نامه گلالی شهاب مادر افغانی قبلاً به دست ما رسيده بود كه متاسفانه در اثر اشتباهی از چاپ در شماره پيشتر «پيام زن» بازماند.
قابل يادآوريست كه اين نامه در برخی نشريات ايرانی منجمله «چيستا» هم انتشار يافته است.
جناب جورج بش رئيس جمهور امريكا،
اجازه بدهيد قبل از همه بگويم كه نامه من از آن گونه نامههايی از پارهای زنان و مردان افغان نيست كه معمولاً از طرف شما جواب مهربانانه میگيرند چون پيام اصلی آنها چيزی نمیباشد جز اينكه: خدا سايه دولت امريكا و شخص شما را از سر افغانستان كم نكند كه آمديد و مردم ما را از زنجيرهای طالبان و القاعده رهايی بخشيديد!
ولی من به عنوان مادر سالمند حرف میزنم كه با چشمان خودم و با خون و رنج و سوگ شماری از عزيزان خودم، هم دوران اشغال و حكومتهای پوشالی را تجربه كردهام و هم دوران حكومت بنيادگرايان جهادی و طالبی را. و همين جا میخواهم با شتاب اضافه نمايم كه بين اين دورهها، دروه اول و اينك دوم زمامداری جهاديها(«ائتلاف شمال») خونينتر، دردناكتر و فاسدتر از دوره تجاوز روسها و حكومتهای دستنشانده آنان و حتی هولناكتر از دوره طالبان بوده است .اينرا صرفا بخاطر داشتن داغهای بيشتر از تروريستهای «ائتلاف شمال» نمیگويم. در اين حرفم میتوانم مدعی شوم كه از اكثريت مردمم نمايندگی میكنم.
ولی پس از فاجعه ۱۱ سپتامبر شما مجددا به همين عناصر جان تازه بخشيده و قدرت را بطور عمده به آنان سپرديد. البته اين ستمگری بر مردم ما تاريخی طولانی دارد: امريكا برای ويتنام ساختن افغانستان برای اتحاد شوروی بر ضد دموكراتيك ترين، زن ستيزترين و ارتجاعی ترين عناصر تكيه كرد، آنان را پروراند، برای آنان «رهبران» تراشيد و «رهبران» را از هيچ به همه چيز رسانيد: پول، قدرت و نام ونشان. در كنار اين اوباش و تروريست افغانی، هزاران تن از همتاهای عرب شان نيز استخدام شدند و نام «مجاهد» در رسانههای غرب تصديق شد تا حدی كه رونالد ريگن هم خود را مجاهد خواند! در اين ميان امريكا به آنچه كوچكترين بهايی قايل نشد اكثريت مقاومتگران ضد روس، آينده مردم ما و دموكراسی در كشور بود هكذا در مقابل دفاع بیقيد و شرط از هارترين احزاب بنيادگرا، نيروهای ميهنپرست طرفدار دموكراسی، مستقيم و غير مستقيم در افغانستان و پاكستان و ايران زير شديدترين فشارها و محروميتها قرار گرفتند. از بين قهرمانان افغانی و عربی امريكا، گلبدين حكمتيار كه تاريخ ننگين ترور و تيزاب پاشی بر زنان را داشت از بالاترين ميزان كمك «سيا» و حرمت و اعتبار خاص برخوردار بود و به عنوان رهبر آينده افغانستان برايش تبليغ میشد كه در نهايت هم او با همفكران و همرزمانش برهانالدين ربانی، احمد شاه مسعود و رسول سياف و غيره در ۱۹۹۲ بروی صحنه آورده شدند كه طی چهار سال حاكميت شان مفهوم تازهای به كلمات «جنايت» و «خيانت» و «ويرانگری» بخشيدند. حتما شنيده ايد كه در آن سالها اين جمله خطاب امريكا و متحدان زبانزد مردم بود: «هفت خر تان را پس بگيريد، گاو ما را پس بدهيد»! يعنی مردم حتی ديكتاتور خون آشام پوشالی و عامل مشهور كیجیبی داكتر نجيب را بر تمام رهبران هفتگانه مورد حمايت ترجيح میدادند.
اما امريكا از اين شكست و بدنامی درس نگرفت و به كمك پاكستان و عربستان گروهی زن ستيز ضد دموكراسی و وحشی ديگری مثل طالبان را جانشين بچههای نازدانهی اوليش ساخت .بار ديگر امريكا فقط به منافع خود انديشيد و رنج يك ملت و قربانی شدن ابتدايی ترين ارزشهای دموكراسی و حقوق بشر را ناديده گرفت. امريكا كه حمايت بیدريغ خود را از تروريستهای جهادی با اين دليل كه عليه «روس خوب میجنگند» توجيه مینمود، در توجيه كشمكش با طالبان گفت «با آنان بايد كار كرد». امريكا از «كار با طالبان» تنها زمانی دست گرفت كه برجهای مركز تجارت جهانی دنيا مدفن ۳۰۰۰ امريكايی و غير امريكايی بيگناه گرديد. اما امريكا بازهم به جای همبستگی با مردم افغانستان، با پيشرفتهترين جنگافزار هايش و بمبارانهای كور حدود ۱۰ هزار افغان بينوا و چه بسا مخالف بنيادگرايان را كشت. امريكا بجای انتقام از القاعده و طالبان از مردم بيگناه ما انتقام كشيد. حكومت ضدانسانی طالبان سقوط كرد اما نيروی اصلی آنان و سران ارشد طالبی القاعده زنده و فعال باقی ماندند. از هزاران قربانی بمباران امريكا حتی ۵ فيصد آنان را هم اعضای طالبان و القاعده تشكيل نمیدهد.
مردم افغانستان نيروهای امريكايی و متحدانش در كشور را «آزاد كنندگان» نمیانگارند زيرا علاوه بر كشتار مردمی رنجديده، بجائ طالبان، تروريستهای جهادی شاگردان اسامهها و عبداله عزامها را بر كشور نصب كرد و میدانيم كه از دست حامد كرزی و چند همكارش در مقابل آنان چيزی ساخته نيست. امريكا و متحدان به دولت كابل طبق وعده كمك نمیكنند ظاهرا به اين سبب كه كمكها در دستهای ناپاك قرار خواهند گرفت. اين كاملا درست است. اما خردمندانهتر آن بود كه اين ناپاكان و فاسدان به قدرت رسانيده نشده و لقب «مارشال» و غيره به آنان داده نمیشد. و از آن بهتر داراييهای شان مسدود و به حكومت صالح در افغانستان سپرده میشد. طبق يك تخمين مجموع سرمايههای سران بنيادگرا لااقل نصف هزينه لازم برای اعمار مجدد كشور را تكافو میكند.
اكنون مردم افغانستان در منگنه دو آتش گير كردهاند. از يكسو عفريت تروريستهای جهادی كه حمايت امريكا را با خود دارند و از سوی ديگر تروريستهای طالب و القاعده كه به حمايت تمام رژيمها و سازمانهای بنيادگرا و ضد دموكراسی در پاكستان، عربستان، ايران و سراسر دنيا متكی هستند. اينان اگر در گذشته تنها افغانستان را به مثابه لانه اعمال تروريستی شان داشتند، اكنون عراق را هم دارند به اضافه صدام حسين و مخصوصا دهها هزار طرفدارش. ليكن مسئله اينست كه اثر اين مكروب محدود به افغانستان نمانده و زير نام «دفاع از اسلام» و «جنگ عليه كفار»، به غرب آماجش خواهد بود. حاصل آنهمه عاقبت نينديشی و معامله كردن با آزادی و سرنوشت ملت ما از سوی امريكا اينست كه ولو هم ملاعمر و اسامه از بين بروند، دهها عمر و اسامه و گلبدين حكمتيار از افغانستان و عراق و جاهای ديگر سر برخواهند آورد. و ادامه حمايت امريكا از بنيادگرايان و رژيمهای مستبد و فاشيست مخصوصا در كشورهای عقبمانده، زمينه را برای سرباز گيری بنيادگرايان مساعدتر خواهند ساخت .ضمناّ نبايد از ياد برد كه فهيمها، سيافها، قانونیها، آصف محسنیها، هادی شينواريها، خليلیها و ...از نظر ايديولوژيك هيچ فرقی با طالبان و القاعده ندارند. اينان در گذشته خيلی بيشتر از طالبان و تروريستان عرب خون ريخته اند منتها خون مردم افغانستان را كه برای امريكا هيچ ارزشی نداشته است. ليكن شكی ندارم كه عدهای از اين افراد هم اكنون هم با طالبان، گلبدين و القاعده در ارتباطی سری اند. آيا امريكا فقط زمانی عليه يك تروريست اقدام میكند كه خون چند امريكايی را بريزد؟ آيا اين انسانی است؟
امريكا در زمينه فرهنگی نيز از اول تا حال ياور بنيادگرايان بوده است. محتوای كتابهای درسی چاپ يونيورستی نبراسكا در سال گذشته به حدی تاريك انديشانه است كه گويی تحت نظر مستقيم ملاعمر، گلبدين، احمد شاه مسعود، ملا شينواری و اسامه نوشته شده اند!
با درنظرداشت آنچه متذكر شدم توجهتان را به نكات مختصر ذيل جلب میكنم:
۱) امريكا در افغانستان به معلول پرداخته تا به علت. تا زمانی كه اصول دموكراسی جايگزين بنيادگرايی نشده، تروريزم مغلوب نخواهد شد.
۲) غلبه بر تروريزم بنيادگرايی در افغانستان فقط با نيروی اكثريت مردم افغانستان ممكن است و اين زمانی عملی خواهد بود كه امريكا و متحدان از هر گونه كمك به گروهها و عناصر بنيادگرا و ضد دموكراسی قاطعانه و صادقانه دست بگيرد. طبعاً امريكا بايد به عربستان، پاكستان، ايران، روسيه، تركيه و غيره اخطار دهد كه هر طوری است جلو ارسال هرگونه و هر مقدار كمك نظامی و مالی به طالبان و «ائتلاف شمال» را بگيرند. جديت و قاطعيت دولت امريكا در اين امر بدون ترديد مورد پشتيبانی و تائيد مردم صلحدوست امريكا و مردم كشورهای ديگر واقع خواهد شد. بدينترتيب است كه دولت امريكا همچون اكثريت مردم امريكا حامی صلح و دموكراسی به شمار خواهد رفت.
۳) امريكا بايد تمام افغانهايی را كه دست شان به خون و خيانت آغشته است و يا همانند عوامل ميهنفروش و بنيادگرايان جنايتكار فعاليت دارند، تحت نظر گرفته و در اولين فرصت برای محاكمه به دولت آزاد و منتخب افغانستان تحويل دهد. اگر چنين نشود هيچ ترديدی نمیتوان داشت كه فردا آقايان سياف، فهيم، ربانی، خليلی، عارف، قانونی، داكتر عبداله، مولوی شينواری، منگل حسين، اسماعيل خان، رشيد دوستم، جنرال داوود، امين وقاد، بشير سالنگی، حاجی دين محمد و غيره كه همه نوريگاهای افغانی و اعضای خطرناكترين مافيای هيرويين هستند، وقتی تحت محاكمه يك دولت ضد بنيادگرا و دموكراتيك قرار گيرند، فرار كرده و در امريكا با استقبال گرم مقامات آنجا مواجه خواهند شد.
من به نام دموكراسی و انسانيت از شما میخواهم كه چنانچه پس از انقلاب ايران آدمی سرسپرده مثل محمد رضا پهلوی شاه سابق ايران اجازه نيافت پا به امريكا گذارد، متعهد شويد كه هيچ تروريست نظير تروريستهای فوقالذكر نيز خاك امريكا را آلوده نخواهد توانست. ولی همين الان هم مردم ما حيرتزده ميپرسند چگونه اين سلاطين بدنام هيرويين ميتوانند پيش چشم هزاران عسكر امريكايی آزادانهتر از هر زمان ديگر و به بزرگترين مقياس به توليد و تجارت هيرويين مشغول باشند؟
۴) در حال حاضر به نظر میرسد امريكا بيش از آن در باتلاق عراق گير مانده كه قادر باشد دولتی را كه در افغانستان ايجاد كرده بر سر پا نگهدارد ولو هم تعداد نيروهايش سه چند افزايش يابد. انكشافات در عراق و افغانستان به شدت در هم موثر اند. ضربه پذيری امريكا در عراق، طالبان و القاعده و حزب اسلامی گلبدين حكمتيار را تشجيع خواهد كرد و تابوتهای بيشتر به امريكا خواهد رفت.
تنها يك راه حل وجود دارد: استقرار نيروهای موثر حافظ صلح ملل متحد، جواب دادن تمام افراد وابسته به احزاب بنيادگرا از مقامات دولتی و برگزاری انتخابات آزاد و فارغ از تهديد و تطميع جنگ سالاران آدمكش.
۵) دولت امريكا در اشتباه است میپندارد كه با روزه گرفتن سفيرش در پاكستان، انتشار تكتهای پستی «عيد مبارك» و تبريك گفتن ماه رمضان و از اين قبيل میتواند دل مردم افغانستان را به دست آرد. مردم ما با وصف عقب ماندگی وحشتناك میدانند كه عامل اصلی سيهروزی امروزی شان امريكاست زيرا دارههای جهادی و طالبی را در افغانستان حاكم گردانيد و بجای طالبان و افراد القاعده نوباوگان شان را به نام «جنگ عليه تروريزم» كشت. آنان زمانی به امريكا به مثابه دشمن نخواهند نگريست كه اين دولت از جنايتكاران بنيادگرا و اربابان منطقهای شان قطع علاقه كند و عمال افغانی و غير افغانی «سیآیای» را از افغانستان فرا بخوند.
۶) اگرچه شنيدم بلكلنتن سلف شما به خاطر نقش سیآیای در برانداختن دولت ملی داكتر مصدق از ملت ايران عذرخواهی كرد، اما من فكر نمیكنم عذرخواهی امريكا از ملت افغانستان به خاطر پرورش تخم بنيادگرايی و به قدرت رسانيدن شان در اين سرزمين كاری از پيش ببرد. تصور تامين امنيت و انتخابات آزاد و ثبات در افغانستان با تكيه بر مشتی جنگسالار تبهكار، توهمی بيش نيست. امريكا بهتر است عمل كند. چنانچه اشاره نمودم از كمك به جنايتكاران بنيادگرا از هر نوع آنان يكبار و برای هميشه امتناع ورزد؛ فرصت زياد نيست هم اكنون بايد شر عوامل منسوب به «ائتلاف شمال» و «سیآیای» را از سر مردم ما كم كند آنگاه خواهيد ديد كه طالبان و گلبدين و مزدوران القاعده سوراخ خواهند پاليد و تقاضای مصرانهتر اينست كه امريكا به عنوان يك ابر قدرت پاكستان و ايران و عربستان را بپايد تا به كمك آدمكشان مذكور برنخيزند.
هرچند من اميد چندانی به اينچنين تغيير ۱۸۰ درجهای سياست امريكا در كشورم ندارم، ليكن خوشحال خواهم بود كه لااقل مردم امريكا از ذهنيت يك زن و در واقع زنان افغان آگاهی يابند كه ۱۳ سال است به نام دين و سنت بيش و پيش از مردان زير ساطور اند. و مطمئنم كه مردم بزرگ امريكا ديگر مدتهاست پی برده اند كه اين ذهنيت به اكثريت مردم محروم افغانستان تعلق میگيرد.
۸ سپتامبر ۲۰۰۳
gul_