صابره ح. ـ كابل،
قسمت دوم
• وقتی میرمن كبراشهیدای ، در برابر گلو پارگیهای بیشمار راجع به «مسعود بزرگ» دل به دریا زده به رجزخوانی از قومندان عبدالحق پرداخت. آیا او نمیدانست كه شرافتمندانهترین حركت در آن لحظه، ستایش و یاد از مینا بود؟
من اگر جای این خانم میبودم، با تمام نیرویم فریاد میزدم كه: به مثابه یك زن رنجدیده و ضد جنایتكاران بنیادگرا افتخار مینمایم بگویم كه تنها قهرمانم مینا است و شكوه عظمتش را با هیچ زن دیگری در تاریخ ما مقایسه نمیتوانم و ملت افغانستان هم قهرمانان واقعی شان را میشناسند. مسعود قهرمان و مافوق قهرمان تجاوزكاران جهادی میتواند باشد و نه اكثریت مردم ما.
• وقتی آقای قاسمیار پس از صحبتهای كم نظیر نسیماسدی با دستپاچگی شروع كرد به توجه دادن به تعبیر و تفسیر از كتب دینی، میگفتم: چرا؟ آیا حق تعبیر و تفسیر قرآن و حدیث تنها مختص به بنیادگرایان است كه بتوانند افكار و اعمال ضدانسانی، فرتوت و تبهكارانهی شان را جامه دینی پوشانیده و مردم را بترسانند و حاكمیت خونین شان را توجیه نموده و تداوم بخشند؟ و اشاره میداشتم كه حرفهای آقای قاسمیار اساساً ابراز چاپلوسی مقابل اخوان است تا چیز دیگر.
• وقتی ضیأرفعت نام اظهار داشت كه فرصتی نمانده از مسایل طرزالعملی حرف بزند، یاد آور میشدم كه برادر جان یك كمی وجدانت را حاضر و بیدار بگیر. تو اگر میخواهی روشنفكری آزادیخواه و نه مزدور قلمی این و آن «امیر» دژخیم باشی، باید داغهای عمیق در جان و جسم مردم از دست فاشیستهای مذهبی را در نظر داشته و در محكومیت از آنان نطق بفرمایید و نه «مسایل طرزالعملی». آن «مسایل» را بگذارید به كسانی كه قلب شان به جای این كه از وجود خیانتپیشگان جنگسالار در لویه جرگه بسوزد، از «مسایل طرزالعملی» در تب و تاب میافتد.
• به آنانی كه ریاكارانه یا از سر ناآگاهی خیلی خود را با تكرار «وحدت ملی» تكلیف میدادند، میگفتم كه وحدت ملی بدون خطكشی با بنیادگرایان و بدون افشای كامل آنان، وحدت ملی نه بلكه خیانت ملی خواهد بود و در بهترین حالت عوامفریبی ملی.
• به نماینده آقچه كه به درستی از دموكراسی سخن راند اما به ذلت ثنای دوستم افتاد، متذكر میشدم كه با ادای بیعت و تعظیم مقابل دوستم سر دستهی گلیمجمعهای بیناموس، خود به خود كذب اعتقادش به دموكراسی را ثابت ساخت. عین برخورد را به انجنیر حبیبه یا حسینه میداشتم كه چادرش را پیش پای دوستم، كثیف كرد.
• از فردی كه خود را برادرزاده جمیلالرحمن اخوانی معرفی نمود، فرصت را غنیمت شمرده و میپرسیدم كه آیا كاكایش كه برای گلبدین و مسعود وغیره جای پدر را دارد، تیزابپاشی بر زنان را هم به گلبدین و وطنفروش و جاسوس شدن به كل «رهبران جهادی» یاد داده بود یا اینها از ابتكارات اسلامی خود این جناتیكاران بود؟
• به تمام آنانی كه رگهای گردن شان را با گفتن علیه روسها و طالبان میپندادند اما از محكوم كردن ۵ سال امارت خیانت و رذالت جهادیها با رندی نفرت انگیزی تیر خود را میآوردند خاطر نشان میساختم كه با آن نوع زیر پا كردن خون و اشك و آه مادران و خواهران و فرزندان جوان شان كثیفترین نمونههای افغانهای بیغیر و بیعزت را ارایه میدهند.
• به آقای هربنسنگ میگفتم كه یاددهانی وی به كرزی به خاطر نام نگرفتن از هموطنان شرافتمند هندو و سیك ما بسیار خوب بود، اما اساسیتر از آن باید از خیانتپیشگان خاین جهادی صحبت میكرد كه بر خواهران هندو و سیك ما تجاوز كردند، هستی شان را به غارت بردند، درمسالها را به آتش كشیده و آنان را به ترك كشور شان واداشتند.
• پس از ختم حرفهای شگوفهسحر دخترك خردسال، خطاب به مادر و پدر یا قیم او میگفتم كه شرافتمندانه بود اگر بجای آن مناجاتپرانی و حرفهای اخوانیپسند، به طفلك معصوم یاد میدادند با اشاره دست به جانب سرتبهكاران جهادی فریاد كشد كه شما كه مسئول تجاوز و قتل هزاران همسال من هستید با چه رویی اینجا نشسته اید؟ طالبان پلید بودند اما شما پلید تر از آنان هستید و...
• وقتی نمایندهای به علت عدم وجود حتی یك محل در كابل برای برگزاری لویه جرگه و كمك خارجیان در زمینه همه را به احساس شرم فراخوانده، بلافاصله از او و دیگران میپرسیدم كه این لكه ننگ بر پیشانی كی خودنمایی میكند جز دارههای جهادی كه سركردگان خونخوار آنان با وقاحت بینظیری در پیشاپیش نمایندگان لم داده اند؟ غیر از این رهزنان دینی آدمكش كی ۸۰ فیصد شهر كابل را در خون و خاكستر غلتاند كه حالا جایی حتی برای انعقاد لویه جرگه نداریم؟ و اگر اكثریت با من هم عقیده اند باید اول جنایتكاران نامبرده را از خیمه بیرون كشید و سپس به كار ادامه دهیم.
• وقتی آقای داكترانوراحدی ضمن صحبتش ضدیت خود را با سكیولاریزم مسجل ساخت به او میگفتم كه با این همزبانی با بنیادگرایان و سایر دشمنان دموكراسی، بقیه حرفهایش را درباره پلورالیزم، حقوق اساسی افراد و زنان و... فاقد ارزش ساخت و به «سوسیال دموكراسی»اش خیانت ورزید. همچنین نباید به این بهانه كه چون دیگران درباره جنگ سالاری گفته اند، از برخورد به آن خاینان طفره برود چرا كه این مسئلهای «طرزالعملی» نه بلكه مسئله است كه هر فرد و مخصوصاً یك نماینده و آن هم مدعی «سوسیال دموكرات» بودن با چگونگی برخورد به آن بین خود و آن جانیان خط فاصل میكشد. ضمناً علاوه میكردم كه میتواند خون افغان ملتیهای كشته شده توسط بنیادگرایان را از یاد ببرد، ولی حق ندارد با این نوع صحبتهای «بیطرفانه» و ملایی و خنثی بر خون هزاران قربانی در پنج سال وحشت جهادی پا نهد. اگر در لویه جرگه میبودم...