ملاشینـواری، چاكـر یا احمق؟
ملا فضل هادی شینواری ـ این گلها بروی خوانندگان رئیس ستره محكمه (قاضی القضات) كشور اسیر ما ـ آخرالامر ماسك نازكش را درید و با نامهای عبودیتش را به دولت امریكا و مشخصاً همه كاره آن كشور در افغانستان آقای زلمیخلیلزاد مسجل نمود. ملاشینواری همان فردی كه جز شیر گلبدین خوردگی، كبرسن و مدرسهبازی و روابط طالبی از هیچ كرامت انسانی و علمی و فرهنگی برخوردار نبوده و از اول تا حال جز ضدیت با كیبل تلویزیونی و پخش صدای آوازخوانان زن وظیفه دیگری برای خود نمیشناسد، در نامهاش به پرزیدنت بوش استغاثه كرده است تا «مدت ماموریت زلمیخلیلزاد را به دلیل عملكرد مثبتاش تمدید كند» (بیبیسی، ۵ اپریل ۲۰۰۵). چون كوس رسوایی این عمل ملاشینواری بالا گرفت، یك به اصطلاح «مقام» ستره محكمه با سراسیمگی اعلام داشت كه شینواری به عنوان رئیس شورای سراسر علمای افغانستان نظر شماری از روحانیون و علمای دینی را مطرح كرده است! (همانجا)
بدین ترتیب شینواری خواست تا سنگینی چتلی بر سر و رویش را با پاشیدن آن بر «شماری از روحانیون و علمای دینی» سبكتر سازد. مگر میشود؟ كدام «علما و روحانیون» و در كجا و چه وقت تصمیم به بستن خویش به پای زلمیخلیلزاد گرفتند؟
جای شك نیست كه در كشوری طالبزده و «ائتلاف شمال»گزیده «روحانیون و علمای دینی» جاسوس و خاین كم نیست با اینحال آنقدر باراندیده هستند كه سند مزدوری شان به دولتها را آسان علنی نسازند. پس اگر شینواری دروغ نمیگوید باید نام و نشان آن ملایان مذكور را اعلام نماید تا مردم ما ببینند كه ملایان بیحیثیت و خود فروخته دیگر مثل خودش كیانند.
در این میان «اپوزیسیون» جنایتكاران و پلیدترین مرتجعان به سركردگی جنایتسالار یونسقانونی هم خاموش نه نشسته و علیجاوید نام اظهار داشت كه «تقاضای شینواری به معنای دخالت دادگاه عالی در مسایل سیاسی و نقض صریح قانون اساسی است و به حیثیت دستگاه قضایی افغانستان لطمه زده است.» (همانجا)
البته از علیجاوید به مثابه سخنگوی گروههای جنایتكار كه انگ وابستگی به ایران و روسیه را در پس و پیش خود دارند انتظاری عبث است كه مسئله را از دید ملی و وطندوستانه و ضد بنیادگرایی تقبیح كند. در حقیقت هم و غم «اپوزیسیون» ضد ملی را این میسازد كه نوشتن یكچنان نامه خاكسارانهای كار «دادگاه عالی» نه بلكه «مسئله سیاسی»ای است كه باید «اپوزیسیون» به آن میپرداخت یا خود كابینه كرزی تا معتبرتر و مطابق قانون اساسی میبود! «اپوزیسیون» ملا قانونی از آن جهت خشمگین است كه چرا ملاشینواری پیشدستی كرده و افتخار نوشتن آن نامه را از آن ربود. هكذا «اپوزیسیون» به رویش نمیآرد كه آن نامه تنها به «حیثیت دستگاه قضایی» لطمه نزده (دستگاه قضاییای كه رئیساش یك گلبدینی مفلوك باشد چه حیثیتی میتواند داشته باشد؟) بلكه دامن «حیثیت» تمام اعضای دولت كرزی و «اپوزیسیون» جلالتمابی كه شینواری را منحیث «رئیس ستره محكمه» قبول داشتند، بالا میكند.
ولی آیا نوشتن این نامه تصادفی و از سر حماقت و بی معرفتی ملا صاحب پنداشته شده میتواند كه از درك موقعیت و وظایفش عاجز بوده است؟
عدهای فكر میكنند، شینواری دَین خود میدانست كه در پای صاحب و پدرش خلیلزاد بیافتد زیرا اگر او (خلیلزاد) نمیبود كی این گلبدینی جاهل و قرون وسطایی را به آن مقام والا نصب میكرد؟ ملا شینواری میداند كه در آینده هم اگر روز محاكمهی جنایتكاران خاین از هر جنس فرا رسد، او در صف اول متهمان خواهد بود. و از این لحاظ هم كه شده باید طناب دولت امریكا را بر گردنش انداخته و میبوسید تا در آن روز او را از یاد نبرده به دادش برسند.
اما به عقیده ما این به هیچوجه كل واقعیت نیست.
نامه حاوی ابراز تملقی سخیف به دولت امریكاست. و از این رهگذر حرف دل و جگر كلیه اعضای بلند پایه دولت و «اپوزیسیون» به شمار میرود. آیا در دولت یا «اپوزیسیون» كسی هست ـ حتی از جمع عوامل رژیم ایران ـ كه در ارتباط با دولت امریكا و خلیلزاد موضعی غیر از این داشته باشد؟
سكوت ذلتبار فرد فرد اعضای كابینه و «انتقاد» شرمآورتر «اپوزیسیون» از نامه به خودی خود این ادعا را ثابت مینماید. در غیر آن اگر دولت اندكی از شبه دموكراسی و شبه استقلال بهره میداشت، باید بلافاصله ملاشینواری را ضمن سیلی باران معزول و به محكمه سوق میداد و از مردم افغانستان پوزش میخواست كه فردی تا این حد بیعزت و بیغیرت را در راس قوه قضایی قرار داده است.
كاستن از بیآبرویی امریكا یا هر صوابدید دیگری او را از ریاست ستره محكمه دور اندازد. گلبدینی پوسیده نمیداند كه تا وقتی مثل ارباب منحرف و تیزاب پاشش نزد امریكاییان به كاغذ تشناب بدل نشده و سر به زیر و دست به سینه نوكر امریكا و متحدان است، ستره محكمه از وجودش جز دستگاهی آلوده و بیارزش و مسخره بیش نخواهد بود.
بنیادگرایان تبهكار گل یك باغ اند. مردم ما هنوز به خاطر دارند كه وقتی ضیاالحق و جنرال عبدالرحمن در طیاره سوختند و بوش پدر برای شركت در مراسم عزاداری وی به پاكستان آمد، سیاف از اولین افغانهایی بود كه خود را زیر پای وی (بوش) انداخته و تضرع كرد كه حالا كه مرجع و پدر شان ضیا و رحمن را از دست دادند، امریكا او و سایر برادران قیادی را فراموش نكند. و دیدیم كه امریكا قدر این سگ زنجیریش را دانسته، و او و تروریستهایش را در لویه جرگه و پوهنتون و كابینه وغیره جاها راه داد. علاوتاً مردم هنوز از یاد نبرده اند كه ملا ربانی خاین چگونه از جنرال حمیدگل رئیس «آیاسآی» تمنا كرد كه به كابل آمده و كارها را در دست گیرد. پس شینواری بدعتی به خرج نداده است. او فقط در جای پای «برادران» گام میزند.
لیكن در تحلیل نهایی مردارخوری شینواری نكته اصلی نیست. از یك مدرسهدار و گلبدینی چه توقع میتوان داشت؟ نكته اصلی اینست كه نامهی یك بلند پایهترین بنیادگرا در كشور بد طالع ما، قبل از همه افتضاح سیاهی برای امریكا به حساب میآید كه دوستان بنیادگرایش گاه به شیوهای میخواهند بندگی شان را به آن ثابت سازند كه «راز» یا (راز آشكار؟) وابستگی عام و تام دولت كرزی به امریكا، حمایت امریكا از بنیادگرایان، همه كاره بودن سفیرش در افغانستان، و نیات واقعی آن كشور را در افغانستان از پرده بیرون میافكنند.
آیا امریكا این دوست تروریستاش را به سبب شیوه پابوسی احمقانهاش مجازات خواهد كرد؟
هرگز! زیرا اولاً چنانچه متذكر شدیم خوشرقصی شینواری را وصف حال كلیه آدمهایش در حكومت كرزی میداند و ثانیاً این كه دولت امریكا مایل است دنیا به نحوی بداند كه سر نخ تمام امور در افغانستان را به كف دارد.
مگر امریكا نبود كه مهمترین عملیات ضد شوروی در پنجشیر را افشا نمود كه توسط «سیآیای» رهبری میشد و نه ملا مسعود «قهرمان كثیرالابعاد»؟ (مجله تایم، ۱۱ جون ۱۹۸۴)
حالا اگر امریكا و آدمهای حاكم و در «اپوزیسیون»اش، همهی جادهها و مناطق كشور را هم به نام «مسعود بزرگ رحمتهالهعلیه» و «مزاری رحمتهالهعلیه» وغیره مسما نمایند و یا اسماعیل چاقوكش را كه با بیشرافتی عجیبی كارگران را زیر مشت و لگد میگیرد، وزیر سازند یا ملاشینواری با رگ گلبدینی و طالبی را به ستره محكمه و میهنفروشان و جنایتپیشگان جهادی را به سفارتخانهها بگمارند، مردم به هوش آمدهی افغانستان میدانند كه این تبهكاران مذهبی، «قهرمانان» و «نخبگان» امریكا و ایادی افغانیش بوده و ربطی به آنان ندارند.
ملاشینواری عهد عتیق هم از پستی و غلامزادگی و بیغیرتی خود و برادران و حكومت كرزی نمایندگی میكند و ربطی به مردم افغانستان ندارد كه تاریخ نشان داده ابداً به سلطهی بیگانه و اقتدأ به آن تن نداده است.