خواهران، خود کشی نکنید، به دشمن کشی برخیزید!

سالانه بیش از ۲۳۰۰ زن در افغانستان دست به خودکشی میزنند که در مقایسه با چهل سال قبل این رقم ۲۴ برابر افزایش را نشان میدهد. آمار اصلی مسلما بسیار بالاتر ازین است زیرا بیشمار خودکشی هایی است که خبر آنها به بیرون درز نمی‌کند.

برعلاوه‌ی خودکشی، قتل، سنگسار، مُثله کردن، ربودن، تجاوز فردی و جمعی، قتلهای نامردانه‌ی «ناموسی»، بد دادن، ازدواج با کودکان، خرید و فروش و یا تبادله با حیوانات، به قید نکاح درآوردن چهار زن و نگهداری شان در حرمسرا ها منحیث بردگانی برای ارضای شهوت حیوانی جنایتکاران و...، گویای وضعیت هراس آور زنان افغانستان است که در هیچ گوشه‌ی دنیا حتی تحت رژیم های تبهکار ایران و کشورهای عرب غلام امریکا هم نظیر ندارد. و اینهمه از برکت تجاوز امریکا زیر نام «دموکراسی و حقوق زنان» و اتکای آن بر جنسهای متنوع جنایت پیشگان است!

خودسوزی بین زنان افغان

بسیاری از دولتها و جیره خواران داخلی آنها راجع به علل ستمکشیدگی هولناک زنان ما، تبلیغات شکنجه دهنده و گمراه کننده‌ای را راه می اندازند تا علت سیاسی مسئله (موجودیت نیروی اشغالگر امریکایی منحیث بانی و قیم فاسدترین و کثیف ترین دولت دست نشانده و باند های بنیادگرایش چون گلبدین، ملا عمر، پیرم قل، ظاهر اغبر، اسماعیل، خلیلی، فهیم، عطامحمد، محقق، سیاف، سید واحد بهشتی، علم سیاه، مرزبان، وقس علیهذا که «غیرت» شان در برخورد بیناموسانه به زنان و انکار مطلق برابری آنان با مردان با توسل به دین و فرهنگ و... خلاصه می‌شود) را پوشانیده، آن را اقدامی «جنایی»، «خانوادگی» و حتی «بیولوژیکی» و «اقلیمی» جلوه دهند.

سخنان داکتر فیض‌الله کاکر مشاور ریاست جمهوری در امور صحی ــ یکی از همان لشکر مشاوران مفتخور و جاسوس ــ نمونه‌ای است از اظهارات یک تحصیلکرده‌ی شرفباخته:

«عوامل خودکشی‌ها در افغانستان متعدد است... از جمله کمبود اشعه آفتاب، کمبود اومیگا ٣، مصرف زیاد روغن‌های نباتی جامد و احساس ناامنی‌ها. از مجموع این مسایل مرض افسردگی به وجود می‌آید و کسانی که به مرض افسردگی دچار هستند، حوصله‌شان به اندازه‌ای می‌رسد که وقتی با فشار روحی دیگری مقابل شوند، خودکشی می‌کنند.»

بعد به مردم توصیه می‌کند:

«برای مبارزه با امراض افسردگی شدید از روغن نباتی نیمه جامد کمتر استفاده کنند و حداقل در هفته سه بار در برابر اشعه مسقیم آفتاب قرار گیرند. استفاده از روغن نباتی باعث می‌شود تا ویتامین "دی"ای که از دیگر مواد غذایی اخذ می‌گردد، توسط آن در جگر خنثا و باعث افسردگی گردد.»(١)

اینست «تجاویز» داکتری اماله شده‌ی سی.آی.ای که «افسردگی» زنان ما را نه در آلودگی همه محاکم با بنیادگرایان ، نه بیعدالتی، نه بی قانونی، نه بی بازخواستی، نه بیکاری، نه فقر و مصایب کشنده بلکه با رذالت کم نظیری در کمبود «شعاع آفتاب» و استفاده از «روغن جامد» می‌بیند!

داکتر مفلوک بی‌وجدان نمی‌داند که اگر امریکا و متحدان، غداران جهادی و طالبی را بر گرده‌ی مردم ما نمی‌نشاندند؛ اگر هست و بود ملت ما به تاراج نمی‌رفت؛ اگر کمکهای خارجی با اینچنین چشم‌پارگی خاینانه‌ی بازهم بیمانند در جهان، از طرف اخوان‌الشیاطین و شرکا دزدی نمی‌شد؛ اگر افغانستان بی‌صاحب مرکز رقابت و فعالیت دستگاه های مختلف جاسوسی جهان نمی‌شد؛ اگر با سرازیر گردیدن سیل فلم ها و درام های ارتجاعی و ماورای مبتذل با محتوای به شدت خرافی و «عشق» های هرزه‌ی «ناکام» و «کامیاب» به چتل دانی مردارهای کثیف «هنری» رژیم های فاشیستی و ضد مردمی ایران، ترکیه و هند مبدل نمی‌شد؛ و ... هزاران زن و دختر ناکام ما طوری از زندگی به سیر نمی‌آمدند که برای نجات از آن به ترسناکترین نحو به زندگی خود خاتمه بخشند.

آنانی که تصمیم به خود کشی می‌گیرند باید بدانند که وجود شما ارزش دارد و از دود شدن بیصدای تان جلادان جهادی و طالبی حظ برده نه تنها به جنایت و بی‌ناموسی علیه خواهرکها و مادرکهای سوگوار تان پایان نمی‌دهند که برعکس با خالی و خمود دیدن عرصه مبارزه، مست تر وهار تر می‌شوند.

به همان پیمانه‌‌ای که حضور این نیمه نفوس برای انقلاب ضرور است، ضد انقلاب هم به آن بی‌تفاوت نیست. حمایت امریکا از بنیادگرایان و حتی حاکمیت خمینی جلاد در مقابل چپ ها و ناسیونالیست ها در ایران از همین طرز دید و ضرورت ناشی می‌شد زیرا یگانه نیرویی که در مخصوصا جوامع اسلامی عقب مانده با استفاده از دین و ضد انسانی ترین و ننگین ترین عنعنات می‌تواند زنان را سهلتر محدود و سرکوب و از کار و سیاست انقلابی دور نگهداشته و به کنج خانه پرتاب کنند، بنیادگرایان هستند. امریکا با تسلط بنیادگرایان بر این کشورها، لا اقل از «شر» حضور یک نیمه‌ی سترگ در جنبش ها و انقلاب های آزادی و دموکراسی طلبانه، خود را خاطرجمع می‌سازد.

قلب اعضای «جمعیت انقلابی زنان افغانستان» (راوا) همیشه از خودکشی زنان وطن ما به سختی فشرده شده و به درد می‌آید که این سیه روز شدگان کارد به استخوان رسیده‌ی ما چرا نتوانسته اند به جای خودسوزی، در راه سوختن این «نظام» پوشالی دشمن همه زنان و مردان محروم و بی‌دادرس میهن گام نهند؟ که اینان وقتی هر دری را به روی خود بسته می‌بینند چرا لااقل بر قابل دسترس ترین عوامل تیره روزی شان حمله نبرده و با گرفتن عدالت در دست، آنان را پیش از خود نمی‌سازند تا بدون چشیدن لذت انتقام ولو در آخرین لحظه، زندگی را وداع نگویند؟ اگر چنین شده بود تا امروز چه بسا بیشتر از تعداد قربانیان، عناصر پلید و جانورمنش هم نابود شده بودند.(٢) در عینحال ما شک نداریم که اگر زنانی که فکر انتحار وسوسه‌ی شان می‌کند ناگهان به انتقامگیری بیندیشند، از خودکشی منصرف شده، احساس امید و نیرو کرده و به دشمن کشی نه در سطوح کوچک و خانواده بلکه در سطح کل خاک خیانت شده‌ی خود رو خواهند آورد. وقتی آدم از خود گذشت و از مرگ نترسید دیگر هیچ مشکلی نیست که نتوان بر آن غلبه کرد و خود را به رهایی نسبی رسانید.

آنانی که تصمیم به خود کشی می‌گیرند باید بدانند که وجود شما ارزش دارد و از دود شدن بیصدای تان جلادان جهادی و طالبی حظ برده نه تنها به جنایت و بی‌ناموسی علیه خواهرکها و مادرکهای سوگوار تان پایان نمی‌دهند که برعکس با خالی و خمود دیدن عرصه مبارزه، مست تر وهار تر می‌شوند.

خودکشی به معنای آنست که وقتی کسی به روی ما سیلی زد روی دیگر خود را هم پیش کنیم که بزند. این خلاف کرامت انسانی، شهامت و عزت افغانی ماست؛ باید سیلی را با مشتی کوبنده تر جواب دهیم. دیگر خود را نکشیم خواهران، به هر طریقی بکوشیم بر منشا تیره بختیهای خود یعنی جنایتکاران و سگهای خرد کلان آنان، آتش زنیم! این رسمی است که ملالی میوند ها و مینا ها برای ما به جا گذاشته اند!


جمعیت انقلابی زنان افغانستان (راوا)
١٦ جدی ١٣٩١ – ٥ جنوری ٢٠١٣



پی نوشت ها:

١) با دیدن این گفته ها به یاد اندرز های خاینانه‌ی داکتر اسداله حبیب میهنفروش مشهور می‌افتیم که راه حل دشواریهای جانگداز روانی مردم ما را با وقاحتی خادی در «باز کردن فضای‌ دل‌« و «مشوره‌ پذیری و‌ مشوره‌ دهی» با «همسایه و قریب» می‌دانست.‌ (رجوع شود به «پیام زن»، شماره‌ مسلسل‌ ۴۲، حوت ۱۳۷۴- فبروری ۱۹۹۶)

٢) اگرچه ما معتقدیم که امحای افراد به زدن یک یک کرم ها و مگسهایی در یک خندق مملو از نجاست می‌ماند که فایده نخواهد داشت مگر اینکه خندق را با ریختن خاک از بین برد. با اینهم هزار بار بهتر است اگر فکر امان ندهنده‌ی خودکشی جایش را به انتقام از عامل خودکشی بدهد.