ریاكاری در دفاع از عبدالرحمان

زمانیکه عبدالرحمان، یک افغان عیسوی شده در کابل دستگیر شد، قسمی بنظر می رسید که ایالات متحده امریکا و اکثر دولت های غرب از خواب بیدار شدند! ناگهان بخاطر یک فرد، واکنش وسیعی - حتی جهانی- علیه بنیادگرایانی مانند ملافضل هادی شینواری و اطرافیان ملایش به عمل آمد. در حالیکه ما بخاطر آزادی های بیشتری مبارزه می کنیم، تمام چشم ها در غرب بسوی آزادی یک فرد متمركز شد. در کشور ما انسان های زیادی وجود دارند که به اندازه ی رحمان «خوشبخت» نبوده اند تا یكچنان علاقمندی جامعه جهانی را بخود جلب کنند.

همانند اکثر رسانه ها، نشریه ی "کریسشین ساینس مانیتور» مقاله ای را در باره عبدالرحمان به قلم «تونی پرکنز» بتاریخ ۲۴ مارچ ۲۰۰۶ بچاپ رسانیده است. از آنجاییکه به نظر ما مقاله مذکور نمایانگر ذهنیت اکثر اشخاص در غرب می باشد، می خواهم با استفاده از موقع در زمینه تبصره ای كنم.

«تونی پرکنز» می نویسد: «آیا به همین خاطر (وادار ساختن به تغییر فكرش) نیروهای امریکایی در کوه های صعب العبور خشك توره بوره جنگیدند؟»

عساکر امریکایی در کوه های توره بوره و جای های دیگر بخاطر شکست طالبان جنگیدند ولی بدبختانه این برای مردم افغانستان آزادی و دموکراسی نیاورد. زیرا دولت امریکا اجازه داد تا جای طالبان را بنیادگرایان مذهبی «ائتلاف شمال» بگیرند که کثیف و یا کثیفتر از طالبان می باشند.

ما زیر فشار قانون اساسی ای به مبارزه ادامه می دهیم که در حالیکه از اعلامیه حقوق بشر دفاع می کند حق تغییر مذهب را در صورتی به رسمیت می شناسد كه با شریعت در تضاد قرار نگیرد. «راوا» همیشه تاکید کرده است که بنیادگرایان از هر قماش، در یک دست سلاح و در دست دیگر شریعت را دارند و برای سركوب مردم از هر دو استفاده می کنند.

در افغانستان افراد زیادی به تغییر واقعی و دموکراسی عقیده دارند. «راوا» یکی از آنانی می باشد که به دموکراسی سکیولریستی واقعی با آزادی های ضمانت شده باور دارد. ما از شما زیاد فرق نداریم.

ظاهراً نویسندگان غرب این را درک نمی کنند که ۲۵ ملیون افغانی وجود دارد که برای آرمان آزادی، دموكراسی و امنیت مبارزه می کنند زیرا آقای پرکنز ادامه می دهد: «ما هیچ چیزی را بدست نخواهیم آورد اگر اجازه دهیم دولت اسلامی بنیادگرایی در کابل پا گیرد.» ما ازین نگرانیم که ناکامی رسانه های جهانی در گزارش دهی کافی نظریه تشکل های دموکراسی طلب مانند «راوا» موجب خواهد شد این تصور غلط در مورد مردم ما ادامه بیابد كه گویا آنان افكاری مشابه با «ائتلاف شمال» دارند. بنیادگرایان اگر لازم ببینند قانون اساسی را پاره پاره خواهند کرد. آنان هیچ شرمی ندارند که داد از دموکراسی بزنند و در عین حال مطبوعات آزاد و هر آواز مخالف بنیادگرایی را خفه کنند.

قتل، تجاوز به مال و ناموس مردم، بی امنیتی و تاراج بلیون ها دالر و غیره كه به امری عادی در افغانستان تبدیل شده است، خشم ما را بر می انگیزد. ما قادر نبودیم تا از راه یافتن اعضای «ائتلاف شمال»، نمایندگان طالبان، و خلقی ها و پرچمی ها به پارلمان جلوگیری کنیم ولی از مطبوعات عدالت طلب غرب می خواهیم تا همچنان توضیح دهند كه این گروه ها دشمنان مردم افغانستان می باشند و باید جامعه جهانی بر اینان فشار وارد آورد.

پیش از ۱۱ سپتامبر ما از دست طالبان زجر می کشیدیم و بعد در زنجیرهای سهمگین «ائتلاف شمال» بسته شدیم. اجازه ندهید که میراث امریكاییانی كه «در کوه های توره بوره جنگیدند»، همین باشد.

ما از یكچنین خشم برحق در مورد سرنوشت عبدالرحمان خرسندیم ولی این خشم به خطا می رود. این خشم باید ستم های متداوم بر ۲۵ ملیون افغان را آماج قرار دهد. دلخوشی دفاع از یک فرد، نقطه نظری غربی می باشد كه در كشور ما مسئله اساسی نیست. ما باید از دموكراسی به طور كلی دفاع كنیم. كاری كمتر از این غیر كافی و بی اهمیت می باشد.

رسانه های جهانی بدبختانه توجهی در مورد سرشت جنایت پیشه و دموکراسی ستیز «ائتلاف شمال» و دیگر بنیادگرایان نکرده اند. بطور مثال زمانیکه به هموطان هندو و سیک ما تجاوز صورت گرفت، دارایی شان به یغما رفت و خود شان از افغانستان بیرون رانده شدند، در مطبوعات جهانی بسیار کم انعکاس یافت؛ و یا قتل عام شهروندان کابل از ۱۹۹۲- ۱۹۹۶ توسط باندهای جنایتکار قانونی، ربانی، سیاف، مسعود، خلیلی، دوستم و محقق وغیره. مثال های زیاد دیگری وجود دارند كه تعیین شینواری، این بنیادگرای بدنام طرفدار سیاف و گلبدین، در پست کلیدی؛ تجاوز به رحیمه ۱۳ ساله توسط افراد "ائتلاف شمال"، عدم افشای نام های افراد عالیرتبه دولتی که در قاچاق مواد مخدر دست دارند توسط وزیر داخله سابق علی احمدجلالی، به گفته وزیر مالیه سابق ۹۰ فیصد پول های کمک شده به افغانستان حیف و میل شده اند؛ جنایات شنیع اسماعیل خان در هرات بر زنان؛ وغیره مثال هایی اند که چگونه رسانه های جهانی در مورد آنها یا سكوت كردند و یا خیلی كم گفتند. ما خواهان عین پخش وسیع این مطالب و خشم برحق مردم علیه جنایت های مذكور در سطح جهانی هستیم.

در پرگراف آخر مقاله خود آقای پرکنز می گوید: "کی میتواند ادعا كند که این جنگ عادلانه ای بوده است اگر در نتیجه ی آن یك رژیم تندرو بنیادگرای اسلامی در افغانستان تثبیت شود؟" همین است سوال دردانگیزی كه مردم ما و ملیون ها امریکایی نیز می پرسند. با توجه به اوضاع فعلی در افغانستان، ما احساس می کنیم که ملت ما از زیر ناوه به زیر چكك برده شده اند.

آقای پرکنز با حرف های ذیل نوشته اش را خاتمه می دهد: "برای اینكه آزادی تحكیم یابد، اول باید جای پا پیدا کند، و آغاز این جای پا وابسته به سرنوشت عبدالرحمان است."

ما چنین فكر نمی كنیم. آن "جای پا" اساساً وابسته به دموکراسی سکیولر ما خواهد بود. ما باید برای تمام آزادی ها برزمیم نه فقط برای یکی. ما مطمئن هستیم که عبدالرحمان سلامت و به زودی رها خواهد شد. اما با یك گل بهار نمی شود. این نوع مضحكه های امریکا و دست نشانده های افغانیش بارها تکرار خواهد شد در حالیكه رنج مردم ما كماكان ادامه خواهد داشت.

آیا این دموکراسی است؟ آیا آزادی از همین طریق "جای پا" خواهد یافت؟

با شنیدن فریاد ده ها هزار ساکنین کشته شده ی کابل، هیچ زن و مرد آزادیخواه نباید به قاتلان آنان اعتماد بکنند.

آیا شما فریاد آنان را می شنوید؟


ترجمه ای فشرده از سایت انگلیسی «راوا»


متن انگلیسی