«مینا» زنده‌ خواهد ماند

داكتر محمودگودرزی‌

درآمـد

بار دیگر بر این‌ باور پای‌ می‌فشارم‌ كه‌ یاد و بزرگداشت‌ از دست‌شدگان‌ ما فراتر از به‌ خاطر آوردن‌ زاد روز و یا مرگ‌ روز آنان‌ است‌. بزرگداشت‌ راستین‌ فرزانگان‌ در گذشته‌ ما در گام‌زدن‌ در راهی‌ است‌ كه‌ آنان‌ بر ما گشوده‌ اند و پیگیری‌ آمیخته‌هاییست‌ كه‌ آنان‌ دریافته‌ اند. می‌خواهم‌ از «مینا» بنیادگذار «جمعیت‌ انقلابی‌ زنان‌ افغانستان‌» یاد كنم‌ كه‌ در چهارم‌ فوریه‌ ۱۹۸۷ از سوی‌ ماموران‌ «كی‌.جی‌.بی‌» روسیه‌ شوروی‌ در كویته‌ پاكستان‌ ترور شد.

زنی‌ با سرشت‌ رهبری‌

مینا كه‌ در سال‌ ۱۹۵۶ در كابل‌ چشم‌ به‌ دنیا گشوده‌ بود، از نوجوانی‌ و دوران‌ آموزشی‌ خود، به‌ مسائل‌ و دشواری‌های‌ اجتماعی‌ جامعه‌ افغانستان‌ می‌اندیشید و بیش‌ از همه‌ از سرنوشت‌ تلخ‌ و ناگوار زنان‌ كشور خویش‌ رنج‌ می‌برد. درگیری‌ او با این‌ گرفتاری‌های‌ آزاردهنده‌، زمانی‌ بود كه‌ كشورش‌ هنوز از سوی‌ بیگانگان‌ اشغال‌ نشده‌ بود. اما گرچه‌ دولتمردان‌ به‌ ظاهر از مردم‌ خود افغانستان‌ بودند، در عمل‌ جز كارگزاران‌ فرمان‌های‌ بیگانگان‌ نبودند. در حالی‌ كه‌ بسیاری‌ از مردان‌ می‌كوشیدند با پیوستن‌ و یا تظاهر به‌ نزدیكی‌ با گروه‌های‌ دوگانه‌ «خلق‌» و «پرچم‌» «گلیم‌ خویش‌ به‌ در برند از موج‌» مینای‌ جوان‌ «جهد می‌كند كه‌ بگیرد غریق‌ را».

مینا تنها بیست‌ سال‌ داشت‌ كه‌ «جمعیت‌ انقلابی‌ زنان‌ افغانستان‌» را پی‌ ریخت‌. این‌ كار زمانی‌ انجام‌ شد، كه‌ دولتمردان‌ افغانستان‌ مدعی‌ بودند كه‌ به‌ سوی‌ «سوسیالیسم‌» گام‌ می‌زنند و در این‌ راستا یك‌ رشته‌ «ظاهرسازی‌» در برنامه‌ شان‌ بود. در آن‌ زمان‌ بخش‌ بزرگی‌ از مردم‌ افغانستان‌ در دوری‌ جستن‌ از نظام‌ حاكم‌ بر این‌ گمان‌ نادرست‌ بودند كه‌ به‌ دامان‌ مذهب‌ درآویزند. بی‌ گمان‌ تبلیغات‌ دامنه‌دار آمریكاییان‌ ـ كه‌ بر پایه‌ پندارهای‌ «برژینسكی‌» مسئول‌ «شورای‌ امنیت‌» دولت‌ «جیمی‌كارتر» در پی‌ آن‌ بودند كه‌ با برپا داشتن‌ «كمربند سبز اسلامی‌» از نفوذ كمونیسم‌ به‌ خاورمیانه‌ و آسیا جلو گیرند ـ در گسترش‌ این‌ باور تاثیری‌ جدی‌ داشت‌.

به‌ راستی‌ جای‌ شگفتی‌ست‌ كه‌ چگونه‌ یك‌ زن‌ نوجوان‌ بیست‌ ساله‌ به‌ این‌ واقعیت‌ دست‌ یافته‌ بود، كه‌ نباید «از بیم‌ مور در دهان‌ اژدها شد!» مینا به‌ درستی‌ دریافته‌ بود كه‌ چنین‌ كاری‌ «دفع‌ فاسد به‌ افسد»ست‌. فرا خواندن‌ «جمعیت‌ انقلابی‌ زنان‌ افغانستان‌» در سال‌ ۱۹۷۷ نشان‌ از بینش‌ فراخ‌ و فرداساز مینا بود. یادگاری‌ كه‌ نام‌ او را در تاریخ‌ كشور افغانستان‌ و جنبش‌ زنان‌ آسیا و جهان‌ جاودانه‌ ساخت‌.

در سال‌ ۱۹۷۹، روسیه‌ شوروی‌ برای‌ به‌ قدرت‌ رسانیدن‌ «عروسك‌» تازه‌ای‌ به‌ جای‌ «عروسك‌» از كار افتاده‌ ناچار شد با نیروی‌ نظامی‌ افغانستان‌ را اشغال‌ كند. بدین‌ ترتیب‌ افغانستان‌ مرحله‌ تازه‌ای‌ از اشغال‌ نظامی‌ نیروی‌ بیگانه‌ را میبایست‌ می‌آزمود. حضور نیروهای‌ بیگانه‌ مردم‌ افغانستان‌ را دونیمه‌ كرد. «اكثریت‌ صامت‌» كه‌ همانند هر جامعه‌ دیگر خواستار زندگی‌ عادی‌ و آرام‌ است‌ فلسفه‌ زیست‌ خودش‌ را دارد كه‌ می‌گوید «هر كه‌ خرست‌ ما پالانش‌/هر جا در ست‌ ما دالانش‌!»

اما آنان‌ كه‌ حضور نیروهای‌ بیگانه‌ را بر نمی‌تافتند، از آنجا كه‌ خود نیرویی‌ نداشتند به‌ دامان‌ بیگانه‌ای‌ دیگر درآویختند، اما دست‌های‌ دراز شده‌ برای‌ یاری‌، دست‌هایی‌ آلوده‌ بودند، آمریكا، عربستان‌سعودی‌، پاكستان‌ و ایران‌ هر یك‌ در بند بهره‌گیری‌ از نیاز مردم‌ افغانستان‌ به‌ یاری‌. دریغ‌ بزرگ‌ این‌ بود كه‌ این‌ چهار كشور گرچه‌ هدف‌هایی‌ ناهمگون‌ داشتند، هر چهار، بهره‌گیری‌ از دین‌ را به‌ عنوان‌ وسیله‌ای‌ برای‌ رسیدن‌ به‌ هدف‌های‌ خود برگزیدند. امریكا در پی‌ آن‌ بود كه‌ ابرقدرت‌ شوروی‌ را از میدان‌ به‌ در كند و با صراحت‌ برنامه‌اش‌ این‌ بود كه‌ شوروی‌ را با «ویتنام‌» خودش‌ درگیر كند. عربستان‌سعودی‌ كه‌ از هنگام‌ برآمدن‌ خمینی‌ در ایران‌ نگران‌ «صدرو انقلاب‌» شیعی‌ بود، عرصه‌ آمادهای‌ یافته‌ بود تا اسلام‌ «وهابی‌» سعودی‌ را گسترش‌ دهد. و پاكستان‌ از دیرباز افغانستان‌ را ناتوان‌ می‌خواست‌ تا از زیر تعهدات‌ تاریخی‌ خود در بازگرداندن‌ سرزمین‌های‌ پشتون‌ سر بپیچد. ایران‌ نیز كه‌ از گسترش‌ قدرت‌ خود در باختر با مقاومت‌ شدید صدام‌حسین‌ رو به‌ رو شده‌ بود، به‌ گسترش‌ قدرت‌ خود در میان‌ تبارهای‌ هزاره‌ و سرزمین‌های‌ پیرامون‌ هرات‌ می‌اندیشید. به‌ راستی‌ اگر بخواهیم‌ از فردوسی‌ یاری‌ بجوییم‌ باید گفت‌ این‌ها همه‌ «زیانِ كسان‌، از پی‌ سود خویش‌/ بجویند و دین‌ اندر آرند پیش‌!»

چنین‌ بود كه‌ احساس‌ پاك‌ مردم‌ افغانستان‌ برای‌ بیرون‌ راندن‌ نیروی‌ بیگانه‌ از كشور با دین‌ درهم‌ آمیخت‌. در سال‌های‌ جنگ‌ با نیروهای‌ شوروی‌، بخش‌ درخور توجهی‌ از مردم‌ افغانستان‌ ناچار به‌ گریختن‌ و رها كردن‌ سرزمین‌های‌ خود شدند. در این‌ دوران‌ اردوهای‌ پناهندگی‌ شكارگاه‌ جوانان‌ افغان‌ شد تا مغزهای‌ شان‌ را با خرافات‌ مذهبی‌ در «مدرسه‌های‌ اسلام‌ وهابی‌» ـ كه‌ با سرمایه‌ عربستان‌سعودی‌ و پشتیبانی‌ آمریكا و كارگزاری‌ پاكستان‌ همچون‌ قارچ‌ همه‌ جا سر كشیده‌ بودند ـ بیانبارند. از این‌ جوانان‌ در پی‌ شستشوی‌ مغزی‌ «طالبان‌» پدید آمد، آفتی‌ كه‌ جانشین‌ نیروهای‌ شوروی‌ شد.

بی‌ اندك‌ گزاف‌های‌، در تمامی‌ این‌ دوران‌، تنها مینا و هم‌اندیشان‌ اندكش‌ بودند كه‌ از این‌ دام‌ فریب‌ بر كنار ماندند و بر اندیشه‌ روشن‌ خویش‌ پای‌ فشردند. یكی‌ از ارزشمندترین‌ كوشش‌های‌ مینا بنیادگزاری‌ «پیام‌ زن‌» بود. گمان‌ نمی‌رود هیچ‌ نشریه‌ و رسانه‌ دیگری‌ در آن‌ دوران‌ با حضور دشمن‌، به‌ اندازه‌ «پیام‌ زن‌» در بازتابانیدن‌ موقعیت‌ مردم‌ افغانستان‌ و بویژه‌ در راستای‌ روشنگری‌ زنان‌ افغان‌ تلاش‌ تاثیرگذاری‌ بر جای‌ گذارده‌ باشد. مینا در پی‌ موضعگیری‌ آشكار در برابر روسیان‌ و نظام‌ دست‌ نشانده‌ آنان‌، «پیام‌ زن‌» را در ۱۹۸۰ به‌ صورت‌ نشریه‌ای‌ دو زبانه‌ منتشر ساخت‌. طبیعی‌ست‌ كه‌ نظام‌ حاكم‌ آن‌ روز انتشار «پیام‌ زن‌» را آسان‌ بر نمی‌تافت‌. انتشار «پیام‌ زن‌» در آن‌ دوران‌ به‌ راستی‌ كاری‌ بود كارستان‌.

در كنار تلاش‌های‌ روشنگرانه‌اش‌، مینا با بنیادگذاری‌ دبستان‌های‌ «وطن‌» در اردوگاه‌های‌ پناهندگان‌ می‌كوشید مغزهای‌ جوان‌ دختران‌ و پسران‌ خردسال‌ را از تاثیر خرافه‌های‌ مذهبی‌ مصون‌ بدارد. او همچنین‌ طرح‌ پدید آوردن‌ درمانگاه‌ها و آموزشگاه‌های‌ كارهای‌ دستی‌ برای‌ زنان‌ پناهنده‌ را به‌ انجام‌ رسانید.

اما آنچه‌ مایه‌ افسوس‌ است‌، بی‌ اعتنایی‌ رسانه‌های‌ جهان‌ و گزارشگران‌ آنها به‌ این‌ كوشش‌های‌ انسانیست‌. اگر چه‌ مینا با سفر خود به‌ چند كشور اروپایی‌ در سال‌ ۱۹۸۱ كوشید افكار عمومی‌ جهانیان‌ را با سرنوشت‌ تلخ‌ و ناروای‌ مردم‌ و بویژه‌ زنان‌ افغانستان‌ آشنا سازد و در همین‌ راستا در كنگره‌ سالانه‌ حزب‌ سوسیالیست‌ فرانسه‌ نیز شركت‌ جست‌، اما اروپا واكنش‌ درخور سزاواری‌ نشان‌ نداد. در این‌ رهگذر بسیار دردناك‌ است‌ یادآور شوم‌ كه‌ انفجار دو تندیس‌ كهن‌ بودایی‌ كه‌ چندین‌ سال‌ سپس‌تر از سوی‌ نظام‌ تیره‌ درون‌ طالبان‌ انجام‌ شد، واكنشی‌ بسیار گسترده‌تر در جهان‌ برآورد، تا صدها هزار زن‌ افغان‌ كه‌ زندگی‌ها شان‌ از هم‌ پاشید، جان‌های‌ خود و فرزندان‌ شان‌ فدا شد و خانواده‌های‌ شان‌ از هم‌ گسیخت‌. به‌ راستی‌ این‌ بیدردی‌ جامعه‌ جهانی‌ را هیچ‌ چیز نمی‌تواند توجیه‌ كند. اما اینها همه‌ از كوشش‌ خستگی‌ناپذیر مینا این‌ زن‌ دلیر و پیكارجو نكاست‌. او همچنان‌ تلاش‌های‌ انسانی‌ و اجتماعی‌ خود را پیگیرانه‌ دنبال‌ می‌كرد و از هیچ‌ خطری‌ نمی‌هراسید.

كوشش‌های‌ پیگیر مینا چون‌ خاری‌ در چشم‌ روسیان‌ و دولت‌ دست‌ نشانده‌ شان‌ می‌خلید. از این‌ رو آنان‌ چاره‌ را تنها از میان‌ برداشتن‌ مینا دیدند. مینا در سالهای‌ پایان‌ زندگی‌ پربار خود چون‌ شمشیر دو دمی‌ بود كه‌ مبارزه‌ با نیروهای‌ اشغالی‌ كشورش‌ را با مبارزه‌ روشنگرانه‌اش‌ در برابر بنیادگرایان‌ درآمیخته‌ بود. چنین‌ بود كه‌ برای‌ از میان‌ برداشتن‌ او این‌ دو نیروی‌ پلید با هماهنگی‌ به‌ این‌ جنایت‌ دست‌ زدند.

در چهارم‌ فوریه‌ ۱۹۸۷ تروریست‌های‌ كی‌.جی‌.بی‌. با همراهی‌ كارگزاران‌ بنیادگرای‌ پاكستان‌ در كویته‌ پاكستان‌ «مینا» را از پای‌ درآوردند. آنان‌ بر این‌ پندار خام‌ و نادرست‌ بودند كه‌ با از میان‌ برداشتن‌ «مینا» كوشش‌های‌ او پایان‌ خواهد یافت‌. اما آنان‌ غافل‌ از این‌ واقعیت‌ بودند كه‌ «مینا» بذری‌ افشانده‌ بود كه‌ با گذشت‌ زمان‌ بیشتر و گسترده‌تر به‌ بار می‌نشیند و تلاش‌ روشنگر او هزاران‌ زن‌ افغان‌ را به‌ میدان‌ مبارزه‌ فرا خوانده‌ تا راه‌ او را دنبال‌ كنند. یادش‌ جاودان‌ و راهش‌ روشن‌ و پر توان‌ باد!

(«شهروند»، شماره‌ ۷۵۸، فبروری‌ ۲۰۰۳)