گلبدين مزدور «سيا» يا استخبارات انگلستان؟
كمتر از يك ماه بعد از لشكركشی روسها به افغانستان، مشاور امنيت ملی رئيس جمهور كارتر آقای زبگنيو برززنسكی در گذرگاه خيبر ميل تفنگی را به آنسوی مرز (افغانستان) نشانه گرفت. برززنسكی در پاكستان حامل تعهد رئيس جمهور جيمیكارتر بود مبنی بر اينكه ايالات متحده حاضر است تا برای دولت ضياالحق كمك نظامی وسيعی جهت تقويت بنياد مقاومت مجاهدين افغان عليه متجاوزان روسی نمايد.
با قبول استراتژی ژئوپولتيكی كه از جانب انگلستان بخاطر تشجيع و تقويت گسترش بنيادگرايی اسلامی طراحی گرديده بود، دولت امريكا برای ايجاد تروريزم بينالمللی نوين كه بسيار بيشتر از دستگاه تروريستی جهانیايكه در دهه ۱۹۷۰ رهبران بعضی از كشورها را از پا درآورد، مخوف بود كمك كرد. تروريزم جهانی نوين در سالهای ۸۹ـ۱۹۷۹ حول مجاهدين ورزيدهی جنگ افغانستان ايجاد گرديد كه مسئول حوادثی تروريستی مثل انفجار مركز تجارت جهانی در فبروری ۱۹۹۳ در نيويارك میباشند.
از ديدار برززنسكی از گذرگاه خيبر به اينسو، طی مدت ده سال ايالات متحده رسماً ۳ بليون دالر به مجاهدين افغان عليه ارتش سرخ ارسال داشته است كه در مقايسه با هزينهی كل مساعدت امريكا مقدار نسبتاً ناچيزی میباشد.
طيف وسيعی از كشورها ـ از انگلستان و اسراييل تا عربستانسعودی، كويت، مصر، چين و حتی ايران ـ مشتركاً معادل همان مبلغ (۳بليون دالر) سهميه شان را پرداختهاند.
براساس يك منبع معتبر استخباراتی امريكا، سهم مشترك شركتهای كالیكارتل (Cali Cartel) و ميدلن (Medelline) برای مجاهدين افغان ۱۰ تا ۲۰ بليون دالر بود!
تا اواسط دهه ۱۹۸۰، «هلال تلايی» كه از ايران تا افغانستان و پاكستان امتداد میيابد، نصف كل هيرویينی را كه به كوچههای ايالات متحده میرسيد تهيه میكرد. ولايت شمال غربی پاكستان (NWFP) به مركز تبادل اسلحه در بدل مواد مخدر تبديل گرديده بود. تا ۱۹۸۸ درآمد ناخالص پاكستان از بابت فروش ترياك و هيرویين به ۸ تا ۱۰ بليون دالر در سال میرسيد. رقم فوق در برگيرنده يك چهارم توليد ناخالص داخلی پاكستان میباشد. آمار و ارقام ادارهی كنترول مواد مخدر امريكا (DEA) افغانستان را تا هنوز همچون سال ۱۹۹۴ به مثابه منبع يك سوم كل هيرویينی كه در امريكا به فروش رسيده، میشناسد.
قبل از آغاز جنگ افغانستان در ۱۹۷۹، توليد ترياك منطقه نسبتاً ناچيز بود.... هر مقدار ترياكی كه توليد میگرديد به مصرف جمعيت معتادان آسيای جنوبی میرسيد. اما جنگ افغانستان وضعيت را دگرگون نمود.
بعد از خروج ارتش شوروی در فبروری ۱۹۸۹، افغانستان به ميدان جنگ گروههای مجاهدين رقيب كه بيشتر علاقمند به كنترول مزارع پر منفعت ترياك اند بدل گرديده است. آنان همچنان علاقمند اند تا از پايگاههای نظامی زمان جنگ و ذخاير هنگفت اسلحه و تجهيزات به مثابه پايگاه آموزشی نسل نوين تروريستان جهانی استفاده نمايند. به قول يك مقام استخباراتی امريكا، ايران خاليگاهی را كه در اثر خروج ناگهانی امريكا ايجاد شده بود با عجله پر نمود.
در مركز تلاش برای توليد مواد مخدر و تدارك ترور، گلبدين حكمتيار رهبر يكی از هفت تنظيم جهادی رقيب قرار دارد كه از حمايت فعال استخبارات نظامی پاكستان برخوردار است.
با آنكه ديپلماتها و دفاتر استخبارات امريكايی كه در پاكستان وظيفه داشتند اغلب از نظرات قوياً ضد غربی حكمتيار و طرفداری او از ايران و روابط احتمالی وی با كیجیبی هشدار میدادند و حتی از مقام بلامنازع وی به مثابه «سلطان هيرویين» سخن میگفتند، اما نيروهای گلبدين حكمتيار بخش اعظم كمك نظامی امريكا و ساير كشورها را دريافت مینمود. گزارشهای استخباراتی كه در مورد انكشاف جنگ به واشنگتن میرسيد مغرضانه و يك جانبه بود و در آنها مجاهدين حكمتيار، به غلط به مثابه موفقترين جنگجويان ترسيم میگرديدند. گزارشهای پنتاگون و سیآیای اغلب مشابه گزارشهايی بود كه از جانب سرويس استخباراتی انگلستان تهيه میگرديد البته با همان غلطهای چاپی و املايی.
گزارشهای موثق حاكی از آن است كه حكمتيار بيشتر وقت و تلاشش را در جنگ با گروههای مجاهدين میگذراند تا عليه روسها. چند ماه بعد از خروج روسها از افغانستان، خبرنگار (CBS) كرت لوبيك (Kurt Lohbeck) شاهد ارسال مقدار معتنابه اسلحه توسط مقامات استخباراتی امريكا به كمپ حكمتيار در مرز افغانستان ـ پاكستان بود. به قول كرتلوبيك دولت جورج بوش آنقدر بر فتح و غلبه حكمتيار بعد از ختم جنگ تاكيد میورزيد كه در حاليكه اسلحه به حكمتيار جريان داشت، به ديپلماتهای امريكايی دستور داد تا از هر گونه انتقاد علنی به حكمتيار خودداری كنند.
زمانيكه رونالد ريگن در جنوری ۱۹۸۱ به رياست جمهوری رسيد، هدف امريكا در رابطه به افغانستان تغيير كرد. از آنجاييكه اداره ريگن به مجازات مضاعف روسها قانع نگرديد در صدد برآمد تا ارتش سرخ را از افغانستان اخراج نمايد. برای نيل به اين هدف لازم بود كه يك نيروی جنگی مجاهدان مركب از حدود لااقل ۱۵۰۰۰۰ نفر ايجاد گردد. بناً كوششی جهانی جهت سربازگيری براه افتاد كه مجامع افغانان در تبعيد به اروپا، شمال افريقا و ساير مناطق اسلامی جهان و كوچههای امريكا را در بر میگرفت.
هنگاميكه ارتش سرخ اخراج نيروهايش را از افغانستان در فبروری ۱۹۸۹ تكميل نمود، صفوف گروههای مجاهدين افغان از جنگجويانی مشبوع شد كه بخاطر جنگ عليه «شيطان بزرگ ملحد»، در مسكو استخدام شده بودند. از بطن اين عمليات نيروی جنگی مزدوری شامل قريب ۱۰۰۰۰ جنگجو سر زد كه اكنون خشم شان را از مسكو بسوی غرب متوجه نموده و در شرايط حاضر بزرگترين نيروی بالقوه تروريستی را كه تا حال شاهد آن بودهايم تشكيل میدهند.
در ميان «جنگجويان كهنه كار جنگ افغانستان» ۵۰۰۰ سعودی، ۳۰۰۰ يمنی، ۲۰۰۰ مصری، ۲۸۰۰ الجزايری، ۴۰۰ تونسی، ۳۷۰ عراقی و ۲۰۰ ليبيايی شامل میباشند. مطابق گزارش جن (Jane) پايتخت چيچنستان، گروزنی به «نقطه كليدی عبور جنگجويان كهنه كار عرب جنگ افغانستان» تبديل شده است.
در حاليكه اكثريت اين جنگجويان مجرب شامل بخش تروريزم جهانی نوين نيستند، اما تعداد كافی آنان از طرف استخبارات انگليس، ايران و يا ساير سرويسهای استخباراتی و سنديكاهای جنايتپيشه استخدام گرديدهاند در حال حاضر به مسئله نگرانكننده و جدی برای امنيت ملی كشورها به حساب میروند.
در می ۱۹۷۹، زمانيكه رئيس منطقوی سی.آی.ای، جانجوزفريگن برای نخستين بار با هيئت منتخبی از رهبران جنگ افغانستان ديدار كرد، امريكا در پشتیبانی مالی از گروههای افغانی تحتالحمايه پاكستان دخيل گرديد. مقامات پاكستانی به امريكاييان اظهار نمودند كه از ميان شش رهبر گلبدين حكمتيار با تجربهترين، مجهزترين و محبوبترين میباشد كه فعالانه در جنگ عليه رژيم پوشالی مسكو در كابل شركت دارد. ادارهی ريگن كه فاقد اطلاعات مستقل در مورد شورشيان افغان بود، راهی نداشت جز اينكه به اطلاعات آی.اس.آی تكيه كند و همهی آن اطلاعات، دروغی بيش نبود كه از جانب انگلستان ساخته و پرداخته شده بود.
جالب اينجاست كه آقای ستندفيلدترنر (رئيس «سيا» در دوران كارتر) اساساً عليه برنامه كمك به مجاهدين افغانستان صدای اعتراضش را بلند كرده بود. بر اساس نوشتههای متعدد و منجمله شرح حال ويليامكيسی، ترنر از اينكه استخبارات امريكا تقريباً زير سلطهی استخبارات انگليس رفته احساس ناراحتی بسيار میكرد. اين البته بدون شك انگلستان بود كه امريكايیها را در تقبل سرپرستی جنگ عليه روسها در افغانستان تشويق كرد.
نگرانیهای ترنر از جانب كارتر كه روز بروز زير تاثير مشاور امنيت ملیاش، برززنسكی قرار میگرفت، ناديده گرفته شد. برعكس برززنسكی توسط يك مقام ارشد استخباراتی انگليس، داكتر برنارد ليوس (Bernard Lewis) عربگرای تحصيلكردهی آكسفورد اغفال گرديده بود كه میگفت از بنيادگرايی اسلامی میتوان بصورت كارت «جيواستراتژيك» بخاطر بیثبات بودن امپراتوری شوروی در سراسر آسيای جنوبی استفاده كرد.
پس از پانزده سال، بعضی مجاهدان افغان، همانهايی اند كه ضرب شستی كه به مسكو نشان دادند به نيروی تروريستی بينالمللی تبديل گرديده و جرايم فجيعی را در خيابانهای امريكا (بشمول جلو دروازه اصلی مقر سی.آی.ای) مرتكب میشوند. يك مقام ارشد سی.آی.ای تم وينر (Tim Weiner) كه در جنگ افغانستان نقش مركزی داشت به خبرنگار «نيويارك تايمز» اعتراف نمود كه در دهه ۱۹۷۰ و اوايل دهه ۱۹۸۰، زمانيكه امريكا برای اولين بار شروع به ارسال بليونها دالر كمك به افغانان كرد، در مخيلهی هيچ فردی در استخبارات امريكا خطور نمینمود كه پروگرام مذكور میتواند عقبگرد و عكسالعمل خونين داشته باشد.
چارلزجی ـ كوگن رئيس عمليات سی.آی.ای در خاور نزديك و آسيای جنوبی از ۱۹۷۹ تا ۱۹۸۴ به وينر گفت: «اين فرض كه مجاهدين مقيم امريكا، مرتكب اعمال تروريستی خواهند شد آنزمان به فكر ما نمیرسيد. ما در افغانستان كاملاً در جنگ عليه روسها مشغول شده بوديم. اين پيآمد مهمی است كه فكرش را هم نكرده بوديم.»
عمليات مجاهدين در داخل افغانستان بسيار پيش يعنی در ۱۹۷۴، زمانيكه صدراعظم پاكستان ذوالفقارعلیبوتو مسئوليت تجهيز و آموزش ۵۰۰۰ چريك را زير رهبری يك جوان معتصب اسلامی، گلبدينحكمتيار به عهده گرفت، شروع شد كه هدفش بیثباتی افغانستان و تضعيف رئيس جمهور داوودخان در تعقيب سياستش مبنی بر ايجاد ملت «پشتون بزرگ» كه تا درون «ولايت شمال غربی» پاكستان امتداد میيافت، بود.
بررسی دقيق موسسه مخفیای كه بخاطر حمايت از مجاهدين افغان عليه ارتش سرخ ايجاد گرديده بود، نشان میدهد كه كل برنامه، از بالا به پايين از لندن اداره میگرديد. پروگرام يا مستقيماً توسط افراد ارشد استخبارات انگليس مثل رئيس شورای اختصاصی، آقای لارد كرنبورن (Cranbourne) و يا توسط انگليس دوستان در سرويس استخبارات امريكا مثل بانكدار والستريت، جانترن (John Train) و رئيس «كميته نجات جهانی» ليوچرنی (Leo Cherne) اداره میگرديد.
افراد بخش خصوصی مثل جانترن و ليوچرن كه پروگرام كمك رسانی امريكا را به نيروهای حكمتيار هماهنگ میكردند، از جملهی مقامات ارشد در پيشبرد برنامهايكه از جانب بوش اداره میگرديد بشمار میرفتند.
خلاصهی مقاله جيفری اشتن بك «فرنتيرپست»، ۲۲ اكتبر ۱۹۹۵