با پوزش از نویسنده ارجمند تنها یك بخش نوشته را توانستیم در این شماره بیاوریم و بقیه را در شماره بعدی به چاپ خواهیم رسانید.

اکثر جنایتکاران در صف اول لویه جرگه جا داشتند.
• وقتی كرزی به مدح احمدشاهمسعود میپرداخت به او میگفتم، او همان بنیادگرایی است كه به همدستی برادرانش گلبدین و شركا دولت داوود را كفر گفته با ساز و برگ پاكستانی به پنجشیر حمله كردند كه البته توسط مردم تار و مار شدند؛ هیچ نشریه و هیچ روزنامهنگار مهم جهانی نیست كه دستهای مسعود را در جنایات سالهای سیاه ۷۱ تا ۷۵ آغشته به خون نبیند و این لكه ننگ ابدی بر جبین تمامی رهبران شورای نظار و جمعیت اسلامی را هیچ افغان شرافتمند و واقعبین انكار نمیتواند. ضمناً از كرزی میپرسیدم، داكتر عبدالرحمن را كی كشت؟ چرا خون یك همكارش را بخاطر مصلحتهای سیاسی با رهبران آدمكش و توطئهگر جمعیت و شوراینظار پامال میكند؟ با این قدر سازش و كوتاه آمدن مقابل بنیادگرایان میتوان نقشی مهم به عنوان رهبر كشوری متلاشی و خیانتزده ایفا كرد؟
• وقتی قاسمیار آنچنان با تملق و ترس و لرز و بدون چون و چرا به سرجنایتكاران بنیادگرا موقع سخنرانی میداد اما وكلایی را كه حدس میزد صدایی خلاف آنان برآرند به هزارگونه مانع میشد، میگفتم: از عمر تو چه مانده آقایقاسمیار؟ این همه از نقش تاریخی لویه جرگه و نمایندگان وغیره كه میگویی، بگذار از خودت هم نامی با افتخار در تاریخ بماند كه چگونه به سران جنگسالار وقعی قایل نشدی یالااقل به اندازه وكلا به آنان حق میدادی و نه بیشتر.
به تو چه چیزی بیشتر وعده شده كه ارزشمندتر از وفاداری به مردمت و كسب آن مقام تاریخی باشد؟
• وقتی به اصطلاح «سرود ملی» نواخته شد و همه به پا خاستند، فریاد میزدم كه این سرود ملی ما نمیتواند باشد، این را دژخیمان بنیادگرا درست كرده و بر ما تحمیل میكنند كه در آن تا بخواهی «الله اكبر» انداخته اند تا هیچ كسی را جرئت مخالفت با آن نباشد. اما شما ای نمایندگان در حالی كه غیرت و شهامت دارید خود این جنگسالاران خاین را مردود بشمارید پس سرود «ملی» تیار كرده آنان چیست كه از رد بی چون و چرای آن واهمه داشته باشید؟ نباید گذاشت برباد و بدنام كنندگان میهن ما خود را زیر شعار اللهاكبر و تكرار آیت و حدیث بپوشانند.
• وقتی سیاف گفت كه اسلام كشتن زن و طفل را اجازه نمیدهد، با تمام نیرویم فریاد میزدم: آیا آن همه از مردم هزارهی ما را كه در كانتینرها كباب كردی به حكم اسلام بود یا رذالت و جنایتپیشگی؟ آیا با آن فتوای مشهورت كه كابل شهرفساد است و باید خراب شود، هزاران زن و طفل كشته میشدند ـ كهشدند ـ براساس اسلام بود یا فاشیزم و سادیزم مذهبی؟ توجنایتكار را چه به این وعظ ها.
در ارتباط با لحنی بسیار بیادبانه و آمرانهاش كه میگفت: «صحبت دینی را با حوصله بشنوید.» میگفتم: شنیدن صحبتهای دینی و غیردینی از تبهكاری مثل تو برای هر افغان باغیرت و آزادیخواه عار است. اگر قاسمیار شهامت ندارد ترا ساكت سازد، ما نمایندگان، مجلس را ترك میگوییم تا تو فقط با مشتی قاتل و فاسد مثل خودت حرفهای ریاكارانهات را ادامه دهی.
• وقتی آصفمحسنی با آن لحن كلان قبیله خطاب به وكلا و كرزی داد سخن میداد و از آنان میخواست تا اللهاكبر سردهند و به این و آن مسئله بلی یا نی بگویند، به او میفهماندم: آقای محسنی از این لویه جرگه، مجلس عروسی نواسه تان جور نكنید. مجلس رییسی دارد بنام آقای قاسمیار. ما گوسفند و بچه نیستیم، شما به چه حق و به چه رویی از ما میخواهید شعاری را به حكم شما تكرار كنیم یا در مورد «خادم ملت» بلی یا نی بگوییم؟ شما فرق زیادی با برادران تان سیاف و ربانی و گلبدین ندارید و باید قبل از همه به خاطر جنایتهایی كه طی سالهای ۷۱ تا ۷۵ صورت گرفته حساب پس دهید.
• وقتی سیاف اضافه شدن كلمه «اسلامی» را به نام دولت پیشنهاد كرد و آصفمحسنی به شیوهای كه گویی جشن نام گزاری نواسهاش باشد، آن را مسجل ساخت، میگفتم ۲۳ سال است كه جنایتكاران میخواهند پشت این كلمه خود را پنهان دارند. دگر سؤاستفاده خاینانه از نام اسلام و دین و شریعت كافیست. این گونه عوامفریبی و بازی با اسلام را مخصوصاً از جانب جنایتكاران شناخته شده نباید اجازه داد. و اگر هم موضوع قرار باشد فیصله شود باید با مراجعه به آرای نمایندگان انجام یابد. من روی این نظرم تا آخر پافشاری میكنم ولو هم لجنپاشی به من، و به قیمت حكم تكفیر و حتی ترورم تمام شود. بگذار مردم دنیا بار دیگر با دیدن خون دریابند كه قدرت در افغانستان مصیبت رسیدهی ما توسط چه ریاكارانی آدمكش و دشمن خونی دموكراسی غصب شده است.
• وقتی صحبت صبغتاله مجددی به پایان میرسید از او میپرسیدم: ۱۰ ملیون دالر كمك دولت پاكستان چه شد؟ حشمت جان و ذبیح جان در خورد و برد آن هیچ نقشی نداشتند؟ (البته راجع به ۱۰ ملیون، در «پیام زن» چندبار اشاره شده كه از آن مثل بسیاری مطالب دیگرش ممنونم. چه افتخاری بالاتر از این كه سوالها و نكاتی از «پیام زن» را در حضور خود متهمان مطرح ساخت!)
• وقتی آن زن با عینكهای سیاه آفتابی ـكه او را شبیه عمالاستخبارات حاضر در مجلس میساختـ متشنجانه به دفاع از سیاف پرداخت، به او یادآور میشدم: از خون دختركانی كه بخاطر ترس از بیناموسی جهادیها خودكشی كردند، از بوی اجساد سوخته در كانتینرهای سیاف، از عرضه زنان افغان توسط باند سیاف به عربها، از ساخت و پاختهای نهان و آشكار سیاف با طالبان و همدستیاش با گلبدین و جنایتكاران «ائتلاف شمال» شرم كند. به او میگفتم كه اگر تیرهبختی ملت ما از این هم بدتر شود و كشور آلت دست مشتی قاتل و سلاطیـن موادمخـدر، تـو حـاكـم و امثالت را نه مردم ما و نه مردم آگاه هیچ كشور دیگر به عنوان نماینده زنان افغانستان جدی نخواهد گرفت.
• داكترسیماسمر و داكتر اعظمدادفر منحیث رییس اول و دوم قاسمیار به معرفی خود پرداختند. خانه داكترسیما آباد كه حرفهایش رنگ سیاسی و توضیح فعالیتهای اجتماعیش را داشت. اما صرفنظر از این جمله بیربط و مسخره داكتردادفر كه گویا از تربیه هفت فرزندش راضی است (و نگفت كه فرزندان از هر دو خانمش اند یا از یكی) وقتی فرمود: «عاشق بیقرار افغانستان هستم» به او نهیب میزدم كه به زبان آوردن كلمات زیبا، نه ماهیت انسان را میتواند بپوشاند و نه سیاست و عمل جاری آدم را. شما با كارگزار شدن رشیددوستم، «عشق بیقرار» تان را به قومپرستی و جنگ سالاریزم ثابت كرده اید و نه افغانستان؛ شما با معاون سربزیر و بیاختیار و بلیگوی لویه جرگه شدن ثابت ساختید كه «عاشق بیقرار» نه افغانستان بلكه شهرت و مهره مهم شدن در هر دم و دستگاه ارتجاعی هستید؛ شما اگر به عنوان یك نماینده ساده مخالفت تان را با جنایتكاران جنگسالار و منجمله دوستم ابراز داشته و مقابل حرفهای چهرههای منفوری چون سیاف و ربانی و قانونی وغیره قاطعانه و دلاورانه و بدون ملاحظهكاری موضع میگرفتید، میتوانستید ادعا نمایید كه «عاشق بیقرار» وطن بسمل شده از دست وحوش بنیادگرا هستید. اما با سكوت موش مانند در برابر آنان نمیتوانید و حق ندارید خود را «عاشق بیقرار وطن» بنامید عاشق بیقرار و پاك وطن در لویه جرگه، صفر محمدها، خانم ضیا كاكرها عبدالنسیم اسدیها (عبدالنسیماسدی با وصف تعارفات مكرر و سلام و صلوات فرستادن به رهبران جهادی)، و... بودند كه خطرها را به جان خریده و علیه جانیان جنگسالار زبان گشودند.
یك «عاشق بیقرار وطن» از تربیون مجلسی ملی برای افشای دشمنان وطنش استفاده میكند اما شما برعكس منحیث معاون، ذلت وظیفه نوبت دادن تف كردن مكرر در مكرر پلیدترین دشمنان را به آزایخواه آن وطن را به روی مردم ما پذیرفته بودید.
• به داكتر حسنكاكر كه با حرفهایش خود را مجدداً به مثابه روشنفكری جبون و همیشه سركاری و فرمایشی و در خدمت ارتجاع تثبیت نمود، یاددهانی میكردم كه به رخ كشیدن آثار و كاررواییهای تان در جلسات متعدد در غرب، در قدم اول نمایندگی از خودستایی و حقارت انسان میكند تا این كه به وزنش بیافزاید. صرفاً با موضعگیری تان مقابل فاشیستهای مذهبی است كه مردم ما شما را با وجدان و پاك ارزیابی خواهند كرد. نمیدانم نقش شما و امثال شما كه شهامت ندارید كلمهای علیه تروریستهای جهادی بر زبان آرید، در لویه جرگه چیست؟
• به داكتر مستوره جلال میگفتم كه كاندید شدنش برای ریاست دولت نه تنها مایه افتخار نه بلكه دقیقاً مایه سرافكندگی و شرمساری زنان آگاه افغان است زیرا او در صحبتش علیه بنیادگرایان این دشمنان ناموس مردم و هستی و یكپارچگی افغانستان ذرهای موضعگیری نداشت و بناءً فقط نمونه كم نظیر سازشكاری و تسلیم بندهوار زنان در برابر دزدان عصمت و كرامت زنـان مـا را به نمایش گذاشت تا چیز دیگر.
اگر در لویه جرگه میبودم...