طنز» خونین‌ حلیم ‌تنویر و چاپلوسی رقت انگیز‌ رهنورد زریاب‌»

سلیم‌ ر. ـ آلمان‌

دوستان‌ ارجمند «پیام‌ زن‌»،

من‌ بدون‌ اكت‌های‌ نفرت‌آور روشنفكرانه‌، با تعظیم‌ كامل‌ در برابر كار و مبارزه‌ شما زیر سایه‌ تروریزم‌ و استبداد و ارتجاع‌ كثیف‌ طالبی‌ و جهادی‌ و پاكستانی‌، صمیمانه‌ترین‌ مراتب‌ تكریم‌ و تشكر خود و تعدادی‌ از دوستانم‌ در آلمان‌ را تقدیم‌ تان‌ می‌نمایم‌. آن‌ كه‌ مثل‌ اسحق‌نگارگر مشهور به‌ «نرشیر»، اهمیت‌ تاریخی‌ بزرگ‌ اكسیون‌های‌ شما را در حریم‌ جنایت‌پیشگان‌ جهادی‌ و طالبی‌ در پاكستان‌ نادیده‌ گرفته‌ و یا كم‌ بها دهد قبل‌ از همه‌ بر بی‌وجدانی‌ و بی‌عملی‌ ننگین‌ خود صحه‌ می‌گذارد. فقط‌ باید در دُم‌ طالبی‌ یا جهادی‌ آویزان‌ بود كه‌ مبارزات‌ بی‌نظیر شما را در عرصه‌های‌ مختلف‌ ارج‌ ننهاد. تأسف‌ من‌ این‌ است‌ كه‌ قادر نیستم‌ آن‌ طوری‌ كه‌ آرزو دارم‌ در خدمت‌ شما قرار داشته‌ باشم‌ كه‌ در شرایط‌ كنونی‌ بالاترین‌ افتخار است‌. بدبختانه‌ هیچ‌ ـبطور مطلق‌ هیچ‌ـ گروه‌ افغانی‌ دیگری‌ را در آلمان‌ یا اروپا سراغ‌ ندارم‌ كه‌ برضد جهادی‌ها و طالبان‌ و پرچمی‌ و خلقی‌ و همدستان‌ شان‌ موضع‌ داشته‌، بصورت‌ جدی‌ و پیگیر به‌ افشاگری‌ و مبارزه‌ علیه‌ خاینان‌ مذكور مشغول‌ بوده‌ و در افغانستان‌ كار و سازماندهی‌ كند. شما مایه‌ سرفرازی رمی‌ تمامی‌ مبارزان‌ و اكثریت‌ مردم‌ ما هستید و من‌ شكی‌ ندارم‌ كه‌ صدای‌ حمایت‌ و همبستگی‌ این‌ «اكثریت‌ خاموش‌» را با گوش‌ دل‌ و جان‌ تان‌ می‌شنوید و به‌ همین‌ دلیل‌ هم‌ هیچگاه‌ آفت‌ ناامیدی‌ در شما راه‌ نیافته‌ و نخواهد یافت‌.

باید گفت‌ كه‌ «پیام‌ زن‌» كار بسیار ارزشمندی‌ انجام‌ داده‌ كه‌ فاتحه‌ رهنوردزریاب‌ و داكتراكرم‌عثمان‌، واصف‌باختری‌، حسن‌كاكر، نگارگر، بیرنگ‌كوهدامنی‌، لطیف‌پدرام‌، نبی‌مصداق‌ و... را در حضور خود حضرات‌ برگزار كرده‌ و به‌ این‌ ترتیب‌ جای‌ منحصر به‌ فرد و درخشنده‌ای‌ را در تاریخ‌ مبارزه‌ی‌ ضدپوشالیان‌ و ضد جریان‌ تسلیم‌طلبی‌ در برابر جنایت‌پیشگان‌ جهادی‌ و طالبی‌، در وطن‌ ما احراز كرده‌ است‌.

در مورد اعظم ‌رهنورد زریاب‌، شما راه‌ نسبتاً طولانی‌ای‌ را در پیش‌ گرفته‌ اید تا حدود سقوط‌ او را در قعر تسلیم‌طلبی‌ و چاپلوسی‌ در برابر رژیم‌ جنایتكار ایران‌ و دژخیمان‌ بنیادگرای‌ وطنی‌ ثابت‌ نمایید. او فقط‌ برای‌ نشریه‌ «كلك‌» (حالا «بخارا») چاپ‌ تهران‌ نمی‌نویسد تا خودش‌ را برای‌ رژیم‌ تروریستی‌ ولایت‌ فقیه‌ «حلال‌» سازد، او در بزدلی‌ و بیچارگی‌ و بی‌مسلكی‌ یا بدمسلكی‌. از واصف‌باختری‌ و داكتراكرم‌عثمان‌ و شركا سبقت‌ گرفته‌ حتی‌ به‌ نشریه‌ای‌ بنام‌ «البدر» چاپ‌ هالند هم‌ می‌نویسد كه‌ چنانچه‌ آگاهید ارگان‌ مشترك‌ عده‌ای‌ از روشنفكران‌ (بخوانید تاریك‌فكران‌) اخوانی‌ مقیم‌ هالند در اروپاست‌ كه‌ به‌ «برادران‌ جهادی‌ و طالبی‌»اش‌ «انتقادات‌» به‌ عمل‌ آورد و «خط‌» می‌دهد و همه‌كاره‌ آن‌ فردی‌ گلبدینی‌ است‌ موسوم‌ به‌ دكتور محمدحلیم‌تنویر. راستی‌ كسی‌ كه‌ به‌ داشتن‌ لقب‌ «كارمند شایسته‌ فرهنگ‌» از سوی‌ میهنفروشان‌ افتخار نماید چرا از قلم‌زدن‌ در نشریه‌ای‌ گلبدینی‌ و از آن‌ كثیفتر ادای‌ چاپلوسی‌ مقابل‌ داكتر حلیم‌تنویر ابا ورزد؟

نوشته‌ رهنوردزریاب‌ در شماره‌های‌ ۷۱ و ۷۲ (جنوری‌ ۲۰۰۰) نشریه‌ مزبور «تصویری‌ از طنز و طنزهای‌ تنویر» عنوان‌ دارد كه‌ در آن‌ پس‌ از قلمفرسایی‌ درباره‌ طنز، به‌ ستایش‌ از كتاب‌ حلیم‌تنویر می‌پردازد بنام‌ «خر بی‌فرهنگ‌» و او را طبق‌ اصل‌ بده‌ و بستان‌های‌ كلیه‌ قلم‌بدستان‌ خادی‌ و جهادی‌ و خاین‌، به‌ طرز تهوع‌آوری‌ می‌ستاید طبعاً بدون‌ كوچكترین‌ اشاره‌ به‌ لكه‌های‌ خون‌ در دامن‌ این‌ «ركن‌» حزب‌ تبهكار. «كارمند شایسته‌ فرهنگ‌» ما خوش‌ است‌ از این‌ كه‌ گویا داستان‌های‌ «خر بی‌فرهنگ‌» لبخندهایی‌ بر دهان‌ مباركش‌ آورده‌ و نویسنده‌ بنیادگرای‌ آن‌ را «موفق‌» و «به‌ هویت‌ رسیده‌» و «بی‌نظیر» وغیره‌ می‌نامد. ناگفته‌ روشن‌ است‌ كه‌ اگر او بر شرف‌ و وجدانش‌ پا ننهد، باید از خواندن‌ كتاب‌ یكی‌ از عوامل‌ جنایتكارترین‌ حزب‌اسلامی‌ در كشور و شاید دنیا، مملو از خشم‌ و نفرت‌ شده‌ و به‌ جای‌ لبخند، اشك‌ بر چشمان‌ كورش‌ حلقه‌ می‌زد كه‌ چگونه‌ فردی‌ برخاسته‌ از گروهی‌ آدمكش‌ و بدذات‌، اكنون‌ می‌خواهد در جامه‌ «نویسنده‌» و «طنز پرداز» بر چهره‌ كریه‌ گلبدینی‌اش‌ ماسكی‌ «مزاقی‌» و «فرهنگی‌» بزند.

البته‌ در جایی‌، برای‌ آن‌ كه‌ تصویری‌ از «آزادفكری‌» و شخصیت‌ و قلم‌ «آزاد» آقای‌ حلیم‌ تنویر به‌ دست‌ دهد، اینچنین‌ او را می‌آراید:

«حلیم‌تنویر خود وابسته‌ به‌ حزب‌ اسلامی‌ گلبدین‌حكمتیار بوده‌ است‌ و می‌شود جلوه‌های‌ این‌ پیوند را در دو سه‌ جای‌ این‌ كتاب‌ احساس‌ كرد. با این‌ هم‌، در همین‌ داستان‌، نیشكی‌ به‌ امیر حزب‌ اسلامی‌ هم‌ می‌زند هر چند این‌ نیش‌ چندان‌ دردناك‌ نیست‌:

«موتر ره‌ گرفتم‌ و (رفتم‌) خانۀ حكمتیار. دامادش‌ (غیرت‌) مثلی‌ كه‌ خودش‌ رهبر حزب‌ اسلامی‌ باشه‌، با كلنگك‌ گفت‌:

انجنیر صاحب‌ بسیار مصروف‌ اس‌. همرای‌ مولوی‌ صاحب‌ محمدنبی‌ ملاقات‌ داره‌. بعد از ملاقات‌ هم‌ وخت‌ نداره‌!

گفتم‌:

خیره‌، بری‌ یك‌ سلام‌ شان‌ آمده‌ بودم‌. و پیش‌ خود گفتم‌:

همی‌ ده‌ حزب‌ اسلامی‌ نفر قات‌ بود كه‌ حكمتیار داماد خوده‌ سكرتر خود ساخته‌!»

آری‌، نوكر یك‌ خاین‌ دژخیم‌، با بادارش‌ شیرین‌ زبانی‌ می‌كند و آن‌ وقت‌ نویسنده‌ای‌ خود فروخته‌ و معامله‌گر به‌ همین‌ خاطر او را ناز می‌دهد. در حالیكه‌ اگر بی‌وجدانی‌ به‌ خرج‌ نمی‌داد باید این‌ نوع‌ آرایش‌ كردن‌ تیزاب‌پاش‌ تروریست‌ را توسط‌ عامل‌ «طنز پرداز»اش‌ افشا نموده‌ و نشان‌ می‌داد كه‌ یك‌ چنان‌ «نیشك‌»زدنهای‌ مبتذل‌، كهنه‌، رادیو كابلی‌ و فرتوت‌ را به‌ حساب‌ «نیشكی‌» به‌ امیر صاحب‌ حزب‌ اسلامی‌ آوردن‌ فقط‌ عوامفریبی‌، خاك‌ به‌ چشم‌ مردم‌ پاشیدن‌ و تراشیدن‌ چهره‌ای‌ عادی‌ و انسانی‌ برای‌ گلبدین‌ و شركا با استعانت‌ از «طنز» در سطح‌ سواد و شعور و ذوق‌ یك‌ اخوانی‌ می‌باشد و بس‌.

رهنوردزریاب‌ باید بداند كه‌ فقط‌ او با آن‌ شخصیت‌ معلوم‌الحالش‌ هست‌ كه‌ از «نیشك‌»های‌ یك‌ گلبدینی‌ به‌ گلبدین‌، كیف‌ كرده‌ و آن‌ را «در ادبیات‌ معاصر مان‌ بی‌نظیر» می‌نامد. ولی‌ كی‌ می‌تواند از نویسنده‌ای‌ كه‌ به‌ گرفتن‌ لقب‌ از ذلیل‌ترین‌ میهنفروشان‌ دنیا فخر می‌فروشد و در برابر رژیم‌ ایران‌ و آدمكشان‌ «فرهنگی‌» حزب‌ گلبدینی‌ سرخم‌ می‌كند، انتظار داشته‌ باشد كه‌ با دیدن‌ این‌ «نیشك‌»های‌ اخوانی‌ یك‌ برادر به‌ «برادر» دیگر، جانش‌ را آتش‌ فرا گیرد، قلم‌ بردارد و لیستی‌ از جنایات‌ حزب‌ آقای‌ حلیم‌خان‌ تنویر ارائه‌ دهد و مردم‌ را فرا بخواند كه‌ فریب‌ این‌ مردك‌ «طنز پرداز» را نخورند كه‌ خون‌ صدها و هزاران‌ روشنفكر رشید از قلمش‌ می‌چكد و تا از سابقه‌ ننگین‌ وابستگی‌ به‌ حزب‌ گلبدین‌ از مردم‌ عذرخواهی‌ نكرده‌، و تا حسابش‌ را از سلسله‌ جنایات‌ هولناك‌ باندش‌ تسویه‌ نكرده‌، «بهش‌ می‌آید» كه‌ در فردایی‌ كه‌ كلیه‌ سرجنایتكاران‌ جهادی‌ و طالبی‌ به‌ محاكمه‌ كشانده‌ می‌شوند جایش‌ درست‌ در پهلوی‌ گلبدین‌ باشد.

«طنز تنویر»، هرگز «تند» نیست‌ آقای‌ رهنوردزریاب‌؛ این‌ تندی‌ بی‌حد و حصر پرچمی‌ـجهادی‌ شما و معامله‌گری‌های‌ بی‌شرمانه‌ی‌ شما با خاینان‌ بنیادگرا است‌ كه‌ آن‌ها را «تند» می‌یابد، جدی‌ می‌گیرد، به‌ آن‌ها بها قایل‌ می‌شود و از همه‌ تفرتبارتر تصویرهایی‌ می‌داند كه‌ می‌توان‌ در آنها «عمق‌ غمنامۀ مردم‌ و كشور مان‌ را دریافت‌».

«عمق‌ غمنامۀ مردم‌ و كشور مان‌» ناشی‌ از جنایات‌ گلبدین‌ و گلبدینی‌ها را با هیچ‌ طنزی‌ نمی‌توان‌ به‌ تصویر كشید. مخصوصاً كه‌ عجالتاً هیچ‌ طنزنویسی‌ باآبرو و باصلاحیتی‌ را در افغانستان‌ سراغ‌ نداریم‌. مگر می‌شود عمق‌ جنایات‌ جمهوری‌ اسلامی‌ ایران‌ و نازی‌ها علیه‌ یهودیان‌ را با طنز یك‌ نویسنده‌ وابسته‌ به‌ رژیم‌ ایران‌ یا نویسندای‌ نازی‌ دریافت‌ كه‌ حالا بتوان‌ به‌ عمق‌ فجایع‌ قصابان‌ بنیادگرای‌ وطنی‌ به‌ قلم‌ اجیر و آلوده‌ی‌ یكی‌ از سركردگان‌ یكی‌ از پلیدترین‌ گروه‌های‌ جنایت‌پیشه‌ پی‌ برد؟

خر شدن‌ یا هر چیز دیگر را می‌توان‌ بخشید و از یاد برد اما همصدایی‌ و معامله‌گری‌ با جلادان‌ بنیادگرا را هرگز!

شما با كلیه‌ انجمنی‌ها همانطوری‌ كه‌ در زمان‌ اشغال‌ وطن‌ شادمان‌ بودید و دست‌ در آغوش‌ اسداله‌ حبیب‌ها، دستگیر پنجشیری‌ها، لطیف ‌پدرام‌ها، سلیمان ‌لایق‌ها، حسین‌ فخری‌ها و... می‌خندیدید و مستی‌ می‌كردید حالا هم‌ می‌توانید با طنزهای‌ «برادر داكترحلیم‌تنویر» هر قدر وسع‌ دارید بخندید. اما مردم‌ ما با داغ‌های‌ ناسور، از غم‌ ریخته‌ شدن‌ خون‌ فرزندان‌ شان‌، به‌ دست‌ حزب‌ خیانتكار «طنزنویس‌» تان‌، همچنان‌ سوگوار اند و منتظر روز محاسبه‌.

ولی‌ اگر رهنوردزریاب‌ موفق‌ نمی‌شود با آوردن‌ هیچ‌ نقل‌قولی‌ از كتاب‌ «خر بی‌فرهنگ‌» لبخندی‌ بر لب‌ ما بیاورد، با ذكر گوشه‌ای‌ از تاریخ‌ مشعشع‌ اتحادیه‌ نویسندگان‌، علاوه‌ بر آن‌ كه‌ خواننده‌ را به‌ موجودیت‌ «سازمان‌ خران‌» در اتحادیه‌ آشنا می‌سازد، نكاتی‌ را بر ملا می‌نماید كه‌ تا كنون‌ تصور نمی‌كنم‌ تعداد زیادی‌ از آن‌ مطلع‌ بوده‌ باشند. «كارمند شایسته‌ فرهنگ‌» می‌نویسد:

«این‌ نكته‌ را نیز بیاورم‌ كه‌ وقتی‌ از خواندن‌ كتاب‌ "خر بی‌فرهنگ‌" به‌ بیرنگ‌كوهدامنی‌ خبر دادم‌، در نامۀ بعدیش‌ نوشت‌: این‌ كتاب‌ را حتما به‌ من‌ بفرست‌ تا ببینم‌ كه‌ خر چگونه‌ می‌تواند بی‌فرهنگ‌ باشد!

البته‌ منظور او از خر، همانا، اعضای‌ سازمان‌ خران‌ خراسان‌ بود. این‌ سازمان‌ غیر رسمی‌ (!) را ما در دهۀ شصت‌ هجری‌ خورشیدی‌، به‌ صورت‌ غیر رسمی‌ (!) در درون‌ اتحادیۀ نویسنده‌گان‌ در كابل‌، به‌ وجود آورده‌ بودیم‌. همان‌ گونه‌ كه‌ اعضای‌ حزب‌ دیموكراتیك‌ خلق‌ یك‌ دیگر را رفیق‌ میگفتند اعضای‌ این‌ سازمان‌، همدیگر را خر می‌نامیدند. والحق‌ كه‌ خران‌ سترگ‌ و ناموری‌ هم‌ داشتیم‌، چون‌: خرواصف‌باختری‌، خرپرتونادری‌، خر قهارعاصی‌ و... نیز باید این‌ نكته‌ را به‌ ویژه‌ برای‌ بیرنگ‌ كوهدامنی‌ ـ روشن‌ سازم‌ كه‌ خر حلیم‌تنویر هیچ‌ پیوندی‌ با اعضای‌ محترم‌ سازمان‌ خران‌ خراسان‌ ندارد تا خاطرش‌ راحت‌ باشد و شب‌ها آرام‌ بخوابد.»

نوکر یک خاین دژخیم، با بادارش شیرین زبانی میکند و آن وقت نویسنده ای خودفروخته و معامله‌گر به همین خاطر او را ناز میدهد. در حالیکه اگر بی وجدانی به خرج نمیداد باید این نوع آرایش کردن تیزاب پاش تروریست را توسط عامل «طنزپرداز»اش افشا نموده و نشان میداد که یک چنان «نیشک»زدنهای مبتذل، کهنه، رادیو کابلی و فرتوت را به حساب «نیشکی» به امیر صاحب حزب اسلامی آوردن فقط عوامفریبی، خاک به چشم مردم پاشیدن و تراشیدن چهره ای عادی و انسانی برای گلبدین و شرکا با استعانت از «طنز» در سطح سواد و شعور و ذوق یک اخوانی میباشد و بس.

زنده‌باشی‌ «كارمند شایسته‌» كه‌ سرانجام‌ با این‌ قصه‌ شیرین‌ واقعی‌ات‌ ما را خنداندی‌! تا حال‌ فكر می‌كردیم‌ اعضای‌ اتحادیه‌ نویسندگان‌ پوشالی‌، غیر از قلمبدستان‌ خادی‌، جمعی‌ از قلمبدستان‌ ترسو و بی‌عزت‌ و تسلیم‌طلب‌ و بوقلمون‌مشرب‌ بود كه‌ دیدیم‌ بعد از انفلاق‌ رهبر و دولت‌ شان‌ در ۱۹۹۲ خود را «اسلامی‌» خوانده‌ به‌ پای‌ جنایتكاران‌ جهادی‌ افكنده‌ و به‌ مرحله‌ دیگری‌ از خیانت‌ قدم‌ نهادند. اما اینك‌ به‌ لطف‌ شما آگاه‌ می‌شویم‌ كه‌ آنان‌ ضمن‌ تدقیق‌ و تفكر، مناسب‌ می‌دیدند كه‌ یكدیگر را «خر» بنامند! كاش‌ «كارمند شایسته‌» وجه‌ این‌ تسمیه‌ را نیز می‌گفت‌. آیا همدیگر را خر می‌نامیدید زیرا می‌دانستید كه‌ آن‌ وقت‌ها كمر تان‌ با كشیدن‌ بار رهبران‌ پوشالی‌ تان‌ خم‌ بود و تعهد سپرده‌ بودید كه‌ به‌ مجرد به‌ قدرت‌ رسیدن‌ تبهكاران‌ بنیادگرا، از بردن‌ بار سنگینتر و ننگینتر آنان‌ هم‌ اعراض‌ نخواهید جست‌؟

سوال‌ دیگر این‌ است‌: در مقابل‌ «رفیق‌» گفتن‌ پرچم‌ و خلق‌، «خر» خطاب‌ كردن‌ یكدیگر را ترجیح‌ دادید. امروز چطور، آیا «برادر» گفتن‌ اربابان‌ جهادی‌ و طالبی‌ تان‌، شما را مزه‌ می‌دهد یا این‌ كه‌ چیزی‌ مثل‌ «خر ِ خر» یا «خر به‌ طاقت‌ دو» را خواهید پسندید؟

نمی‌دانیم‌ «پیام‌ زن‌» و دیگران‌ چه‌ نظر خواهند داشت‌، ولی‌ تا جایی‌ كه‌ مربوط‌ به‌ من‌ و عده‌ای‌ از دوستانم‌ می‌شود باید به‌ یاد داشته‌ باشید آقای‌ رهنوردزریاب‌ كه‌ ما، شما و شركا را «خر» نه‌ بلكه‌ بسیار ساده‌ قلمزنان‌ عاقل‌ و بالغ‌ اما جبون‌ و سازشكار و بی‌عاری‌ می‌شناسیم‌ كه‌ اگر دیروز فرومایگی‌ را تا سرحد پذیرفته‌ شدن‌ «در حضور خانواده‌ رئیس‌ جمهور» و گرفتن‌ القاب‌ از روس‌ها و پوشالیان‌ رسانیده‌ بودید، امروز تا بوسیدن‌ خاك‌ پای‌ جنایتكاران‌ بنیادگرا پیش‌ می‌روید. و این‌ شما را هزاران‌ بار بیشتر از خر، كم‌ بها، خوار و مطرود می‌سازد. خر شدن‌ یا هر چیز دیگر را می‌توان‌ بخشید و از یاد برد لیكن‌ همصدایی‌ و معامله‌گری‌ با جلادان‌ بنیادگرا را هرگز!

«كارمند شایسته‌ فرهنگ‌» در جایی‌ دیگر با ذكر فكاهی‌ای‌ درباره‌ كی‌جی‌بی‌ و سی‌آی‌ای‌ و خاد به‌ زعم‌ خودش‌ «نیشكی‌» می‌زند به‌ دستگاه‌ شكنجه‌ و آدمكشی‌ رژیم‌ محبوبش‌. ولی‌ ایشان‌ فراموش‌ می‌فرمایند كه‌ دیگر خیلی‌ دیر شده‌، آیا لكه‌ی‌ ۲۰ سال‌ جان‌ و جگر بودن‌ با خاد و بی‌ناموسان‌ جانی‌ خاد و آفرینندگان‌ روسی‌شان‌ را می‌توان‌ با ارائه‌ فكاهی‌گكی‌ از رویش‌ پاك‌ نماید؟ آیا دورویی‌ و رندی‌ و شیادی‌ای‌ در عین‌ حال‌ مسخره‌تر این‌ هست‌ كه‌ از یك‌ سو آنچنان‌ در اوج‌ حقارت‌ و خواری‌ به‌ لقب‌ داده‌ شده‌ از سوی‌ رؤسای‌ میهنفروش‌ بالید ولی‌ از سوی‌ دیگر خادش‌ را بد گفت‌؟

«كارمند شایسته‌ فرهنگ‌»، فراموش‌ نكنید كه‌ اگر شما و جمیع‌ به‌ قول‌ خود تان‌ خران‌ نامور و بدنام‌ اتحادیه‌ از خاد و خاد از شما نمی‌بود و تكه‌ به‌ تكه‌ راست‌ نمی‌آمدید، ابداً نمی‌توانستید ۲۰ سال‌ در خدمت‌ آن‌ باشید و به‌ جیفه‌ی‌ آن‌ هم‌ فخر بفروشید.

مردم‌ ما داغ‌های‌ استخوان‌سوزی‌ از خاد دارند؛ كابوس‌ خاد با وصف‌ نزول‌ آفت‌ سیاه‌ جلادان‌ جهادی‌ و طالبی‌، هنوز از ذهن‌ مردم‌ نرفته‌ است‌. این‌ داغ‌ و این‌ كابوس‌ را با یك‌ چنین‌ خوش‌ طبعی‌های‌ خادی‌ ـ جهادی‌ پسندانه‌ در دل‌ مردم‌ هموار نمی‌توانید. برعكس‌، برخورد شما به‌ سفاكترین‌ بازوی‌ رژیم‌ متبوع‌ تان‌ در چهارچوب‌ یك‌ فكاهی‌، اساساً بخاطر آن‌ است‌ تا قضیه‌ را تخفیف‌ دهید و خاد جهنمی‌ را به‌ صورت‌ دستگاهی‌ كه‌ عیب‌ مهم‌ دیگری‌ نداشت‌ و فقط‌ افراد كمی‌ احمق‌ هم‌ در آن‌ جا گرفته‌ بودند، ترسیم‌ نمایید. درست‌ مثل‌ تطهیر خاد و فرومایگان‌ جنایتكاری‌ مثل‌ اسداله‌كشتمند وغیره‌ توسط‌ همتای‌ پرچمی‌ تان‌ داكتراكرم‌عثمان‌. (رجوع‌ شود به‌ «پیام‌ زن‌» شماره‌ ۵۱ سرطان‌ ۱۳۷۸)

در حالی‌ كه‌ شما نمی‌دانید، شما كه‌ با رژیم‌ و در پناه‌ خاد بودید نمی‌دانید كه‌ هزاران‌ هزار هموطن‌ ما از دست‌ خاد چه‌ كشیده‌ اند كه‌ چنانچه‌ گفتیم‌ با وصف‌ تجربه‌ كردن‌ طاعون‌ جهادی‌، از یاد آن‌ تكان‌ می‌خورند و سوگند یاد می‌كنند كه‌ میهنفروشان‌ پرچم‌ و خلق‌ را نخواهند بخشید و به‌ سزای‌ اعمال‌ شان‌ خواهند رسانید.

همانطوری‌ كه‌ جناب‌ داكتر تنویر حلیم‌ در مورد حزب‌ خاینش‌ عمل‌ می‌كند، شما هم‌ خاد و جنایاتش‌ را در سطح‌ یك‌ فكاهی‌ سبك‌ می‌نمایید. در حالی‌ كه‌ این‌ پدیده‌ فصل‌ بزرگی‌ از ۱۵ سال‌ از اندوهبارترین‌ سال‌های‌ تاریخ‌ افغانستان‌ به‌ شمار می‌رود كه‌ منجمله‌ تیره‌بختی‌های‌ دیگر، بسیاری‌ از روزنامه‌نگاران‌، نویسندگان‌ و شاعرانش‌ توسط‌ تجاوزكاران‌ روسی‌ خریده‌ شده‌ و در اتحادیه‌ نویسندگان‌ متشكل‌ ساخته‌ شدند!

باری‌، آیا شما با نقل‌ آن‌ فكاهی‌ قصد دارید پرده‌ از جنایات‌ خاد برگیرید؟ در این‌ صورت‌ اول‌ دوستان‌ و شریكان‌ تان‌ داكتر اكرم‌عثمان‌، عبداله‌نایبی‌، لطیف‌پدرام‌، داكتراسداله‌حبیب‌ و دیگران‌ را باید وادارید تا رازها را افشا سازند و شما یادداشت‌ بردارید و دوم‌ این‌ كه‌ همه‌ نوشته‌های‌ تان‌ را در زباله‌دانی‌ ریخته‌ آتش‌ بزنید زیرا پوچ‌ و بی‌بها اند چون‌ از بیداد خاینان‌ پوشالی‌ و جهادی‌ در آن‌ها خبری‌ نیست‌ و آن‌ وقت‌ بنشینید و این‌ بخش‌ از سوگنامه‌ وحشت‌آور مردم‌ ما را طی‌ داستان‌هایی‌ به‌ قلم‌ آورید كه‌ ثابت‌ شود از ستم‌های‌ روانفرسا بر مردم‌ بی‌خبر نیستید، گذشته‌ی‌ تان‌ را در عمل‌ نفرین‌ می‌نمایید و در نتیجه‌ كسی‌ هستید كه‌ سر یا پایش‌ پیش‌ پوشالیان‌ نمی‌باشد، در برابر جنایتكاران‌ بنیادگرا سر فرود نیاورده‌، به‌ بهانه‌ یاد سیاوش‌كسرایی‌ ثنای‌ رژیم‌ ایران‌ را نمی‌خواند و به‌ بهانه‌ معرفی‌ كتاب‌ یك‌ عامل‌ گلبدینی‌ به‌ افشای‌ نویسنده‌ و حزب‌ خاین‌ و خونخوار وی‌ می‌پردازد نه‌ این‌ كه‌ در برابر هر دو، دهانش‌ به‌ طرز مضحكی‌ پخ‌ ِ بماند. اما گویی‌ شما و یاران‌ در معامله‌گری‌ با دژخیمان‌ پوشالی‌ و اكنون‌ جهادی‌ و طالبی‌ سنگ‌ مانده‌ اید و تا آخر عمر از آن‌ رو بر نخواهید تافت‌.