چشم فرهاد مثل چشم تقریباً تمامی آوازخوانان وطنی ما از سنگ و كلوخ نبود كه آنهمه جنایتپیشگیهای روسها و مزدوران خلقی و پرچمی و پلیگونها را ببیند اما خمی بر ابرو نیاورده و فقط در پی این باشد كه چطور هنر خنثی و خسیاش را به گوش شنوندگان سوگوار در كشوری اشغال شده برساند. قلب فرهاد از سلطه حاكمیت خونآشام و فقدان آزادی و دموكراسی در كشورش میسوخت و در برابر تبلیغات كركنندهی رسانههای رژیم، ایران را به درستی بیدادگاه مخوف و بیروزنی و مغروق گردابی هولناك و سیاه ترسیم مینمود كه هر عشق و امید را در خود سر به نیست میسازد