‌ قلب‌ ارغوان‌ را نشانه‌ گرفته‌ و او جان‌ می‌دهد. این‌ حادثه‌ بین‌ مردم‌ منطقه‌ پخش‌ می‌گردد ولی‌ قومندان‌ موسی‌ مثل‌ این‌ كه‌ هیچ‌ واقعه‌ای‌ رخ‌ نداده‌ باشد تا هنوز آزاد در شهر تالقان‌ گشت‌ و گذار می‌نماید.

م‌. جان‌آقا

مطلب‌بیگ‌ بدمعاش ‌و قاچاقبر قومندان‌ امنیه‌ تخار!

در اسد سال‌ جاری‌ از موتر پلیس‌ مطلب‌بیگ‌ قومندان‌ امنیه‌ تخار در مسیر راه‌ سالنگ‌ مقدار زیادی‌ هروئین‌ و تریاك‌ توسط‌ قوای‌ آیساف‌ مصادره‌ گردید. موتر و دریور آن‌ رحیم‌اله‌ در ریاست‌ جنایی‌ كابل‌ تحت‌ توقیف‌ قرار دارد. معاون‌ قومندان‌ مطلب‌بیگ‌ به‌ نام‌ حاجی‌ قدیرقل‌ ظاهراً از محل‌ واقعه‌ فرار نموده‌ است‌.

قومندان‌ مطلب‌بیگ‌ به‌ علت‌ بدنامی‌های‌ مكرر و سفرهای‌ خودسرانه‌ به‌ خارج‌ و بی‌اعتنایی‌اش‌ به‌ اوامر دولت‌ از وظیفه‌ خود سبكدوش‌ گردیده‌ و به‌ جایش‌ شخص‌ دیگری‌ به‌ نام‌ خلیل‌ از غزنی‌ مقرر شد و از رادیو هم‌ رسماً اعلان‌ گردید. بعد از اعلان‌ رادیو، قومندانان‌ و افراد مطلب‌بیگ‌ می‌خواهند دست‌ به‌ بغاوت‌ بزنند و برای‌ حل‌ مسئله‌ بالاخره‌ تعدادی‌ از قومندانان‌ جهادی‌ به‌ كابل‌ خواسته‌ می‌شوند. اما آنان‌ حاضر نمی‌شوند با هلیكوپتر دولتی‌ عازم‌ كابل‌ شوند. كرزی‌ هم‌ به‌ اثر فشارهای‌ مختلف‌ می‌خواهد مطلب‌بیگ‌ را دوباره‌ به‌ قومندانی‌ امنیه‌ تخار تعیین‌ نماید ولی‌ گویا وزیر داخله‌ تهدید نموده‌ كه‌ اگر او دوباره‌ به‌ قومندانی‌ مقرر شود او از پست‌ وزارت‌ استعفا خواهد داد.

ن‌. م‌.

از جنایت‌پیشگـی‌های‌ مامورحسن‌ و اقـاربش‌

مامورحسن‌ یكی‌ از بقایای‌ جنایتكاران‌ و تروریستان‌ حزب‌ خاین‌ گلبدین‌ می‌باشد. وی‌ كه‌ از دشت‌قلعه‌ تخار است‌ از آوان‌ جوانی‌ در بداخلاقی‌ و رهزنی‌ شهرت‌ داشت‌. مامورحسن‌ بعد از ختم‌ لیسه‌ زراعت‌ هلمند وارد پوهنځی‌ زراعت‌ كابل‌ گردید و در آن‌ جا توسط‌ انجنیرنبی‌ به‌ حزب‌ گلبدین‌ جذب‌ شد. بعد از سپری‌ كردن‌ سمستر اول‌ پوهنتون‌ مصروف‌ فراگیری‌ تعلیمات‌ نظامی‌ توسط‌ چند تروریست‌ عرب‌ در والسوالی‌ رستاق‌ ولایت‌ تخار شد. با شروع‌ جنگ‌ مقاومت‌ ضد روسی‌ مامورحسن‌ با همدست‌ خود آمرعباس‌ به‌ ترور افراد آزادیخواه‌ و ملی‌ شروع‌ كردند. از جمله‌ آن‌ افراد می‌توان‌ از حاجی‌ شمس‌الدین‌ و ایی‌چپه‌ از قریه‌ باغیایان‌، جوره‌ از خملان‌، ارباب‌ محمدنظر از آیخانم‌، محمدابراهیم‌ از خملان‌ و... نام‌ برد.

بعد از به‌ قدرت‌ رسیدن‌ جهادی‌ها در ۱۳۷۱ مامورحسن‌ درنده‌ در دشت‌قلعه‌ زمام‌ را بدست‌ گرفت‌ و فرمان‌ حفر شهرك‌ باستانی‌ آیخانم‌ را داد. آثار باستانی‌ كه‌ از آیخانم‌ توسط‌ این‌ جنایت‌ پیشه‌ به‌ سرقت‌ رفته‌ شامل‌ مجسمه‌های‌ طلایی‌، نقره‌ای‌، پلاتینی‌ و لاجوردی‌

بیشمار سكه‌های‌ قدیمی‌ را به‌ قاچاقچیان‌ داخلی‌ و خارجی‌ به‌ فروش‌ رسانیده‌ و قرار معلوم‌ تا هنوز هم‌ تعداد زیادی‌ از این‌ آثار باستانی‌ نزدش‌ موجود است‌ منجمله‌ یك‌ كمربند طلایی‌ با هفت‌ پیكره‌ كه‌ چندی‌ قبل‌ بهای‌ آن‌ را پنج‌ ملیون‌ دالر امریكایی‌ گذاشته‌ بود.

بندر آیخانم‌ نیز یكی‌ از منابع‌ عایداتی‌ مامورحسن‌ است‌. برادرزاده‌اش‌ رییس‌ نعمت‌ كه‌ قومندان‌ كندك‌ سرحدی‌ می‌باشد در طول‌ هر هفته‌ حداقل‌ پنجاه‌ كیلوگرام‌ موادمخدر به‌ آن‌ طرف‌ مرز انتقال‌ می‌دهد و نیز ۲۰ فیصد مواد مؤسسات‌ خیریه‌ از آن‌ رییس‌ نعمت‌ می‌شود.

در خزان‌ سال‌ ۱۳۸۰ روسیه‌ به‌ وزارت‌ دفاع‌ ملی‌ كمك‌هایی‌ نمود كه‌ بیشترین‌ آن‌ توسط‌ آمرعباس‌ به‌ هدایت‌ مامورحسن‌ به‌ ولسوالی‌ دشت‌قلعه‌ انتقال‌ داده‌ شد. این‌ مواد شامل‌ خیمه‌، چپركت‌، كمپل‌، هزارها بوجی‌ شكر و سایر مواد غذایی‌ و تجهیزات‌ زمستانی‌ بود كه‌ اكثراً در بازار به‌ فروش‌ رسید و در خانه‌های‌ شان‌ از آن‌ها استفاده‌ شد. همچنین‌ چهارهزار كارتن‌ روغن‌ از كمك‌ ایران‌، توسط‌ قیام‌ داماد مامورحسن‌ سرقت‌ شد.

كانال‌ آبرسانی‌ ولسوالی‌ دشت‌قلعه‌ برای‌ مامورحسن‌ حیثیت‌ گاو شیری‌ را دارد. در زمان‌ ربانی‌ مبلغ‌ ۵۰۰۰لك‌ افغانی‌ برای‌ اعمار این‌ كانال‌ منظور شد كه‌ همه‌ توسط‌ او و اطرافیانش‌ حیف‌ و میل‌ گردید. به‌ تعداد ۲۰۰۰ خریطه‌ سمنت‌ كمك‌ دوستم‌ توسط‌ امان‌دستی‌ در كندز به‌ فروش‌ رسید.

یك‌ بار غرض‌ خریداری‌ بلدوزر و سایر وسایل‌ مبلغ‌ ۵۰۰۰۰لك‌ افغانی‌ از مردم‌ جمعآوری‌ گردید كه‌ همه‌ صرف‌ عیاشی‌ مامورحسن‌ شد. در خزان‌ ۱۳۸۱ مؤسسه‌ «شیلترنو» مسئولیت‌ پاكسازی‌ كانال‌ را به‌ عهده‌ گرفت‌ كه‌ برای‌ هر كارگر دو سیر گندم‌ در نظر گرفته‌ بودند. مامورحسن‌ و آمرعباس‌ فی‌ سیر گندم‌ هر كارگر را برای‌ خود اختصاص‌ دادند.

مامورحسن‌ پوسته‌ای‌ در كنار دریای‌ كوكچه‌ دارد كه‌ از انتقال‌ یك‌ كیلوگرام‌ هروئین‌ هزار دالر امریكایی‌ محصول‌ اخذ می‌نماید اما به‌ آن‌ هم‌ اكتفا نكرده‌ و توسط‌ سیدصادق‌ نام‌ پوسته‌ای‌ در قریه‌ لایقی‌ ولسوالی‌ دشت‌قلعه‌ ایجاد كرده‌ كه‌ در هفته‌ ده‌هزار دالر از این‌ گمرك‌ موادمخدر عاید دارند.

خالداربای‌ برادر بزرگ‌ مامورحسن‌ در جنایت‌ و دزدی‌ كمتر از خودش‌ نیست‌. نامبرده‌ ۲۰۰ جریب‌ زمین‌ و تقریباً نصف‌ شهر دشت‌قلعه‌ را بزور برای‌ خود قبضه‌ نموده‌ است‌.

قومندان‌ قاسم‌ برادرزاده‌ مامورحسن‌ كه‌ در قریه‌ نوآباد ولسوالی‌ دشت‌قلعه‌ حكمروایی‌ دارد، دو موتر گندم‌ مربوط‌ هلال‌احمر را سرقت‌ كرد. وی‌ دختر حاجی‌ عبدالرحمن‌ را جبراً توسط‌ شوهرش‌ طلاق‌ نمود و به‌ نكاح‌ خود در آورد.

مامورحسن‌ می‌خواست‌ با دختری‌ كه‌ مربوط‌ ملیت‌ پشتون‌ بود ازدواج‌ اجباری‌ نماید. اما دختر بعد از نامزدی‌ با خانواده‌اش‌ به‌ خارج‌ كشور فرار نمودند. بعداً مامورحسن‌ با دختر یك‌ تن‌ از اهالی‌ شكشكول‌ كه‌ فقط‌ ۱۵ سال‌ عمر داشت‌ ازدواج‌ كرد.

مامورحسن‌ فعلاً مانند برادران‌ خود فهیم‌، قانونی‌، عبداله‌ و... مصروف‌ دزدی‌ رسمی‌ و غصب‌ املاك‌ رهایشی‌ در ولایت‌ تخار می‌باشد.

سلیم‌

شورای‌ نظار غدار و تفرقه‌افگن‌

قریه‌ چنزیی‌ كه‌ در سمت‌ غرب‌ تخار و در جوار سرك‌ قیر قرار دارد، در جریان‌ جنگ‌های‌ طالبان‌ و شورای‌ نظار مشكلات‌ و خسارات‌ جبران‌ ناپذیری‌ را متحمل‌ گردیده‌ است‌. بعد از اینكه‌ دولت‌ ربانی‌ در جنگ‌ منطقه‌ بنگی‌ شكست‌ می‌خورد در هنگام‌ عقب‌نشینی‌ یك‌ عده‌ از افراد دولت‌ در منطقه‌ چنزیی‌ كشته‌ می‌شوند. ولی‌ یك‌ روز بعد جمعیت‌ حملات‌ شدید خود را به‌ قریه‌ آغاز نموده‌ و از هیچ‌ نوع‌ جنایت‌ و تجاوز دریغ‌ نكردند. شورای‌ نظار بخاطر تشدید تفرقه‌ بین‌ ملیت‌های‌ پشتون‌ و ازبك‌ تخار، یكعده‌ افرادش‌ را وظیفه‌ داد تا سر و بینی‌ و گوش‌ اجسادی‌ را كه‌ یك‌ روز قبل‌ در منطقه‌ چنزیی‌ مانده‌ بود بریده‌ و یا هم‌ با چاقو شقه‌ شقه‌ نمایند تا به‌ مردم‌ تخار كه‌ عمدتاً از ملیت‌ ازبك‌ هستند وانمود كنند كه‌ گویا این‌ عمل‌ حیوانی‌ كار پشتون‌های‌ چنزیی‌ است‌. زمانی‌ كه‌ این‌ اجساد گوش‌ و بینی‌ بریده‌ را به‌ شفاخانه‌ تخار انتقال‌ و به‌ مردم‌ نشان‌ دادند احساسات‌ مردم‌ به‌ جوش‌ آمده‌ و هزاران‌ نفر خواستار سلاح‌ و جنگ‌ گردیدند. اما داكتران‌ و مردم‌ با معاینه‌ اجساد متوجه‌ گردیدند كه‌ این‌ حالت‌ یكی‌ دو روز بعد به‌ سر مرده‌ها آمده‌ چرا كه‌ در جای‌ چاقو اثری‌ از خونریزی‌ دیده‌ نمی‌شود. آن‌ وقت‌ مردم‌ تخار به‌ واقعیت‌ قضیه‌ پی‌ بردند.

در حالیكه‌ به‌ گفته‌ شورای‌ نظار و ستمی‌ها اهالی‌ منطقه‌ دوهزار خانه‌ای‌ چنزیی‌ را «با یك‌ چپلی‌ و چادر» ترك‌ نمودند مردم‌ كاروانی‌ از وحشیان‌ جهادی‌ را دیدند كه‌ با مال‌ و دارایی‌ چپاول‌ شده‌ به‌ سوی‌ تخار در حركت‌ بودند. دزدان‌ جهادی‌ حتی‌ از بردن‌ سقف‌ خانه‌ و سر طاق‌ مسجد هم‌ دریغ‌ نكردند.

عین‌الدین‌

از قهرمانی‌های‌ «قهرمان‌ ملی‌»

به‌ تاریخ‌ ۱۸ سنبله‌ ۱۳۸۲، سالروز مرگ‌ مسعود طی‌ محفلی‌ در شهر تالقان‌ برگزار گردید. تعدادی‌ خاطرات‌ خود را از «قهرمان‌ ملی‌» بیان‌ می‌كردند. جنرال‌ عبدالصمد رییس‌ اركان‌ مشهور به‌ «كل‌صمد» در مورد شخصیت‌ مسعود سخنانی‌ داشت‌ و در ضمن‌ خاطره‌ای‌ از مسعود را چنین‌ بیان‌ نمود:

«در ولسوالی‌ خواجه‌غار تخار جنگ‌ سختی‌ با طالبان‌ داشتیم‌ كه‌ چند روز دوام‌ كرد. از جانب‌ قریه‌ قندهاری‌ها (این‌ یگانه‌ قریه‌ پشتون‌نشین‌ در ولسوالی‌ خواجه‌غار است‌ كه‌ به‌ طرف‌ شرق‌ شهر نزدیك‌ دریای‌ كوكچه‌ موقعیت‌ دارد.) هیچ‌ پیشروی‌ نداشتیم‌ و با مقاومت‌ شدیدی‌ روبرو بودیم‌. آمر صاحب‌ من‌ و قومندان‌ سبی‌قل‌ را نزد خود خواست‌ و هدایت‌ داد كه‌ از طرف‌ شب‌ با چند بلدوزر و تانك‌ برویم‌ و قریه‌ مذكور را به‌ جز از مسجد آن‌ هموار نماییم‌.... ما هم‌ طبق‌ دستور آمر صاحب‌ قریه‌ مذكور را ویران‌ كردیم‌ و نزدیكی‌ صبح‌ بود كه‌ شخص‌ مسعود در صحنه‌ پیدا شد و از منطقه‌ای‌ تخریب‌ شده‌ دیدن‌ نمود و با تبسم‌ گفت‌ كه‌ حالا ما پیروز شدیم‌. این‌ نبوغ‌ جنگی‌ قهرمان‌ ملی‌ هرگز از یادم‌ نمی‌رود...»

این‌ حرف‌ها را عبدالصمد در میان‌ چندین‌ هزار نفر در شهر تالقان‌ اظهار نمود كه‌ از طریق‌ تلویزیون‌ تخار هم‌ پخش‌ می‌شد.

سرقت‌ والی‌ و رییس‌ معارف‌ تخار

به‌ مناسبت‌ تجلیل‌ از روز معلم‌ «ان‌جی‌او»ی‌ در شهر تالقان‌ برای‌ یكصدوپنجاه‌ معلم‌ لیسه‌ ابوعثمان‌ دریشی‌، ترموز چای‌ و كمپل‌ به‌ طور تحفه‌ اهدا كرد. سیداحمد رییس‌ معارف‌ تخار این‌ اجناس‌ را در تحویلخانه‌ قفل‌ زده‌ كه‌ گویا بعداً به‌ معلمان‌ توزیع‌ می‌گردد. اما اجناس‌ به‌ بازار انتقال‌ یافته‌ و به‌ فروش‌ می‌رسند. زمانی‌ كه‌ معلمان‌ از موضوع‌ آگاه‌ می‌شوند به‌ رسم‌ اعتراض‌ در مكتب‌ دریشی‌ نمی‌پوشند. اداره‌ علت‌ را از آنان‌ می‌پرسد و معلمان‌ در جواب‌ می‌گویند: «شما دریشی‌های‌ ما را بدهید تا ما آنها را بپوشیم‌.»

در اوایل‌ اسد سال‌ جاری‌ در جریان‌ تعطیل‌ مكاتب‌، معاش‌ سه‌ ماهه‌ معلمان‌ ولایت‌ تخار از كابل‌ آورده‌ شد اما برای‌ معلمان‌ دو ماه‌ آن‌ تأدیه‌ گردید. معلمان‌ اطلاع‌ یافتند كه‌ یك‌ ماهه‌ معاش‌ آنان‌ توسط‌ والی‌ تخار و رییس‌ معارف‌ دزدیده‌ شده‌ است‌. همه‌ خشمگین‌ شده‌ و به‌ دفتر والی‌ هجوم‌ بردند و خواهان‌ معاش‌ سه‌ ماهه‌ شان‌ شدند كه‌ در نتیجه‌ والی‌ مجبور شد یك‌ ماه‌ معاش‌ دیگر را هم‌ بپردازد. اما در ولسوالی‌ها عموماً فقط‌ معاش‌ دو ماهه‌ به‌ معلمان‌ و دیگر منسوبین‌ مكاتب‌ داده‌ شد و یك‌ ماهه‌ معاش‌ آنان‌ به‌ جیب‌ والی‌ و رییس‌ معارف‌ رفت‌.

 كابل‌

م‌. الف‌.

«دیگر از این‌ سگ‌ها نمی‌ترسم‌»

روزی‌ با تكسی‌رانی‌ به‌ طرف‌ خانه‌ روان‌ بودم‌. او در حالیكه‌ با انگشت‌ اشاره‌ می‌نمود گفت‌:

«امروز این‌ جاده‌ را كه‌ خود همین‌ جنایتكاران‌ شورای‌ نظار ویران‌ كرده‌ بودند "جاده‌ مسعود بزرگ‌" نام‌ نهاده‌ اند. اینان‌ از عملكرد خود اصلاً شرم‌ ندارند، مردم‌ با چشم‌ حقارت‌ و نیشخند به‌ اینان‌ می‌نگرند و كسی‌ پیدا نشد تا حساب‌ این‌ جنایتكاران‌ را در دست‌ شان‌ بدهد. بخصوص‌ گلبدین‌، مسعود، سیاف‌، مزاری‌ و دوستم‌ را وجب‌ وجب‌ خاك‌ ما نخواهند بخشید و به‌ دار مرگ‌ خواهند زد.»

وقتی‌ پرسیدم‌: «چطور تو در عالم‌ ناشناسی‌ با این‌ صراحت‌ گپ‌ می‌زنی‌؟»

گفت‌: «درد از حد گذشته‌ و نفرت‌ ما به‌ اندازه‌ای‌ است‌ كه‌ قابل‌ تحمل‌ نیست‌. تقریباً هر وقتی‌ كه‌ یك‌ نفر در تكسی‌ بالا می‌شود بی‌اختیار می‌خواهم‌ علیه‌ این‌ سگان‌ و اعمال‌ شان‌ با او درد دل‌ كنم‌.

راستی‌ چندی‌ قبل‌ دو نفر ناشناس‌ مثل‌ شما ـ ولی‌ دور از شماـ با من‌ همراه‌ شدند. در راه‌ باز طبق‌ معمول‌ از جنایات‌ سران‌ جهادی‌ و بعد دو و دشنام‌ و ویرانی‌ كابل‌ و از همین‌ حرف‌ها بسیار رد و بدل‌ شد. وقتی‌ به‌ جایی‌ كه‌ قرار بود رسیدیم‌، پیاده‌ نشدند و خواهش‌ كردند تا فلان‌ خانه‌ چند صد متر جلوتر بروم‌. یكی‌ به‌ بهانه‌ پول‌ داخل‌ خانه‌ شد و دقیقه‌ای‌ بعد ناگهان‌ با ده‌، دوازده‌ نفر پنجشیری‌ مثل‌ سگ‌های‌ دیوانه‌ بر من‌ یورش‌ آوردند و چنان‌ لت‌ و كوبم‌ كردند كه‌ تا امروز اثر آن‌ زخم‌ها از بین‌ نرفته‌ است‌. بعد اهالی‌ خیرخواه‌ مرا به‌ شفاخانه‌ بردند. چند روز بعد مثل‌ اینكه‌ دل‌ شان‌ یخ‌ نكرده‌ باشد در شفاخانه‌ به‌ سراغ‌ من‌ آمدند و از آنجا مرا مستقیماً به‌ ماموریت‌ حوزه‌ امنیتی‌ بردند و به‌ جرم‌ اهانت‌ و بی‌احترامی‌ به‌ «رهبران‌ مقدس‌ جهاد» مدتی‌ زندانی‌ شدم‌ و اكنون‌ نفرتم‌ از آنچه‌ بود صد برابر شده‌ به‌ این‌ سبب‌ دیگر آنچه‌ را كه‌ در دل‌ دارم‌ نمی‌توانم‌ به‌ زبان‌ نیارم‌، ولو باز هم‌ در چنگ‌ این‌ سگ‌ها بیافتم‌ دیگر نمی‌ترسم‌.»

محمدشاه‌

چور و دزدی‌ قانونی‌، فهیم‌ و هم‌مسلكان‌ شان‌

یونس‌ قانونی‌ مانند فهیم‌ چندین‌ نمره‌ زمین‌ را در وزیراكبرخان‌ غصب‌ كرده‌ است‌. او در دوران‌ اول‌ حكومت‌ چور و دزدی‌ خود هم‌ تعمیرهایی‌ را در وزیراكبرخان‌، پل‌باغ‌ عمومی‌، خیرخانه‌ و كارته‌ پروان‌ خریداری‌ كرده‌ بود.

قومندان‌ امان‌اله‌، كوتل‌ خیرخانه‌ را به‌ افراد خود توزیع‌ نمود كه‌ به‌ هر نفر دو نمره‌ زمین‌ رسیده‌ است‌. پروژه‌ ۳۱۵ هم‌ تماماً بین‌ قومندانان‌ پنجشیری‌ تقسیم‌ شده‌ است‌.

ب‌. ن‌.

از فساد قدریه‌ یزدان‌پرست‌

اگر چه‌ قدریه‌ یزدان‌پرست‌ كه‌ در زمان‌ نجیب‌ در شورای‌ سراسری‌ زنان‌ افغانستان‌ وظیفه‌ داشت‌ و شوهرش‌ در خادبود، برای‌ خوانندگان‌ «پیام‌ زن‌» چهره‌ ناشناخته‌ای‌ نیست‌، با اینحال‌ مطالبی‌ كه‌ یكی‌ از همكارانش‌ به‌ نام‌ شریفه‌ در مورد وی‌ اظهار می‌داد جالب‌ اند: «قدریه‌ زنی‌ نهایت‌ مرتجع‌ است‌. در چاپلوسی‌ و دست‌بوسی‌ معصومه‌عصمتی‌ وردك‌ یكه‌ بود. با آمدن‌ جهادیان‌ در شهر كابل‌ او هم‌ از جای‌ نامعلومی‌ كه‌ رفته‌ بود برگشت‌ و تخلص‌ یزدان‌پرست‌ را ضمیمه‌ اسم‌ خود نمود. شوهرش‌ از وظیفه‌ خاد موقتاً كناره‌ گرفته‌ و در سرای‌ اسعارفروشی‌ مصروف‌ كار شد. قدریه‌ هر طوری‌ بود خود را به‌ "مقامات‌ جهادی‌" رسانیده‌ و با داكتر عبدالحی‌الهی‌ از رهبران‌ شورای‌ نظار و در آن‌ وقت‌ مسئول‌ سازمان‌های‌ اجتماعی‌ دولت‌ ربانی‌، آشنایی‌ بهم‌ زده‌ و خود را در رأس‌ "د میرمنو تولنه‌" نصب‌ نمود.

كار رابطه‌ قدریه‌ یزدان‌پرست‌ با عبدالحی‌الهی‌ به‌ جایی‌ رسید كه‌ از اجتماع‌ زنان‌ آن‌ مؤسسه‌ دختری‌ را به‌ عبدالحی‌ تقدیم‌ داشت‌ كه‌ مخفیانه‌ با او عروسی‌ نمود.

سیدحسین‌انوری‌ كه‌ وزیر وزارت‌ كار و امور اجتماعی‌ بود مقرری‌ قدریه‌ را نپذیرفته‌ و تلاش‌ می‌نمود تا او را كنار زده‌ و می‌خواست‌ محبوبه‌ حقوق‌مل‌ رییس‌ "د میرمنو تولنه‌" باشد. بین‌ سیدحسین‌انوری‌ و عبدالحی‌الهی‌ اختلاف‌ جدی‌ پیدا شد. عبدالحی‌ توانست‌ "د میرمنو تولنه‌" را مطابق‌ خواست‌ خود بچرخاند. رقابت‌ بین‌ دو جنایتكار جهادی‌، قدریه‌ و محبوبه‌ را هم‌ به‌ جان‌ یكدیگر انداخت‌ و زمانی‌ همدیگر را جانانه‌ لت‌ و كوب‌ كردند كه‌ سرانجام‌ قدریه‌ برنده‌ شد و تا جایی‌ كه‌ توانست‌ از مقامش‌ سؤاستفاده‌ نمود.

مؤسسه‌ خارجی‌ "پاملرنه‌" مبلغ‌ ۵۰۰۰ دالر امریكایی‌ و یك‌ مقدار تكه‌ و لوازم‌ خامك‌ دوزی‌ را برای‌ زنانی‌ كه‌ دست‌دوزی‌ می‌كردند، اعانه‌ داده‌ بود. ولی‌ قدریه‌ تمام‌ این‌ پول‌ را به‌ جیب‌ زد. همچنین‌ با همدستی‌ خزانه‌دار مؤسسه‌، یك‌ ماهه‌ معاش‌ مامورین‌ آن‌ مؤسسه‌ را به‌ دلیل‌ اینكه‌ معاش‌ در بین‌ راه‌ "مفقود" گردیده‌ از آن‌ خود كرد كه‌ در اثر آن‌ چند نفر بیگناه‌ برای‌ مدت‌ ۶ ماه‌ در ریاست‌ سوم‌ امنیت‌ ملی‌ ربانی‌ محبوس‌ گردیدند.»

ر. س‌.

جنایت‌ و بربریت‌ جهادی‌ در شیـرپـور

قبلاً از تعمیرات‌ كهنه‌ی‌ شیرپور، قطعات‌ نظامی‌ استفاده‌ می‌كردند ولی‌ درین‌ اواخر به‌ مثابه‌ قشله‌ عسكری‌ متروكه‌ فقط‌ در چند تعمیر آن‌ پوسته‌های‌ عسكری‌ قرارگاه‌ داشتند.

به‌ اساس‌ حكم‌ «مارشال‌» فهیم‌ ساحه‌ متذكره‌ از وجود نظامی‌ها پاك‌ و امر تخریب‌ آن‌ داده‌ شد. در جوار این‌ پوسته‌ها تقریباً ۳۰۰ خانه‌ای‌ غیرنظامی‌ از ده‌ها سال‌ بدین‌ سو موقعیت‌ داشتند كه‌ در دوران‌ جنگ‌ طالبان‌ در شمالی‌ و سرازیر شدن‌ مهاجرین‌ از آن‌ مناطق‌، به‌ آن‌هاافزوده‌ شد.

اخیراً ۳۰۰ نمره‌ زمین‌ چهار بسوه‌یی‌ كه‌ مساحت‌ مجموعی‌ آن‌ به‌ ۰۰۰.۱۲۰ متر مربع‌ (۶۰ جریب‌) می‌رسید برای‌ اراكین‌ بلند رتبه‌ دولتی‌ شامل‌ وزرا، قومندانان‌، جنرال‌ها، معاونان‌ وزرا، والیان‌، روسای‌ دوایر امنیت‌ (خاد)، تجار وابسته‌ به‌ فهیم‌، قانونی‌ و بسم‌اله‌ لوی‌درستیز و همچنان‌ خانواده‌های‌ فهیم‌، قانونی‌، دوستم‌، عطا، جنرال‌ داوود قومندان‌ قندوز و دیگران‌ توزیع‌ گردید و اكثریت‌ خانه‌های‌ مهاجرین‌ زیر نقشه‌ آمد.

به‌ تاریخ‌ ۱۳ سنبله‌ ۱۳۸۲ قومندانی‌ امنیه‌ كابل‌ تحت‌ قومنده‌ی‌ عبدالبصیر سالنگی‌ و جلالی‌ وزیر داخله‌ كه‌ هر دو در آن‌ ساحه‌ زمین‌ گرفته‌ بودند، به‌ منطقه‌ هجوم‌ برده‌ و به‌ تعداد ۳۰ منزل‌ را توسط‌ بلدوزر به‌ زور ویران‌ كردند. آنان‌ برای‌ مردم‌ فرصت‌ جمعآوری‌ اموال‌ شان‌ را هم‌ ندادند و چندین‌ كودك‌ درین‌ جریان‌ زخمی‌ شد. ساكنان‌ منطقه‌ مقاومت‌ كرده‌ و در اعتراضی‌ كه‌ داشتند عمال‌ دولت‌ و شخص‌ سالنگی‌ را افشا كردند و او را با پرتاب‌ خشت‌ و كلوخ‌ از آن‌ جا دور ساختند.

خانمی‌ كه‌ اسم‌ خود را فاش‌ نكرد در صبحتی‌ كه‌ بین‌ مردم‌ داشت‌ گفت‌:  «او مردم‌ این‌ خاین‌ جهادی‌ كه‌ قومندان‌ امنیه‌ كابل‌ است‌ از خون‌ ما و شما صاحب‌ ۵، ۶ خانه‌ شده‌. اینان‌ به‌ اسلام‌ خیانت‌ كرده‌ اند و دروغ‌ می‌گویند و دزدی‌ می‌كنند. حالا آمده‌ اند كه‌ ما را از خانه‌های‌ گِلی‌ كه‌ سی‌ سال‌ است‌ در آن‌ها زندگی‌ می‌كنیم‌ بیرون‌ كشند تا برای‌ خود قصرها آباد كنند. ما باید به‌ روی‌ این‌ سگ‌ها سنگ‌ پرتاب‌ كنیم‌.»

محمدحنیف‌ یكی‌ از اهالی‌ آنجا گفت‌:  «ما از سمت‌ شمالی‌ كه‌ خانه‌های‌ ما توسط‌ طالبان‌ سوزانده‌ شد درین‌ جا مهاجر شدیم‌ و سرپناه‌ گِلی‌ برای‌ خود اعمار كردیم‌. بدبختانه‌ كه‌ این‌ زورمندان‌ ساحه‌ را بین‌ خود تقسیم‌ كرده‌ و ما را اخراج‌ می‌نمایند. من‌ چند تن‌ آنان‌ را می‌شناسم‌ كه‌ چندین‌ خانه‌ دارند و این‌ جا را هم‌ تصاحب‌ كردند.»

فردای‌ آن‌ روز پلیس‌ كار تخریب‌ خانه‌های‌ مردم‌ را از سر گرفت‌. مردم‌ محل‌ مكرراً مقاومت‌ كردند. شخصی‌ كه‌ صاحب‌منصب‌ بود با فامیل‌ خود از خانه‌ خارج‌ نشد و می‌گفت‌:  «بگذارید این‌ جهادی‌ها و تیكه‌داران‌ ملك‌ كه‌ وطن‌ را خراب‌ كرده‌ اند خانه‌ مرا هم‌ خراب‌ كنند و فامیلم‌ زیر خاك‌ شود.»

محمدمحسن‌ یكی‌ از باشندگان‌ ضمن‌ خطاب‌ به‌ مردم‌ گفت‌:  «ما مردم‌ بیچاره‌ در هیچ‌ جای‌ شهر كابل‌ خانه‌ نداریم‌. ما مهاجر هستیم‌ و نان‌ خوردن‌ خود را نداریم‌. بصیرسالنگی‌ ما را به‌ زور از خانه‌های‌ ما بیرون‌ می‌كند، دولت‌ هم‌ عرض‌ ما را قبول‌ نكرد. كرزی‌ ما را به‌ حضور نپذیرفت‌ و از پشت‌ دروازه‌ رد شدیم‌، مقابل‌ دفتر "یونما" اعتصاب‌ كردیم‌.»

بعد از آن‌ كه‌ بوی‌ موضوع‌ از طریق‌ رادیوهای‌ جهانی‌ بلند شد، یونس‌قانونی‌ و انورالحق‌احدی‌ كنفرانس‌ مطبوعاتی‌ را ترتیب‌ دادند. آنان‌ گفتند كه‌ كدام‌ نقض‌ حقوق‌ بشر را در این‌ رابطه‌ نمی‌بینند و این‌ جنایت‌ را «قانونی‌» وانمود كردند.

دولت‌ تا روشن‌ شدن‌ قضیه‌، اعمار منازل‌ جدید را ممنوع‌ اعلام‌ كرد و كمسیونی‌ را در رابطه‌ توظیف‌ نمود كه‌ كمسیون‌ در كارش‌ ناكام‌ بود. جلالی‌ وزیر داخله‌ از اقدام‌ بصیر طی‌ مصاحبه‌ای‌ كه‌ ماه‌ سنبله‌ انجام‌ داد دفاع‌ كرده‌ و گفت‌ كه‌ پلیس‌ وظیفه‌ خود را انجام‌ داده‌ است‌. از حبیب‌اله‌اصغری‌ معاون‌ شاروالی‌ كابل‌ در این‌ رابطه‌ پرسیده‌ شد كه‌ بیشرمانه‌ گفت‌: «شاروالی‌ از قضیه‌ آگاهی‌ ندارد.» در حالیكه‌ محمدانور شاروال‌ كابل‌ زیر نام‌ رییس‌ المپیك‌ و امیرالدین‌سالك‌ معاون‌ شاروالی‌ و شخص‌ اصغری‌ در آن‌ ساحه‌ زمین‌ گرفته‌ اند.

برای‌ باقی‌ ساكنان‌ آن‌ جا سه‌ ماه‌ وقت‌ داده‌ شده‌ كه‌ ساحه‌ را تخلیه‌ كنند. تهدیدها وجود دارد. بیم‌ آن‌ می‌رود كه‌ ۲۵۰ خانه‌ دیگر در همین‌ روزها تخریب‌ گردد.

روزنامه‌ «آرمان‌ ملی‌» اقدام‌ و حركت‌ حق‌خواهانه‌ مردم‌ را نامعقول‌ گفت‌ و عمل‌ افشاگرانه‌ حقوق‌ بشر را نكوهش‌ كرد زیرا میرحیدر مسئول‌ روزنامه‌ خودش‌ یك‌ نمره‌ زمین‌ در آن‌ جا تصاحب‌ شده‌ است‌.

رییس‌ ناحیه‌ دوم‌ گفت‌: «توزیع‌ زمین‌های‌ شیرپور كه‌ به‌ اساس‌ وابستگی‌های‌ گروهی‌ و شخصی‌ صورت‌ گرفته‌ غیرعادلانه‌ است‌ چرا كه‌ در شاروالی‌ بیش‌ از ده‌هزار تقاضانامه‌ برای‌ گرفتن‌ زمین‌ وجود دارد كه‌ از چندین‌ سال‌ به‌ این‌ طرف‌ روی‌ هم‌ انبار شده‌ و كسی‌ به‌ داد شان‌ نمی‌رسد.»

در سندی‌ كه‌ از شاروالی‌ كابل‌ به‌ دست‌ آمده‌ در مورد توزیع‌ زمین‌ها چنین‌ تذكر رفته‌ است‌: «... زمین‌های‌ توزیع‌ شده‌ به‌ مساحت‌ چهاربسوه‌ بـرای‌ فـی‌ نفـر تحت‌ این‌ شـرایط‌ كــه‌ تعمیـر دو منـزلـه‌، پختـه‌كـاری‌ و دارای‌ چـاه‌ سپتیـك‌ بـاشـد، اعمـار گــردد. سـاحه‌ای‌ كـه‌ مـربـوط‌ وزیـراكبـرخـان‌ است‌، قیمت‌ آن‌ بلنـدتر می‌باشد.»

لیست‌ تعدادی‌ از كسانی‌ كه‌ این‌ زمین‌ها برای‌ شان‌ داده‌ شده‌:

ـ نعمت‌اله‌شهرانی‌، خلیلی‌ و فهیم‌ معاونان‌ رییس‌ دولت‌.

ـ شهزاده‌ مسعود، زلمی‌هیوادمل‌، یحیی‌معروفی‌، علم‌راسخ‌، آقاحسین‌هاشمی‌ مشاوران‌ رییس‌ دولت‌.

ـ محقق‌ وزیر پلان‌ كه‌ فی‌ بسوه‌ آن‌ را به‌ ۰۰۰.۱۵ دالر به‌ فروش‌ رسانیده‌ است‌.

ـ ۱۸ وزیر و مشاور وزیر.

ـ ۲۰ جنرال‌ جهادی‌ و غیرجهادی‌ بلندرتبه‌.

ـ ۴۸ قومندان‌ مسلح‌ بر حال‌ جهادی‌.

ـ ۸ معاون‌ وزیر

ـ ۵ معاون‌ والی‌

ـ ۲۲ تـاجـر وابستـه‌ بـه‌ فهیم‌، قـانونی‌، عتیق‌اله‌بریالی‌ و بسم‌اله‌.

ـ جنرال‌ عارف‌ رییس‌ ریاست‌های‌ امنیت‌ دولتی‌ و پنج‌ تن‌ از اقاربش‌.

ـ روسای‌ امنیت‌ دولتی‌ و داخله‌.

ـ مهرفاضل‌ سفیر

ـ مهرصابر تاجر

ـ مهرظاهر جنرال‌

ـ امیرالدین‌ سالك‌ معاون‌ شاروالی‌

ـ انجنیرعبدالطیف‌ رییس‌ اسكان‌

ـ ملاتاج‌ محمد والی‌ كابل‌

ـ غلام‌ نبی‌ فراهی‌ معین‌ وزرات‌ تجارت‌

ـ احمدمسعود پسر احمدشاه‌ مسعود

ـ محمدامین‌ناصریار وزیر حج‌ و اوقاف‌

ـ مفتاح‌الدین‌ كارمند عالی‌ رتبه‌ امنیت‌ دولتی‌

ـ انجنیرمحمداسحق‌ رییس‌ رادیو و تلویزیون‌

ـ جنرال‌ رحیم‌ وردك‌ معاون‌ وزیر دفاع‌

ـ گل‌ازگ‌ ځدران‌ معاون‌ وزیر دفاع‌

ـ بابه‌جلندر قومندان‌ شورای‌ نظار.

ـ نوریه‌زینب‌انوری‌ رییسه‌ كودكستان‌ها، خانم‌ انوری‌  وزیر زراعت‌.

ـ حبیبه‌ بنت‌ امین‌اله‌ خانم‌ جنرال‌ عزیزالدین‌.

ـ نوریه‌ خانم‌ مفتاح‌الدین‌ كارمند عالی‌ رتبه‌ ریاست‌ ۴۵ امنیت‌ دولتی‌. آنان‌ صاحب‌ دو منزل‌ دیگر در كارته‌پروان‌ و شهرنو نیز می‌باشند.

ـ بسم‌اله‌ لوی‌درستیز برای‌ پسرانش‌ عنایت‌اله‌ و هدایت‌اله‌.

ـ دوستم‌ برای‌ پسرش‌ باطور.

ـ تاج‌محمد وردك‌ سابق‌ وزیر داخله‌ برای‌ پسرش‌ احمدنجیب‌.

افرادی‌ كه‌ فعلاً در شیرپور زمین‌ گرفته‌ اند و خانه‌های‌ قبلی‌ شان‌ كه‌ تا حال‌ افشا شده‌:

ـ قانونی‌ وزیر معارف‌ كه‌ در حصه‌ اول‌ خیرخانه‌، وزیراكبرخان‌، هند، لندن‌ و معلوم‌ نیست‌ كه‌ دیگر در كجاها قصر دارد.

ـ فهیم‌ سه‌ خانه‌ای‌ بسیار مجلل‌ در پروان‌ دوم‌، كارته‌پروان‌ و وزیراكبرخان‌ و چندین‌ منزل‌ دیگر در تایمنی‌، خیرخانه‌ و پل‌باغ‌عمومی‌ دارد. وی‌ حالا هم‌ زمینی‌ را در شیرپور قبضه‌ نموده‌ است‌.

ـ دامادهای‌ فهیم‌ هر كدام‌ در كارته‌ پروان‌، مقابل‌ لیسه‌ نادریه‌ خانه‌ دارند.

ـ عبدالحسین‌، حاجی‌ مقیم‌، عبدل‌امین‌ و عبدالقدیم‌ برادران‌ فهیم‌ زمین‌های‌ شیرپور توزیع‌ گردید كه‌ هر كدام‌ برعلاوه‌ در پروان‌ دوم‌، پروان‌ سوم‌ مقابل‌ باغ‌ بالا و كارته‌ پروان‌ خانه‌ها داشته‌ و مصروف‌ تجارت‌ و تیكه‌داری‌ تعمیرات‌ آیساف‌ در ساحات‌ پلچرخی‌ و دارالامان‌ می‌باشند.

ـ حاجی‌ محمدعثمان‌ كاكای‌ فهیم‌ در شیرپور زمین‌ غصب‌ نمود كـه‌ قبـلاً هم‌ مـالك‌ دو خــانه‌ در بهارستان‌ كارته‌پروان‌ و پروان‌ سوم‌ بود.

ـ به‌ عتیق‌اله‌، نجیب‌اله‌، حاجی‌فرید پسران‌ كاكای‌ فهیم‌ و ثریا دختر كاكایش‌ كه‌ همه‌ دارای‌ دو سه‌ حویلی‌ در شهر كابل‌ بودند، زمین‌های‌ شیرپور داده‌ شده‌.

ـ قــره‌بیــگ‌ رییس‌ ســره‌ میــاشت‌ كه‌ دارای‌ سه‌ خانه‌ می‌باشد.

ـ نظــری‌ ریــیس‌ اداری‌ وزارت‌ حج‌ و اوقــاف‌ دو خــانه‌ دارد.

ـ جنرال‌ بابه‌جان‌ در مكروریان‌ آپارتمان‌ دارد.

ـ جنرال‌ آصف‌دلاور در مكروریان‌ آپارتمان‌ دارد.

ـ دوستم‌ دو خانه‌ در شهر نو دارد.

ـ عطا قومندان‌ مزار یك‌ خانه‌ در كارته‌پروان‌ و یك‌ خانه‌ در حصه‌ اول‌ خیرخانه‌ دارد.

ـ انجنیرشاكر كارگر وزیر آب‌ و برق‌ كه‌ درین‌ اواخر یك‌ خانه‌ را در مقابل‌ سفارت‌ چین‌ در بدل‌ ۵۰۰۰۰۰ دالر از عزیزاله‌واصفی‌ خریداری‌ كرده‌ است‌.

ـ عبدالبصیرسالنگی‌ سابق‌ قومندان‌ امنیه‌ كابل‌ كه‌ سه‌ خانه‌ و ۳۰ باب‌ دكان‌ قبلاً در شهر كابل‌ داشت‌.

ـ جنرال‌ ظاهرعنبر در ساحه‌ خیرخانه‌ قصر اعمار كرده‌ بود.

ـ محمــدشریف‌ شریفی‌ برادر قانونی‌ كه‌ در خیرخانه‌ خانه‌ دارد.

ـ جنـرال‌ محمدعـارف‌ رییس‌ امنیت‌ دولتـی‌ كـه‌ سـه‌ خانه‌ را در كـارتـه‌ پروان‌ تصاحب‌ كرده‌ و سرك‌ عمومی‌ را مسدود ساخته‌ است‌.

ـ جنرال‌ عبدالحد كه‌ خانه‌ در مكروریان‌ دارد

ـ عبدالمحمود لوی‌ حارنوال‌ كه‌ در خیرخانه‌ خانه‌ دارد.

ـ عنایت‌الـه‌ سـابـق‌ وزیـر كـه‌ در كـارتـه‌ پـروان‌ دو خـانـه‌ دارد.

ـ غوث‌الدین‌فایق‌ سابق‌ وزیر فواید عامه‌ كه‌ در شهر نو خانه‌ دارد.

ـ حاجی‌ شیرعلم‌ قومندان‌ سیاف‌ كه‌ در تایمنی‌ خانه‌ دارد.

ـ قومندان‌ ملاعزت‌ كه‌ در كارته‌ پروان‌ خانه‌ دارد.

 مزار

گ‌. ن‌.

از جنایت‌های‌ تفنگ‌سالاران‌

به‌ تاریخ‌ ۲۷ حمل‌ ۱۳۸۲ در دشت‌ شور مزار دو نفر مسلح‌ سیدهاشم‌ ولد سیدصفدر را در حالی‌ به‌ قتل‌ رسانیدند كه‌ شخص‌ مذكور با خانمش‌ برای‌ خداحافظی‌ به‌ خانه‌ پدرش‌ رفته‌ بودند. وی‌ پاسپورت‌ آلمانی‌ داشته‌ و از آلمان‌ آمده‌ بود و می‌خواست‌ دوباره‌ با خانمش‌ به‌ آلمان‌ برود. سیدهاشم‌ و خانمش‌ یك‌ مقدار زمین‌ میراثی‌ خویش‌ را نیز فی‌ متر مربع‌ صد دالر در پهلوی‌ مسجد سجادیه‌ به‌ فروش‌ رسانیده‌ بودند كه‌ پولش‌ را (بیش‌ از سی‌ هزار دالر) قاتلان‌ به‌ جیب‌ زده‌ و فرار نمودند.

از رذالت‌های‌ تفنگ‌سالاران‌

به‌ تاریخ‌ ۳۱ حمل‌ ۱۳۸۲ ساعت‌ ۱۵:۸ موتر شفت‌كاران‌ كودوبرق‌ در حالیكه‌ از دروازه‌ چارسركه‌ عبور می‌كرد، توسط‌ افراد مسلح‌ قومندان‌ محمدنور مربوط‌ جمعیت‌ اسلامی‌ متوقف‌ می‌گردد. چون‌ بهانه‌ دیگری‌ برای‌ لت‌ و كوب‌ نداشتند بناءً پرسیدند كه‌ چرا افراد زیادی‌ در موتر نشسته‌ اند و موتر بسیار پر است‌. دو نفر كارگر شفت‌ به‌ نام‌های‌ محمداشرف‌ آمر شفت‌ كاربامید و انجنیر محمدجعفر آمر شفت‌ تولید امونیا جواب‌ می‌دهند كه‌ همه‌ شفت‌كاران‌ هستند. سرباز مسلح‌ هر دو كارگر را با میل‌ تفنگ‌ و مشت‌ و لگد به‌ شدت‌ لت‌ می‌ كنند. وقتی‌ كارگران‌ غرض‌ شكایت‌ نزد معاون‌ فنی‌ می‌روند و جریان‌ را بازگو می‌ كنند، در جواب‌ برای‌ شان‌ گفته‌ می‌شود: «بروید من‌ برای‌ شان‌ تلفن‌ می‌كنم‌ كه‌ دیگر شما را غرض‌ نگیرند.»

ش‌.م‌

قربانی‌ سگ‌ و پشك‌ شدن‌ جنگ‌سـالاران‌

به‌ تاریخ‌ ۱۸ حمل‌ سال‌ جاری‌، «شامل‌» قومندان‌ جنبش‌ مربوط‌ افراد قومندان‌ شمسی‌ از قریه‌ احمدآباد از طرف‌ شب‌ زیر نام‌ دام‌شانی‌ بودنه‌ در جوار قریه‌ اورناغه‌ با چند تن‌ افرادش‌ توسط‌ موتر آمده‌ و در پهلوی‌ قریه‌ موتر شان‌ را توقف‌ دادند. پهره‌داران‌ قریه‌ آنان‌ را دیده‌ و با این‌ تصور كه‌ دزدند، فیر كردند. «شامل‌» قومندان‌ با بلندگو صدا زد كه‌ «من‌ شامل‌ قومندان‌ هستم‌ و بخاطر شكار بودنه‌ آمده‌ام‌ بالایم‌ فیر نكنید» و از منطقه‌ فرار می‌كند. فردای‌ آن‌ شب‌ وی‌ به‌ افرادش‌ امر می‌دهد تا دوباره‌ به‌ آن‌ قریه‌ رفته‌ و چند نفر را دستگیر نموده‌ و نزدش‌ بیآورند كه‌ چرا بالای‌ او فیر كردند و مانع‌ شب‌گردی‌اش‌ شدند. افرادش‌ یك‌ نفر مسلح‌ قریه‌ اورناغه‌ را به‌ نام‌ بور دستگیر كرده‌، سلاح‌ او را نیز گرفته‌ و خودش‌ را با لت‌ و كوب‌ نزد «شامل‌» قومندان‌ آوردند. بعد از چندی‌ موسفیدان‌ قریه‌ نزد «شامل‌» رفته‌ و با هزار زاری‌ بور را رها نمودند. بور از بس‌ كه‌ لت‌ و كوب‌ شده‌ بود وضعش‌ خراب‌ بود و نزد داكتر رفت‌. فردای‌ آن‌ روز برادر بور در مسیر راه‌ مردم‌ قریه‌ احمدآباد كمین‌ می‌گیرد. وقتی‌ موتر قریه‌ احمدآباد می‌رسد، برادر بور از مسافران‌ موتر پرس‌ و پال‌ می‌كند كه‌ آیا از نزدیكان‌ «شامل‌» كسی‌ است‌ یا نه‌. برادر شامل‌ را از موتر پایین‌ كرده‌ چنان‌ لت‌ و كوب‌ می‌كند كه‌ فقط‌ جسدش‌ را تا قریه‌ می‌برند. همچنان‌ تمام‌ مردمی‌ كه‌ در موتر بودند، مورد لت‌ و كوب‌ قرار می‌گیرند. مردم‌ همه‌ به‌ خانه‌ «شامل‌» رفته‌ و برایش‌ می‌گویند كه‌ اینست‌ پاداش‌ كارش‌ كه‌ قربانی‌ آن‌ مردم‌ بیگناه‌ می‌شوند. «شامل‌» قومندان‌ نیز به‌ خشم‌ آمده‌ و فوراً تمام‌ نیرویش‌ را جمع‌ نموده‌ به‌ قریه‌ اورناغه‌ هجوم‌ می‌برد. زمانی‌ كه‌ مردم‌ این‌ وضع‌ را می‌بینند به‌ وحشت‌ افتاده‌ و جوانی‌ ۲۲ ساله‌ بنام‌ میرویس‌ را كه‌ فقط‌ یك‌ ماه‌ از عروسی‌اش‌ می‌گذشت‌، نزد «شامل‌» روان‌ می‌كنند تا اینكه‌ جنگ‌ نكند چون‌ مردم‌ قریه‌ گناهی‌ ندارند. اما افراد «شامل‌» همین‌ جوان‌ را زیر رگبار كلاشنكوف‌ می‌گیرند و تن‌ او را غربال‌ می‌كنند. دو نفر دیگر هم‌ زخمی‌ شده‌ و مردم‌ فرار می‌نمایند و قریه‌ مورد چور و چپاول‌ قرار می‌گیرد. تا هنوز كه‌ یك‌ ماه‌ از این‌ حادثه‌ می‌گذرد، هیچ‌ نوع‌ بازپرسی‌ و یا تحقیقی‌ در زمینه‌ صورت‌ نگرفته‌ است‌ زیرا این‌ نوع‌ واقعات‌ به‌ یك‌ امر عادی‌ روزمره‌ تبدیل‌ شده‌ است‌.

از سگ‌جنگی‌های‌ جنگ‌سالاران‌

قومندان‌ شاه‌خان‌ كه‌ در وقت‌ تسلط‌ طالبان‌ گل‌خان‌ قومندان‌ فرقه‌ را در قریه‌ قزل‌قلعه‌ با دو بادیگاردش‌ به‌ قتل‌ رسانیده‌ بود، بعد از سقوط‌ طالبان‌ بر سر تپه‌ در پهلوی‌ ولسوالی‌ چاربولك‌ پوسته‌ امنیتی‌ ایجاد نمود و در آن‌ جا با افرادش‌ شب‌ و روز را به‌ قماربازی‌ می‌گذراند. روز سه‌شنبه‌ ۲۵ حمل‌ ۸۲ توسط‌ یكی‌ از افراد پسر گل‌خان‌ همراه‌ با خواهرزاده‌اش‌ به‌ قتل‌ رسید. ضارب‌ پا به‌ فرار نهاد اما توسط‌ گروپ‌ قومندان‌ شمسی‌ محاصره‌ و در جریان‌ زد و خورد قاتل‌ توسط‌ سلاح‌ دست‌ داشته‌اش‌ انتحار نمود. جسد او را سه‌ روز در ولسوالی‌ چاربولك‌ به‌ نمایش‌ گذاشتند.

بامیان‌

س‌. خ‌.

بی‌ناموسی‌ رییس‌ «شفاخانه‌ شهدا»

به‌ تاریخ‌ ۱۳ ثور ۱۳۸۲ خدیجه‌ دختر ابراهیم‌كربلایی‌ از گم‌آبدره‌ بندامیر یكاولنگ‌ جهت‌ تداوی‌ خویش‌ به‌ «شفاخانه‌ شهدا» می‌رود. داكتر برایش‌ می‌گوید كه‌ باید عملیات‌ شود. شب‌ ۱۳ ثور ساعت‌ ۱۲ نرس‌های‌ شفاخانه‌ به‌ نام‌های‌ طاهر، نجیب‌ و رحمت‌ دختر را وارد اتاق‌ عملیات‌ می‌نمایند. بعد داكتر یك‌ امپول‌ را زرق‌ نموده‌ و دختر بی‌هوش‌ می‌شود. وقتی‌ دختر به‌ هوش‌ می‌آید متوجه‌ می‌شود كه‌ وی‌ مورد تجاوز جنسی‌ قرار گرفته‌ است‌. خدیجه‌ چیغ‌ و فریاد راه‌ می‌اندازد. شاه‌محمد رییس‌ شفاخانه‌ آمده‌ و سر و صدا را می‌خواباند و طوری‌ وانمود می‌سازد كه‌ هیچ‌ حادثه‌ای‌ رخ‌ نداده‌. فردای‌ آن‌ روز شاه‌محمد پدر خدیجه‌ را خواسته‌ و به‌ او مبلغ‌ ۳۰۰۰۰ افغانی‌ داده‌ و اخطار می‌دهد كه‌ اگر كسی‌ از وی‌ در مورد قضیه‌ دیشب‌ پرسید، باید بگوید كه‌ همه‌ چیز دروغ‌ است‌. زمانی‌ كه‌ از این‌ قضیه‌ ولایت‌ خبر می‌شود، فوراً هیئتی‌ برای‌ تحقیق‌ می‌فرستد. در شفاخانه‌ همه‌ اظهار بی‌اطلاعی‌ نموده‌ و می‌گویند كه‌ این‌ قضیه‌ اصلاً در یكاولنگ‌ صورت‌ نگرفته‌ و شایعه‌ای‌ بیش‌ نیست‌.

ابراهیم ‌كربلایی‌ كه‌ آدم‌ فقیر و بی‌پناهی‌ است‌ بخاطر حفظ‌ آبرو و ترس‌ از مسئولان‌ شفاخانه‌ كه‌ در ارتباط‌ نزدیك‌ با جهادی‌ها اند نزد مردم‌ از این‌ واقعه‌ انكار می‌كند اما خدیجه‌ به‌ این‌ مسئله‌ تاكید دارد كه‌ سه‌ نفر بر وی‌ تجاوز كرده‌ اند.

س‌. د.

وعـده‌هـای‌ محقق‌ و دزدی‌های‌ افرادش‌

به‌ تاریخ‌ ۱۷ جون‌ ۲۰۰۳ ساعت‌ ۵ بعد از ظهر محقق‌ كه‌ با سفیر جاپان‌ به‌ یكاولنگ‌ آمده‌ بود در سخنرانی‌اش‌ به‌ مردم‌ گفت‌: «در افغانستان‌ باید تمام‌ مذاهب‌ رسمی‌ باشد و نباید یكی‌ بر دیگری‌ برتری‌ داشته‌ باشد.» و وعده‌ و وعیدهایی‌ به‌ مردم‌ داد اما در همان‌ شب‌ دكان‌ رسول‌داد از طرف‌ افراد گارد محقق‌ دزدی‌ شد. دزدان‌ مبلغ‌ ۳۲ هزار افغانی‌، مقداری‌ اجناس‌ دكان‌ و حدود ۳۵ جوره‌ بوت‌ آلمانی‌ را با اسناد موتر زدند. همچنان‌ از دكان‌ محمدحسن‌ مشهور به‌ «مسنی‌» ۲۰ هزار افغانی‌ و مقداری‌ اجناس‌ دكان‌ به‌ ارزش‌ ۱۰ هزار افغانی‌ سرقت‌ شد.

شاگردان‌ مكاتب‌ توسط‌ عساكر محقق‌ به‌ مركز ولسوالی‌ آورده‌ شده‌ بودند تا از او استقبال‌ كنند. شاگردان‌ مذكور از ساعت‌ ۱۰ صبح‌ تا ۵ بعد از ظهر بین‌ بازار نو در آفتاب‌ منتظر نگهداشته‌ شده‌ بودند.

عباس‌ «هژیر»

قاچاق‌ تریاك‌ توسط فهیمی‌ قومندان‌ جنایتكار خلیلی‌

به‌ تاریخ‌ ۲۳ اسد ۱۳۸۲ مسافرتی‌ به‌ طرف‌ كابل‌ داشتم‌. زمانی‌ كه‌ به‌ دوآب‌ بامیان‌ رسیدیم‌، عساكر پوسته‌ دوآب‌ موتر ما و حتی‌ سقف‌ آن‌ را برای‌ پیدا كردن‌ تریاك‌ تلاشی‌ كردند. یكی‌ از عساكر ضمن‌ اختلاط‌ گفت‌ كه‌ روز قبل‌ ۳۲ كیلوگرام‌ تریاك‌ را از موتری‌ بدست‌ آورده‌ و به‌ قومندان‌ فرقه‌ بامیان‌ فهیمی‌ تحویل‌ كرده‌ اند. وقتی‌ پرسیدم‌ چرا آن‌ها را نسوزانیدند گفت‌ این‌ تریاك‌ها بهترین‌ منبع‌ عایداتی‌ شان‌ است‌. و اضافه‌ كرد كه‌ فعلاً نزد قومندان‌ فهیمی‌ بیشتر از ۳۰ سیر تریاك‌ وجود دارد و وقتی‌ فهیمی‌ تریاك‌ها را به‌ فروش‌ رساند، سهمیه‌ عساكر را نیز می‌فرستد! (عسكر از ذكر نامش‌ خودداری‌ كرد.)

فهیمی‌ از ولسوالی‌ ورس‌ بوده‌ و از جنایتكارترین‌ و فعالترین‌ قومندانان‌ خلیلی‌ به‌ حساب‌ می‌آید. بعد از قتل‌ عام‌ یكاولنگ‌ توسط‌ طالبان‌، فهیمی‌ امنیت‌ كوتل‌ شاطور را داشت‌ و آوارگان‌ یكاولنگ‌ را مورد آزار و اذیت‌ قرار می‌داد. از هر فامیل‌ ۵۰۰۰۰۰ افغانی‌ رشوه‌ گرفته‌ از كوتل‌ اجازه‌ عبور می‌داد.

او مصارف‌ خود را از مردم‌ پشته‌ای‌ غرغری‌، شاطور، رنده‌، سرسیرداع‌ با زور می‌گرفت‌. و فعلاً افراد تحت‌ فرمانش‌ را به‌ نقاط‌ حساس‌ شاهراه‌ها فرستاده‌ تا به‌ هیچ‌ وجه‌ از پول‌ ستاندن‌ بی‌نصیب‌ نماند.

علی‌فریاد

گلگشت‌ جنایتكاران‌ جهادی‌ كابینه‌ كرزی‌ در مناطق‌ مركزی‌

كریم‌خلیلی‌، یونس‌قانونی‌، حسین‌انوری‌، آصف‌محسنی‌، سیماسمر و تعدادی‌ دیگر از سران‌ جنایت‌ پیشه‌ با چهارصد بادیگارد به‌ مناطق‌ مركزی‌ سفر داشتند. آنان‌ از طریق‌ شهراه‌، میدان‌، سیاخاك‌ و بهسود به‌ ولسوالی‌ پنجاب‌ رسیدند. ولسوال‌ پنجاب‌ عبدالحمید مشهور به‌ حبیبی‌ دیوانه‌ كه‌ سابق‌ مربوط‌ جمعیت‌ بود و حال‌ نوكر خلیلی‌ است‌، از جنایتكاران‌ پذیرایی‌ نمود. وی‌ اهالی‌ ولسوالی‌ پنجاب‌ را بزور از خانه‌های‌ شان‌ بیرون‌ نموده‌ و در اطراف‌ سرك‌ برای‌ پذیرایی‌ قطار كرد. حبیبی‌ دیوانه‌ ضیافت‌ پر مصرفی‌ ترتیب‌ داد كه‌ در آن‌ چندین‌ رأس‌ گوسفند، گاو و بیشتر از ۱۰۰ قطعه‌ مرغ‌ ذبح‌ شد. پول‌ ضیافت‌ از دكانداران‌ و مردم‌ بیچاره‌ كه‌ نان‌ شب‌ و روز خود را ندارند به‌ بهانه‌های‌ گوناگون‌ جمعآوری‌ شده‌ بود.

در سخنرانی‌هایی‌ كه‌ این‌ خاینان‌ داشتند همه‌ی‌ الله‌ و بلا را به‌ گردن‌ القاعده‌ و طالبان‌ انداخته‌ و خود را مبرا از هر خیانت‌ و جنایتی‌ خواندند.

بعداً عرفانی‌ و خلیلی‌ بطور جداگانه‌ با گروپ‌های‌ خود از ولسوالی‌های‌ اطراف‌ دیدن‌ كردند كه‌ در این‌ مدت‌ تمام‌ مكاتب‌ تعطیل‌ شد زیرا شاگردان‌ و معلمان‌ باید از آنان‌ پذیرایی‌ كرده‌ و به‌ سخنان‌ شان‌ گوش‌ می‌دادند. ده‌ها هزار افغانی‌ جهت‌ ترتیب‌ مهمانی‌ها برای‌ آنان‌ در هر ولسوالی‌ در نظر گرفته‌ شده‌ بود.

سایر ولایات‌

ت‌. ق‌. ـ بدخشان‌،

چور و چپاول‌ جمعیتی‌ها در بـدخشـان‌

ولسوالی‌ ارگوی‌ بدخشان‌ یك‌ ولسوالی‌ جدیدالتشكیل‌ بوده‌ و ولسوال‌ آن‌ مصدق‌ مربوط‌ جمعیت‌ اسلامی‌ ربانی‌ می‌باشد. درین‌ ولسوالی‌ بی‌امنیتی‌، دزدی‌، رشوه‌ستانی‌ و بی‌عدالتی‌ در اوج‌ خود قرار دارد.

چندی‌ قبل‌ هیئتی‌ از قومندانان‌ بدون‌ این‌ كه‌ دولت‌ مركزی‌ خبری‌ داشته‌ باشد زیر نام‌ خلع‌ سلاح‌ از هر خانواده‌ یك‌ میل‌ كلاشنكوف‌ و یا معادل‌ آن‌ ۱۵۰۰۰ افغانی‌، مطالبه‌ كردند. اكثریت‌ مردم‌ كه‌ سلاحی‌ نداشتند به‌ ناچار پول‌ آن‌ را پرداختند و از این‌ طریق‌ پول‌ هنگفتی‌ به‌ جیب‌ قومندانان‌ سرازیر شد.

در تمام‌ ولسوالی‌های‌ بدخشان‌ تفنگ‌سالاران‌ حاكم‌ اند و اثری‌ از حكومت‌ مركزی‌ به‌ چشم‌ نمی‌خورد. قدرت‌ عمدتاً به‌ دست‌ جمعیت‌ ربانی‌ می‌باشد و مانند سابق‌ حشر، جریمه‌، چور و چپاول‌ ادامه‌ دارد. حاصلات‌ عمده‌ ولایت‌ بدخشان‌ طی‌ دو سه‌ سال‌ گذشته‌ تریاك‌ بوده‌ كه‌ پول‌ آن‌ به‌ جیب‌ قومندانان‌ می‌رود.

ولسوالی‌ كشم‌ تحت‌ تسلط‌ جاهلان‌

ولسوالی‌ كشم‌ یكی‌ از ولسوالی‌های‌ پرنفوس‌ بدخشان‌ و مهد روشنفكران‌ و شاعرانی‌ چون‌ گمنام‌، ضمنی‌، ثابت‌، واصفی‌ و دیگران‌ می‌باشد. فعلاً درین‌ ولسوالی‌ قدرت‌ به‌ دست‌ حزب‌ گلبدین‌ بوده‌ و مردم‌ با جاهلانی‌ احمق‌تر از طالبان‌ روبرو اند. آنان‌ جلساتی‌ را در مساجد دایر می‌نمایند كه‌ باید همه‌ مردم‌ در آن‌ها شركت‌ كنند.

به‌ تاریخ‌ ۱۴ سنبله‌ ۱۳۸۲ در مسجد جامع‌ شهر ملای‌ مسجد به‌ امر ولسوال‌ چنین‌ تبلیغ‌ را شروع‌ نمود: «دریشی‌ لباس‌ غرب‌ و فرهنگ‌ عیسویت‌ و كفر است‌... بناءً نباید ماموران‌، معلمان‌ و شاگردان‌ مكتب‌ دریشی‌ بپوشند. همچنان‌ ما به‌ قانون‌ اساسی‌ و دموكراسی‌ ضرورت‌ نداریم‌، به‌ همین‌ قسمی‌ كه‌ تا حال‌ حكومت‌ كرده‌ ایم‌ ادامه‌ خواهیم‌ داد. كسی‌ حق‌ ندارد از قانون‌ اساسی‌ و دموكراسی‌ درین‌ منطقه‌ صحبت‌ نماید....»

در كشم‌ از ولسوال‌ گرفته‌ تا ماموران‌، معلمان‌ و شاگردان‌ همه‌ بدون‌ دریشی‌ به‌ وظیفه‌ می‌روند. در مكاتب‌ كشم‌ و سایر ولسوالی‌های‌ بدخشان‌ عمدتاً مضامینی‌ چون‌ بینش‌ اسلامی‌، فقه‌، تجوید و تفسیر تدریس‌ می‌شود.

محب‌اله‌ ـ بدخشان‌،

پیربصیر، مدافع‌ قومندان‌ عبدالروف‌ جانی‌

به‌ تاریخ‌ ۴ سرطان‌ ۱۳۸۲ اهالی‌ شهر فیض‌آباد ولایت‌ بدخشان‌ شاهد واقعه‌ دلخراشی‌ بودند كه‌ شاید در جهان‌ كم‌ اتفاق‌ افتد ولی‌ جای‌ تأسف‌ در این‌ است‌ كه‌ هیچ‌ رسانه‌ خبری‌ و حتی‌ دفتر حقوق‌ بشر مقیم‌ شهر فیض‌آباد هم‌ روی‌ این‌ جنایت‌ صحبتی‌ نكرد.

شخصی‌ به‌ نام‌ معلم‌ احمدجان‌ باشنده‌ قریه‌ ساوان‌ ولسوالی‌ شغنان‌ بدخشان‌ در قریه‌ خانقاه‌ فیض‌آباد معلمی‌ می‌كرد. یك‌ ملا ادعا می‌نماید كه‌ گویا معلم‌ احمدجان‌ به‌ پسر ۹ ساله‌ قومندان‌ عبدالروف‌ تجاوز نموده‌ است‌. قومندان‌ مذكور كه‌ در قساوت‌ و خونخواری‌ مشهور است‌ به‌ جای‌ اینكه‌ روی‌ قضیه‌ تحقیق‌ نماید، معلم‌ مذكور را با ریسمان‌ در عقب‌ موتر خود بسته‌ تا شهر فیض‌آباد (حدود پنج‌ كیلومتر) كش‌ می‌كند. مردم‌ قریه‌ خانقاه‌ هر قدر مانع‌ قومندان‌ می‌شوند جایی‌ را نمی‌گیرد و با تهدید سلاح‌ قومندان‌ مواجه‌ می‌شوند. معلم‌ با حالت‌ فجیعی‌ جان‌ می‌دهد. عبدالروف‌ به‌ قومندانی‌ امنیه‌ رفته‌ با طمطراق‌ به‌ جنایت‌ خود اعتراف‌ می‌كند. بعد از تحقیق‌ و معاینات‌ پسر قومندان‌ معلوم‌ می‌شود كه‌ معلم‌ احمدجان‌ كاملاً بیگناه‌ بوده‌ است‌. وقتی‌ قومندان‌ مذكور می‌بیند كه‌ نتوانسته‌ جرم‌ را ثابت‌ نماید، خانم‌ بیچاره‌اش‌ را مورد استفاده‌ قرار داده‌ و ادعا می‌كند كه‌ معلم‌ احمدجان‌ به‌ او تجاوز نموده‌ بود. خانم‌ عبدالروف‌ به‌ تحقیق‌ حاضر می‌شود ولی‌ او می‌گوید: معلم‌ مذكور شخص‌ شریف‌ بوده‌ و هیچ‌ گناهی‌ ندارد و این‌ عبدالروف‌ را خدا شرمانده‌ و حال‌ بخاطر برائت‌ خود من‌ را بدنام‌ می‌كند.

عبدالروف‌ یكی‌ از قومندانان‌ پیربصیر بوده‌ و پیربصیر برای‌ رهایی‌ او تلاش‌ می‌نماید.

شراره‌ ـ فراه‌،

در كشور «ولایت‌ فقیه‌»

وقتی‌ كودكی‌ ۴ ساله‌ بودم‌ با خانواده‌ام‌ در یكی‌ از روستاهای‌ كرمان‌ به‌ نام‌ زنگی‌آباد مهاجر شدیم‌. در اوایل‌ زندگی‌ همچو شرایط‌ خیلی‌ برایم‌ مشكل‌ بود ولی‌ كم‌ كم‌ عادت‌ كردم‌. وقتی‌ ۷ ساله‌ شدم‌ همراه‌ با خواهرم‌ با هزار مشكل‌ شامل‌ مكتب‌ ابن‌سینا در زنگی‌آباد شدیم‌. مدیر مدرسه‌ كه‌ بتول‌محمدی‌ نام‌ داشت‌ زنی‌ خوش‌ برخورد و خوبی‌ بود. وی‌ اجازه‌ داد تا ما آنجا درس‌ بخوانیم‌ اما رفتار معلمان‌ و شاگردان‌ با ما خیلی‌ بد بود. آنان‌ ما را بخاطر سنی‌ و افغان‌ بودن‌ مسخره‌ می‌كردند. با این‌ كه‌ ما لایق‌ و زحمتكش‌ بودیم‌ اما معلم‌ همیشه‌ ما را در مقابل‌ شاگردان‌، تحقیر می‌كرد. چون‌ ما سنی‌ و آنان‌ شیعه‌ بودند، نمازهای‌ ما این‌ چهار دختر ایرانی‌ از طرف‌ اداره‌ مكتب‌ وظیفه‌ داشتند تا با اجرای‌ درامه‌ و نمایش‌ افغان‌ها را به‌ توهین‌ و تحقیر بگیرند. با هم‌ تفاوت‌ می‌كرد ولی‌ معلم‌ دینیات‌ ما كه‌ رفعت‌فاطمی‌ نام‌ داشت‌، همیشه‌ ما را وادار می‌كرد تا در صف‌ نماز ایستاده‌ و مانند آنان‌ نماز بخوانیم‌. شاگردان‌ افغانی‌ اجازه‌ شركت‌ در جشن‌ها و مراسم‌ مذهبی‌ وغیره‌ را نداشتند و در مسابقات‌ علمی‌ اولاً می‌كوشیدند تا شركت‌ نكنیم‌ و اگر شركت‌ نموده‌ و برنده‌ جایزه‌ می‌شدیم‌، تحفه‌ و یا تقدیرنامه‌ را به‌ ما نمی‌دادند و به‌ جای‌ اسم‌ ما كسی‌ دیگری‌ را صدا می‌زدند. اگر از طرف‌ سازمان‌ ملل‌ كمكی‌ برای‌ شاگردان‌ افغان‌ می‌شد، به‌ جیب‌ خود می‌زدند. خلاصه‌ هیچ‌ وقت‌ نمی‌خواستند شاگردان‌ افغان‌ از آنان‌ بهتر باشند. با وجود این‌ همه‌ مشكلات‌، تحمل‌ نمودیم‌ زیرا در خاك‌ آنان‌ مهاجر بودیم‌. هیچ‌ كسی‌ را نمی‌شناختیم‌ تا فریاد ما را بشنود. این‌ رفتار بد با افغان‌ها نه‌ تنها در مكتب‌ بلكه‌ در بازار، شفاخانه‌، دفاتر، شعب‌ دولتی‌ وغیره‌ هم‌ دیده‌ می‌شد. جوانان‌ پسر در بازار نمی‌توانستند از ترس‌ بچه‌های‌ لات‌ ایران‌ گشت‌ و گذار كنند. دختران‌ و زنان‌ افغان‌ نمی‌توانستند تنها در كوچه‌ و بازار رفت‌ و آمد كنند زیرا بچه‌های‌ ولگرد آنان‌ را شدیداً اذیت‌ می‌كردند. در شهر اگر دزدی‌ می‌شد جوابش‌ را باید افغان‌ می‌داد، اگر تصادفی‌ می‌شد پولش‌ را باید افغان‌ می‌داد، در صف‌ نانوایی‌ افغان‌ لت‌ و كوب‌ می‌شد، از صبح‌ تا ظهر در زیر آفتاب‌ در صف‌ می‌ایستاد و آخر یك‌ ایرانی‌ آمده‌ و با مشت‌ و لگد او را پس‌ می‌زد و جایش‌ را می‌گرفت‌. در نمایشنامه‌های‌ مكتب‌ ما نیز افغان‌ها را مسخره‌ می‌كردند. یكی‌ از خاطرات‌ تلخی‌ كه‌ از آن‌ روزها به‌ یاد دارم‌ اینست‌ كه‌ در یكی‌ از جشن‌های‌ ۲۲ بهمن‌ ۷۹ كه‌ در یك‌ سالون‌ بزرگ‌ نمایش‌ به‌ نام‌ كتابخانه‌ سیدمصطفی‌ترابی‌ تجلیل‌ می‌شد، شركت‌ نمودم‌. در یكی‌ از نمایشنامه‌ها آنقدر مردم‌ افغان‌ را تحقیر و توهین‌ كردند كه‌ من‌ طاقت‌ نیاورده‌ و با گریه‌ از سالون‌ بیرون‌ شدم‌. این‌ نمایشنامه‌ بر سایرافغان‌های‌ حاضر نیز سخت‌ گذشت‌. خلاصه‌ ۱۲ سالی‌ كه‌ در ایران‌ بسر بردم‌ بدترین‌ روزهای‌ زندگی‌ام‌ محسوب‌ می‌شود و آرزوی‌ آن‌ روزی‌ را داشتم‌ كه‌ به‌ كشورم‌ برگردم‌. امروز با وجود عدم‌ حكومت‌ واقعی‌ و مردمی‌، آزادی‌ و دموكراسی‌، اینجا در كشورم‌ خوشحالم‌.

اسلم‌ ـ فراه‌،

باز هم‌ امارت‌ «ولایت‌ فقیه‌» و افغانان‌

چون‌ بنیادگرایان‌ طالبی‌ در زمان‌ حاكمیت‌ خویش‌ شرایط‌ غیرقابل‌ تحمل‌ را برای‌ اكثریت‌ مردم‌ بخصوص‌ روشنفكران‌ به‌ وجود آورده‌ بودند، بناءً همه‌ منجمله‌ خودم‌ در سال‌ ۱۳۷۶ وطن‌ را ترك‌ گفته‌ و با فامیلم‌ به‌ ولایت‌ زاهدان‌ ایران‌ مهاجر شدیم‌. در مدت‌ شش‌ سال‌ در ایران‌ با تهدید، توهین‌ و تحقیر از طرف‌ كارمندان‌ دولتی‌ مواجه‌ بودیم‌.

به‌ تاریخ‌ ۹ اسد ۱۳۸۲ ساعت‌ شش‌ عصر ذریعه‌ موتر با تعدادی‌ از سرنشینان‌ از زابل‌ به‌ طرف‌ زاهدان‌ حركت‌ كردم‌. ساعت‌ ۹ شب‌ موتر ما به‌ پاسگاه‌ كوله‌سنگی‌ رسید. موتر از طرف‌ موظفان‌ پاسگاه‌ توقف‌ داده‌ شد و از تمام‌ سرنشینان‌ كارت‌ شناسایی‌ خواستند. برگه‌ شناسایی‌ سال‌ ۱۳۷۹ را كه‌ دولت‌ ایران‌ برایم‌ داده‌ بود و سندی‌ قانونی‌ برای‌ زندگی‌ مهاجرین‌ افغان‌ در ایران‌ بود، برای‌ مسئول‌ پاسگاه‌ نشان‌ دادم‌ ولی‌ از طرف‌ وی‌ قبول‌ نشد. او من‌ و دیگران‌ را با تهدید در پیشروی‌ قرارگاه‌ كوله‌سنگی‌ كه‌ یك‌ ساحه‌ بزرگ‌ سمنتی‌ بود، رهنمایی‌ نمودند. حدود ۵۰ افغان‌ دیگر را هم‌ آنجا آورده‌ بودند. تا ساعت‌ ۲ شب‌ اجناس‌ موتر را پایین‌ كردیم‌ زیرا شك‌ كردند كه‌ در بین‌ آنها تریاك‌ است‌ و بعداً اجازه‌ یافتیم‌ بخوابیم‌. ساعت‌ ۵ صبح‌ یكی‌ از پاسداران‌ با آفتابه‌ به‌ روی‌ همه‌ آب‌ ریخت‌ تا بیدار شوند. در طول‌ این‌ روز مصروف‌ پایین‌ و بالا كردن‌ اموال‌ بودیم‌ و در ۴۵ درجه‌ حرارت‌ اجازه‌ نداشتیم‌ برای‌ پنج‌ دقیقه‌ هم‌ زیر سایه‌ای‌ بنشینیم‌، فقط‌ برای‌ ما از تانكری‌ كه‌ آب‌ گرم‌ داشت‌، اجازه‌ نوشیدن‌ آب‌ دادند و در طول‌ روز یكبار گذاشتند برای‌ رفع‌ حاجت‌ برویم‌. چاشت‌ برای‌ هر دو نفر ما دو تكه‌ نان‌ خشك‌ و كمی‌ كچالوی‌ جوشداده‌ دادند. تمام‌ اتاق‌های‌ پاسگاه‌ توسط‌ ما جاروب‌ شد و كسانی‌ كه‌ از این‌ كار سر باز می‌زدند، با لت‌ و كوب‌ و دشنام‌ روبرو می‌شدند.

ساعت‌ ۷ شام‌ ۱۰ اسد ۳۵ نفر ما را از پاسگاه‌ كوله‌سنگی‌ به‌ تل‌سیاه‌ كه‌ اردوگاه‌ مهاجرین‌ افغان‌ در زاهدان‌ می‌باشد انتقال‌ دادند. بعد از تلاشی‌ و بازپرسی‌ شدید ما را داخل‌ اتاق‌های‌ اردوگاه‌ نمودند. در هر اتاق‌ (۴*۳ متر) به‌ تعداد ۲۵ نفر را جابجا كرده‌ بودند. در تل‌سیاه‌ قبل‌ از آمدن‌ ما ۱۱۵ نفر موجود بود. شب‌ اتاق‌ها را به‌ روی‌ ما قفل‌ كردند. هوا زیاد گرم‌ بود. فردای‌ آن‌ روز ما را داخل‌ یك‌ میدان‌ كه‌ اطرافش‌ با سیم‌ خاردار احاطه‌ شده‌ بود، بردند و برای‌ ما چای‌ و نان‌ دادند. ساعت‌ ۱۰ قبل‌ از ظهر نیروی‌ انتظامی‌ زاهدان‌ با ۱۲۰ مهاجر دیگر كه‌ از شهر زاهدان‌ جمعآوری‌ یا دستگیر كرده‌ بودند به‌ تل‌سیاه‌ آمدند. تعداد هموطنان‌ ما در تل‌سیاه‌ در همان‌ روز به‌ ۲۷۰ نفر رسید. چاشت‌ برای‌ فی‌ نفر یك‌ تكه‌ نان‌ خشك‌ و كمی‌ ماش‌ و برنج‌ دادند. ساعت‌ یك‌ همه‌ را برای‌ سرشماری‌ بردند و متوجه‌ شدند كه‌ یك‌ نفر كم‌ است‌. به‌ جستجو پرداختند. او مریض‌ بود و در اتاق‌ خوابیده‌ بود. وی‌ را از اتاق‌ بیرون‌ آورده‌ و دو نفر سرباز بر سر او ریخته‌ هر دو با پایپ‌ آن‌ افغان‌ را در حالی‌ كه‌ لباس‌هایش‌ را كشیده‌ بودند، آنقدر زدند كه‌ از پشت‌اش‌ خون‌ جاری‌ شد.

تهدیدها، شكنجه‌ها، تحقیر و توهین‌ دولت‌ ایران‌ را افغانان‌ همه‌ روزه‌ متحمل‌ می‌شوند ولی‌ متأسفانه‌ این‌ رنج‌ و بدبختی‌ مردم‌ افغانستان‌ هیچگاه‌ از رسانه‌های‌ داخلی‌ و بین‌المللی‌ به‌ گوش‌ جهانیان‌ نرسیده‌ است‌.

س‌. ت‌. ـ هرات‌،

از قوم‌ و خویش‌بازی‌ و خورد و بردهای‌ «امیر» اسماعیل‌

اسماعیل‌خان‌ فرزند حاجی‌ محمداسلم‌ از نصرآباد ولسوالی‌ شیندند ۵ برادر دارد به‌ نام‌های‌ سرور (كه‌ وفات‌ كرده‌)، انور، عمر، نظر و فاروق‌. از برادرش‌ سرور چند پسر باقی‌ مانده‌ كه‌ فعلاً یكی‌ به‌ نام‌ حاجی‌ عبدالرحمن‌ دریور اسماعیل‌خان‌ است‌. پسر دیگرش‌ میرعظیم‌ كمیسر نظامی‌ در اسلام‌قلعه‌ و نوراحمد داكتر دندان‌ در ولسوالی‌ شیندند می‌باشد. پسران‌ دیگر سرور به‌ نام‌ بسم‌اله‌ و حبیب‌اله‌ در پهلوی‌ میرعظیم‌ در گمرك‌ اسلام‌قلعه‌ به‌ چاپیدن‌ مردم‌ مشغول‌ اند. پسر دیگر سرور به‌ نام‌ عبدالحمید در ترانسپورت‌ عمومی‌ شیندند وظیفه‌ دارد و پسر آخرش‌ به‌ نام‌ میراحمد «دیوانه‌» در شیندند مصروف‌ خرید دكان‌، زمین‌ وغیره‌ می‌باشد.

برادران‌ دیگر اسماعیل‌خان‌، انور و نظر در خانه‌هایی‌ كه‌ از طرف‌ اسماعیل‌خان‌ برای‌ شان‌ خریده‌ شده‌ زندگی‌ می‌كنند و در جاده‌ صرافی‌ها مغازه‌های‌ صرافی‌ دارند. عمر و برادر دیگر اسماعیل‌خان‌ در شیندند روی‌ جایدادی‌ كه‌ در دو دوره‌ «امارت‌» اسماعیل‌خان‌ خریده‌ شده‌ مصروف‌ كار می‌باشند. عمر پسرانی‌ دارد به‌ نام‌های‌ میركاظم‌، میرقاسم‌ و میرموسم‌ كه‌ هر كدام‌ صاحب‌ مغازه‌های‌ بسیار بزرگ‌ در شیندند اند. درین‌ اواخر اسماعیل‌خان‌ برای‌ میرقاسم‌ مبلغ‌ ۲۰۰۰۰۰ افغانی‌ بخاطر پیشكش‌ عروسی‌ و یك‌ موتر سراچه‌ برای‌ عمر و پدر شان‌ داد. فاروق‌ برادر كوچك‌ اسماعیل‌خان‌ كه‌ بی‌سواد و دزد است‌ فعلاً رییس‌ صنایع‌ هرات‌ می‌باشد.

اسماعیل‌خان‌ سه‌ پسر دارد. یكی‌ از آنان‌ حاجی‌میرویس‌ فعلاً وزیر هوانوردی‌ و توریزم‌ می‌باشد. عیاش‌ بودن‌ این‌ فرد به‌ همگان‌ معلوم‌ است‌. اطراف‌ میرویس‌ را در وزارت‌ ۱۵ـ۲۰ زن‌ به‌ نام‌ منشی‌ و همكار اداره‌ پر كرده‌ كه‌ در هر سفر به‌ داخل‌ و خارج‌ وی‌ را همراهی‌ می‌كنند. قرار گزارشی‌ میرویس‌ قبل‌ از آمدن‌ بار دوم‌ اسماعیل‌خان‌ به‌ افغانستان‌، در مشهد در رابطه‌ با زن‌ قاضی‌محمد یكی‌ از قومندانان‌ سرشناس‌ اسماعیل‌خان‌ بدنام‌ شد كه‌ در نتیجه‌ قاضی‌محمد بی‌غیرت‌ به‌ جای‌ كشتن‌ میرویس‌، زن‌ خویش‌ را از مشهد به‌ افغانستان‌ آورده‌ و در ملأعام‌ به‌ قتل‌ می‌رساند.

پسر دوم‌ اسماعیل‌خان‌ حاجی‌یاسر می‌باشد كه‌ در پوهنتون‌ هرات‌ درس‌ می‌خواند. حاجی‌یاسر با چند نفر دیگر از نزدیكان‌ اسماعیل‌خان‌ مثل‌ حاجی‌باقی‌ رییس‌ ترانسپورت‌ هرات‌ و بهبودخان‌ رییس‌ خاد «علوی‌» به‌ خرید زمین‌ و جایداد منقول‌ و غیرمنقول‌ مصروف‌ اند. درین‌ اواخر یاسر و پسر علوی‌ دختری‌ را از ساحه‌ پوهنتون‌ می‌ربایند كه‌ تا هنوز از سرنوشت‌ وی‌ خبری‌ نیست‌.

اسماعیل‌خان‌ سه‌ ماه‌ قبل‌ خانه‌ای‌ را در شیندند از حاجی‌امیرجان‌ در نصرآباد به‌ مبلغ‌ ۲۲۰۰۰۰ افغانی‌ خریده‌ كه‌ از آن‌ تاریخ‌ تا امروز یك‌ نفر معمار با پنج‌ نفر كارگر داخل‌ خانه‌ كار می‌كنند. مصالح‌ ساختمانی‌ خانه‌ از مشهد خریداری‌ و همه‌ روزه‌ به‌ شیندند آورده‌ می‌شود. به‌ قول‌ معمار مصارف‌ خانه‌ تا حال‌ در حدود ۱۵۰۰۰۰۰ افغانی‌ شده‌ و كار هنوز به‌ اتمام‌ نرسیده‌ است‌.

اسماعیل‌خان‌ برادرزاده‌ای‌ دارد به‌ نام‌ میرعظیم‌ كه‌ بیسواد بوده‌ ولی‌ فعلاً با رتبه‌ دگروالی‌ در اسلام‌قلعه‌ كمیسر است‌. قرار معلومات‌ میرعظیم‌ یك‌ خانه‌ در خیرخانه‌ كابل‌ به‌ مبلغ‌ سه‌لك‌ دالر و یك‌ خانه‌ در مشهد و یك‌ خانه‌ در نزدیك‌ باغ‌ آزادی‌ هرات‌ خریده‌ است‌. علاوتاً او صاحب‌ ترانسپورتی‌ می‌باشد كه‌ در راه‌ اسلام‌قلعه‌، هرات‌ و كابل‌ رفت‌ و آمد دارد.

برادرزاده‌ دیگر اسماعیل‌خان‌ به‌ نام‌ میراحمد دیوانه‌ برادر میرعظیم‌ كمیسر درین‌ روزها در چهارمحل‌ شیندند تعمیری‌ را به‌ صورت‌ كاملاً پخته‌ شروع‌ كرده‌ كه‌ تنها زمینش‌ را ۲۰۰۰۰۰ افغانی‌ خریده‌ است‌ و در چهارمحل‌ شیندند اعلان‌ نموده‌ كه‌ هركس‌ خانه‌، سرای‌، زمین‌، باغ‌، آب‌ كاریز، دكان‌ و ماركیت‌ می‌فروشد او را خبر دهد تا از نرخ‌ روز ۲۰ فیصد بالاتر بخرد. او تا امروز چند باب‌ دكان‌، چند جریب‌ زمین‌ و چند آب‌ كاریز در شیندند خریده‌ است‌.