این نوشته كه چهره یكی دیگر از روشنفكران سرسپردهی جنایتسالاران «ائتلاف شمال» را افشا مینماید، با پوزش از نویسنده ارجمندش رووف روشــــنـایی، اندكی فشرده به چاپ میرسانیم.
«ماده ۱۹ منشور جهانی حقوق بشر: هر فرد حق آزادی عقیده و بیان را دارد و حق مذكور شامل آن است كه از داشتن عقاید خود بیم و هراس نداشته باشد و در كسب اطلاعات و افكار و در اخذ انتشار آن به تمام وسایل ممكن و بدون ملاحظات مرزی آزاد باشد» و در زیر این آرتیكل چنین آمده:
«آزادی مطبوعات مثل یك گردباد است كه ریشههای فساد، ساخت و پاخت و قوم و خویش پرستی و انتصاب آنها در مسند ادارات دولتی، همچنان رژیمهای استبدادی كه برای چند دهه در یك كشور ریشه دوانیده را از ریشه درآورده و به دور خواهد انداخت. رژیمهای استبدادی آزادی مطبوعات را "خطرناك" و "مخرب" میدانند، بنابرین سعی میكنند به طریقی روزنامهنگاران و روزنامههای مستقل را با مارك "جاسوسی" و "تبلیغات بیگانگان" و "مزدور" و "انتشار اسرار دولتی" و "توهین به مقدسات" حذف كنند»، «آزادی مطبوعات سنگ بنای هر آزادی دیگر است، آزادی مطبوعات كلید دموكراسی است»، «قلم زدن در راه حقیقت و یا گفتن حقیقت بدون زیبا جلوه دادن آن، رنگ كردن و سؤاستفاده از آن از اهمیت بالایی برای روزنامهنگاران برخوردار است. بعضی از روزنامهنگاران به دلایل ارتباط سیاسی كه با مسئولان بالایی دولت برقرار میكنند ممكن در دام آنها بیفتند و یا به دلایل حرفه و یا گزارشات سیاسی خود بروكراتیك عمل كرده و اخلاق روزنامهنگاری را زیر پا گذاشته و به خاطر جاه و مقامطلبی و ثروتاندوزی گزارشات جعلی و ناقص را به مردم ارایه دهند.
روزنامهنگار میبایستی با دید انتقادی به مسایل نگاه كند، با دید انتقادی بكاود آنچه را كه پنهان است، كشف كند حقیقت را، و گزارش حقیقت را بگذارد جلو دید مردم. اعتبار یك روزنامه و روزنامهنگار آن در این است. آنها از این طریق اعتماد خوانندگان روزنامه را جلب میكنند. البته پروسه جلب اعتماد خوانندگان مطبوعات مستقل صعب است. عبوری است از مسیری تا رسیدن به قله رفیع روزنامهنگار بااخلاق. روزنامهنگاران بااخلاق بسیارند و در كشورهای استبدادی این روزنامهنگاران اكثراً یا در زندانند و یا جان شان را بر سر آرمانهای حرفهای خود میبازند»، «آشكار كردن و یا گفتن حقیقت ارزش مردن در این راه را دارد»، «روزنامهنگار بااخلاق هر روز منتظر اتفاقی در زندگیاش است»، «در طریق مطبوعات آزاد باید دانش را بر بیخبری و جهالت، و حقیقت را بر تبلیغات ترجیح داد»
از آنجا كه مسئله بنیادی سیاست ـ كه خود بیان فشرده اقتصاد بوده ـ كسب قدرت است، به همین سبب در بطن هر فرهنگ، كه بازتابی است از سیاست، ارزشها و باورهایی جای دارند كه ناظر بر مناسبات قدرت میباشند (چه قدرتی در حال فروپاشی، استقرار و یا برپایی).
ژورنالیزم به مثابهی یكی از رگههای تپنده و پر حرارت در دو مقولهی فوق (ارزشها و باورها) جریان داشته، نه تنها نمیتواند ناظر بر مناسبات قدرت نباشد؛ بلكه جانبدار نیز بوده، در مناسبات قدرت ـ یا به نفع مردم و یا بر ضد آنها ـ مداخله سازنده و یا ویرانگر، میداشته باشد. با همین محك نمایان خواهیم ساخت، كه «كاروان» منحیث یك تربیون نشراتی در این مناسبات قدرتی در حال برپایی و زیر نظارت و حاكمیت امریكا، تعهد ایفای كدام نقشی را نشانی نموده است.
زبان لمپن و نوشتههای آقای «كهگدای»
«قافلهسالار» ژورنالیستها، كه در این اواخر، دو واژهی فریبنده را پیشوند ناماش نموده، در سرمقاله شماره ۱۰۱ حمل ۱۳۸۳ نشریه «بلند آوازه»اش یعنی «كاروان» مطالبی را با هم گره زده، كه میبایست به آن توجه كرد.
برای جلوگیری از اطناب بحث، نكتههای عطف سرمقاله، نقل شده و در پی آن بر آن نكات درنگی خواهیم كرد، تا اگر ذهنیت پارهای از خوانندگان را هیاهوی «بنیاد بازی»، «سالار سازی» و «شاهكانی» و بسا تبلیغات میان خالی و فریبندهی «كاروان» ـ كه بخشهای آن در سرمقاله بازتاب یافته ـ مكدر ساخته باشد؛ به روشنایی برسند. احتمالاً نقلقولها از مقالهای شان برای اثبات حقایقی درخور توجه، ممكن خواننده را خسته نماید؛ اما مسسئلهای است اجباری.
در آغازین سطر سرمقاله «كاروان»، نویسنده (آقای كهگدای) با دید نژادستیزانه، نالیده، شكایت مینماید كه یگان رسانه در امریكا «خود عامل دشمنیفزایی و استبدادگرایی و تهمت بستن و دشنام دادن به دگراندیشان (!) شده اند...»
این قلم نمیداند كه كدام رسانه «كاروان» را دو و دشنام داده و به آن تهمت بسته، یا نه دو و دشنام و نه هم تهمتی در كار بوده، شاید هم «یگان رسانه» نقدی داشته بر «رهنمودهای كاروان»، كه تلخی آن چنین واكنشی را در پی داشته است. به هر حال، هر خوانندهی مودب كه نگاهی به سرمقاله «كاروان» و یا سایر نوشتارهای آقای «كهگدای» بیاندازد، كلمات و جملات دور از عفت قلم و اخلاق نامهنگاریای شان، احساس و بینش فرهنگی وی را عمیقاً جریحهدار خواهد نمود.
نخستین عرض زنستیزی،
تعرض به حقوق و آزادی زنان است
فرد پر ادعایی كه میگوید: «برای كاروان جای مباهات است كه دیگران هم از درسهای كاروان بحیث سرمشق آموخته میروند»، نه تنها از اهانت و تحقیر انسان؛ بلكه از توهین و فروتر شمردن زن (به طور اخص) ارضای ذهنیت نرینه مدار میكند. تنها آقای كهگدای نیست كه به زن به دیده حقارت مینگرد؛ بلكه هر زنستیز با استفاده مستمر از عادتهای زبانی، زن را با گفتن واژگان شكل گرفته از مكالمه لمپنانه و...؛ تحقیر میكند.
یك ژورنالیست، یك منتقد و یا هر نویسندهای كه باشد، با درنظرداشت ارزشهای اخلاق نویسندگی، هیچگاهی نه از زبان خود و نه از زبان قلماش چنین كلمات ركیك و مستهجن در مورد زن جاری نمیشود. این حق مسلم و بیچون و چرای هر هموطن مصیبتدیده، اسارتكشیده و قربانیداده و در خون و آتش فرو شدهای ما است، كه مسببین و مسئولین بربادی و تباهی وطن عزیز شان ـ چه خاینان بلند پایه حزب «دموكراتیك خلق»، چه سرباندهای جاهل و وحشی اخوان ـ را شدیداً مورد انتقاد قرار داده، خواهان محكمه و مجازات آنان توسط یك دولت واقعاً ملی و غیر وابسته گردند (منتقدان مخفی، نیمه علنی و یا علنی وابسته به شبكههای عدیدهی استخبارات و اطلاعات روسیه و سایر كشورها ـ كه به خاطر اغفال مردم دین باوری و اسلام نمایی میكنند ـ بایست تفكیك گردند)؛ اما چاپ و نشر الفاظ ناروا و بازاری، آنهم رسوبات گندیدهی آن را در مورد اینان، هیچ فرهنگ متعالی به روی صفحات رسانههای نوشتاری و تربیونهای گفتاری اجازه نمیدهد؛ مگر فرهنگ مبتذل «كهگدای» كه از دربار مایه گرفته است.
آقای «كهگدای» كه در وزیرسازی و تاج بخشی جوره ندارد، تنها به هتاكی و فحاشی زنان مخالفش اكتفا نكرده «خانمهای نواسهدار» محل اقامتاش یعنی «كلفرنیا» را آماج توبیخ تورن اسماعیل گونه قرار داده حقوق و آزادی آنان را ـ كه در دو دههی گذشته جنایتكاران هفت ثور و «مرحه تكاملی» آن، همچنان صبغتالله، ربانی، مسعود، سیاف، حكمتیار، مزاری، خلیلی، ملامحمدعمر، اسماعیل خان، فهیم و دوستم با جهالت و وحشیگری بیمانند، لگدكوب كرده اند ـ مورد حمله تمسخرآمیز قرار میدهد.
آقای «كهگدای» در همان شماره «كاروان» زیر عنوان «ای قوم به حج رفته» به ادامهی «آزادی زنان و دختران در مكه معظمه» و اینكه چنین آزادی «در هیچ نقطه دنیا مانندی ندارد»(!) به ستایش عجیبی پرداخته مینویسد: «آزادی زنان این نیست كه حتی زنان فرزنددار و نواسهدار خصوصاً در شبهای عروسی پشت و قول و ران چملك شان را لچ نمایند و در میدان برآیند و برقصند و چشمان گناهكار مردان خود شان و دیگران با هوس نظارهگر برهنگیهای شان باشد».
آقای «كهگدای» كه از سالها بدین سو، از تعرض به حقوق و آزادی زنان لذت سكرآور میبرد، فكر میكند كه با شگرد گنجانیدن فرامین و تدابیر سركوبگرانه در مورد زنان (در متن «حج نامه»اش) میتواند ذهنیت پس نگرندهی دینی پارهای از خوانندگان نشریهاش را بر ضد زنان برانگیزاند و با جلوههای بنیادگرایی سرباندهای اخوان، منجمله اسماعیل خان را متوجه كار و بار اعطای القاب... ـ كه بعداً به آن خواهیم پرداخت ـ نماید.
چنین اعتراض جانبدارانه بوده سرخم كردن آگاهانه در برابر دساتیر بنیادگرایان دار و دسته ائتلاف شمال و...، میباشد.
با آقای «كهگدای» یك جا سفر میكنیم به گذشتهی «نامهنگاری»اش، تا بنگریم كه زنستیزیاش ریشه در آن ایام دارد. جناب شان از خاطرهاش در دورانی كه در «نقش» نامهنگار «كاروان» به صورت عمده با بروكراتهای طراز اول، وكیلهای شورا، سناتورهای با صلاحیت به خصوص جنبش محصلین در تماس مستقیم بوده؛ در یاوهنامهاش مینویسد:
یكی از مردان تیپیك كه دوست آقای واله بود، خان صاحب بایان نام داشت. آقای واله، خان صاحب بایان را سرگپ میآورد ما از گپها و حرفهای وی میخندیدیم و لذت میبردیم. (تكیه از روشنایی) یكبار هم آقای واله، خان صاحب بایان را با خود در یك كنفرانس تساوی حقوق زن و مرد در موسسه نسوان برده بود. همینكه خان بایان برگشت بسیار عصبانی بود و میگفت: «عجب دنیای شده هیچ وقت حق زن و مرد برابر نمیشود؛ اگر در روز هر چند بگویند زن و مرد در شب...» (خاطرهنویس، گفتار مستهجن و زنستیز و شرمآور خان صاحب را عیناً در صفحه ۴۹ تحت عنوان «خان صاحب بایان و تساوی حقوق زن و مرد» به چاپ رسانیده كه این قلم به خاطر حرمت به قلم، از بازنویسی بقیهی آن منصرف گردید).
هر گاه به جای آقای «كهگدای» یك نامهنگار با تمكین و با آرمان در آن نشست (ولو خصوصی) حضور میداشت، از اهانت و تحقیر جنسیت زن توسط «وكیل صاحب شورا»، نه تنها نمیخندید و لذت جنسی نمیبرد؛ بلكه زنستیزی اهانتبار نامبرده را با صلابت و با استفاده از هنجارهای پسندیدهی فرهنگ حرمت گذاشتن به زن، انتقاد میكرد و از منظر سوسیالوژی پیشینهی عدم تساوی حقوق زن و مرد را برایش توضیح مینمود. آقای «كهگدای» چنین نكرد؛ چونكه گوشهای از دیدگاه اجتماعیای شان را تفكر زنستیزی میساخت. و دیگر اینكه خان صاحب بایان ـ كه اصلاً «بایانی» تخلص میكرد ـ قبل از آنكه به سمت وكیل شورا از منطقهاش (بایان) انتخاب گردد، مامور احصائیه وزارت داخله (شعبه توزیع تذكره نفوس) و چ