نامه‌هایی‌ از «ب‌. شنوا» و پاسخ‌های‌ ما

«دوست‌ گرامی‌،

ممنونم‌ از اینكه‌ به‌ پیامم‌ پاسخ‌ نوشتید. ولی‌، من‌ توانستم‌ هر دو شكل‌ پیام‌ شما را بخوانم‌. خیلی‌ خوشحالم‌ كه‌ درین‌ زمینه‌ مشكلی‌ نداریم‌. آن‌ ضمیمه‌ واژه‌ نگار را برای‌ تان‌ نفرستاده‌ بودم‌. فقط پرسیده‌ بودم‌ كه‌ میتوانید همچو فایلی‌ را بگشایید یا نه‌. حالا كه‌ روشن‌ شد چنین‌ كاری‌ برای‌ شما ممكن‌ نیست‌، من‌ باید از همین‌ طریق‌ چاره‌ ای‌ بجویم‌ برای‌ انتقال‌ نبشته‌ هایم‌ به‌ شما. اتفاقا، من‌ در چهار روز اخیر ، از مجلات‌ و نشرات‌ فارسی‌ در شبكه‌ انیترنت‌ دیدار میكردم‌ و ساعات‌ طولانی‌ را صرف‌ خواندن‌ چند شماره‌ "پیام‌ زن‌" كردم‌. در همان‌ جریان‌ بود كه‌ با شما به‌ تماس‌ شدم‌. دیشب‌ یكی‌ از عزیزانم‌ از شهر دیگری‌ به‌ دیدن‌ ما آمده‌ و در ضمن‌ دیگر تحفه‌ ها، دو شماره‌ "پیام‌ زن‌، شماره‌ ۵۱ و ۵۲" را نیز آورده‌ است‌ كه‌ من‌ دیشب‌ تا ناوقت‌ های‌ شب‌ و امروز صبح‌ مشغول‌ خواندن‌ آنها بوده‌ام‌. وقتی‌ كمپیوتر را روشن‌ كردم‌ دیدم‌ كه‌ پیامی‌ از شما دارم‌. من‌ در جریان‌ نوشتن‌ مطلبی‌ هستم‌ كه‌ میخواهم‌ برای‌ چاب‌ در پیام‌ زن‌ برای‌ شما بفرستم‌. لطفا بنویسید كه‌ شماره‌ بعدی‌ چه‌ وقت‌ قرار است‌ چاب‌ شود؟ یك‌ پرسش‌ دیگر هم‌ دارم‌: آیا شمادوستان‌ هیچیك‌ از نبشته‌ های‌ مرا دیده‌ اید؟ مخصوصا میخواستم‌ بدانم‌ كه‌ آیا جزوه‌ های‌ "نیم‌ نگاهی‌ بر شعر و شاعران‌ فارسی‌ دری‌ پس‌ ازكودتای‌ ننگین‌ هفت‌ ثور" و "در سیاهبرگهای‌ یك‌ مجله‌" كه‌ مروری‌ در مجله‌ ژوندون‌ نشریه‌ كانون‌ نویسندگان‌ رژیم‌ پوشالی‌ بود، بدست‌ شما رسیده‌ اند؟ این‌ نوشته‌ ها چند سال‌ قبل‌ از طرف‌ "انتشارات‌ برگ‌ سبز" انتشار یافته‌ بودند. پاسخ‌ شما برایم‌ بخاطری‌ مهم‌ است‌ كه‌ من‌ آنچه‌ را كه‌ اكنون‌ در جریان‌ نوشتنش‌ هستم‌ با در نظر داشت‌ پاسخ‌ شما خواهم‌ نوشت‌. حدس‌ من‌ این‌ است‌ كه‌ دوستان‌ راوایی‌ مرا از لابلای‌ نوشته‌هایم‌ می‌ شناسند و نیازی‌ نیست‌ كه‌ طی‌ مقدمه‌ ای‌ به‌ تفصیل‌ درین‌ مورد حرف‌ بزنم‌. اما اگر چنین‌ نباشد و حدس‌ من‌ غلط باشد، لازمست‌ كه‌ من‌ ابتدأ چند سخنی‌ از پیشینه‌ واكنش‌هایم‌ در مقابل‌ كارگزاران‌ فرهنگی‌ رژیم‌ پوشالی‌ بنویسم‌ تا نبشته‌ی‌ كنونی‌ام‌ كه‌ برای‌ چاب‌ می‌ فرستم‌ درست‌ درك‌ شود. چون‌ نبشته‌ای‌ كه‌ میخواهم‌ بفرستم‌ هم‌ پیرامون‌ موضوع‌ واكنش‌ ما در برابر بازمانده‌گان‌ رژیم‌ باژگون‌ شده‌ و كثیف‌ خلق‌ و پرچم‌ است‌. این‌ مسئله‌ یكی‌ از درد سرهای‌ بزرگی‌ است‌ كه‌ پرداختن‌ به‌ آن‌ تا سالهای‌ دیگری‌ هم‌ ضروری‌ می‌ باشد.

پیـام‌ زن‌ و خوانندگان‌

كارگر ـ كانادا،

از نامه‌ گرم‌ تان‌ تشكر می‌كنیم‌. نامه‌ جداگانه‌ای‌ برای‌ تان‌ ارسال‌ شد. موفق‌ باشید.

* * *

س‌.ع‌. ـ راولپندی‌،

از نامه‌ تان‌ تشكر. نامه‌ جداگانه‌ای‌ برای‌ تان‌ ارسال‌ شد.

* * *

از مكتب‌ «راوا» در خدمت‌ زنان‌

هاجره‌ ـ كابل‌،

در نامه‌ خود می‌نویسند:

«خواهران‌ گرامی‌، خدمت‌ تمام‌ دست‌ اندركاران‌ مجله‌ "پیام‌زن‌" سلام‌ و احترامات‌ قلبی‌ام‌ را تقدیم‌ می‌دارم‌. امید كماكان‌ در كار و پیشبرد فعالیت‌های‌ تان‌ و انتشار این‌ مجله‌ كه‌ چراغ‌ روشنی‌ است‌ برای‌ تمام‌ مردم‌ و بخصوص‌ زنانِ محروم‌ از حق‌ انسان‌ بودن‌، موفق‌ باشید.

خودم‌ زمانی‌ در مكتب‌ وطن‌ مربوط‌ "راوا" درس‌ می‌خواندم‌ و حالا در یكی‌ از ولایات‌ افغانستان‌ مصروف‌ تدریس‌ به‌ دخترانِ محروم‌ از حق‌ سواد می‌باشم‌. از این‌ بابت‌ عاید ناچیزی‌ بدست‌ می‌آورم‌ كه‌ برای‌ بار اول‌ مجموعه‌ آنرا بعنوان‌ كمك‌ ناچیزم‌ برای‌ شما ارسال‌ داشتم‌.»

• خواهر جان‌، كار و فعالیت‌ تان‌ جهت‌ باسواد ساختن‌ دختران‌ كشور ما در وضعیتی‌ كه‌ حتی‌ برای‌ آموختن‌ سواد، ریسك‌ بزرگی‌ را متقبل‌ می‌شوند، موجب‌ افتخار ماست‌.

از ارسال‌ مبلغ‌ ۰۰۰/۱۰۰ افغانی‌ اطمینان‌ داده‌ سپاسگزاریم‌. موفقیت‌ شما آرزوی‌ ماست‌.

پیـــام زن و خـواننــدگـان

م‌.ز ـ كابل‌،

با سپاس‌ گزارش‌ تان‌ را دریافت‌ داشته‌ و در همین‌ شماره‌ گنجانیدیم‌. قسمتی‌ از نامه‌ تان‌:

«ما می‌ بینیم‌ كه‌ یكعده‌ روشنفكران‌ جامعه‌ و از جمله‌ "چیزفهم‌"های‌ مان‌ كه‌ باید در شرایط‌ فجیع‌ و هولناك‌ كنونی‌ و جدان‌ شان‌ را قاضی‌ ساخته‌ و با وسعت‌ نظر در راه‌ نجات‌ كشور ما از سلطه‌ بنیادگرایی‌ جسورانه‌ گام‌ بردارند، باتاسف‌ كه‌ در خدمت‌ اربابان‌ بنیادگرای‌ خویش‌ قصیده‌ سرایی‌ نموده‌ و بعضاً با هم‌ در جدال‌ مطبوعاتی‌ قرار می‌ گیرند. در چنین‌ حالتی‌ نشرات‌ "راوا" یگانه‌ وسیله‌ موثر در جهت‌ بیداری‌ شعور جامعه‌ و وجدان‌ خفتهٔ "فرهنگیان‌" ما شمرده‌ می‌شود تا سمت‌ و مسیر مبارزه‌ خویش‌ را علیه‌ بنیادگرایان‌ خاین‌ و جنایتكار درست‌ باز یابند.»

* * *

نامه‌ گلنوربهمن‌ مدیرمسئول‌ نشریه‌ «سپیده‌»

بنام‌ خداوند جان‌ و خرد
كزین‌ برتر اندیشه‌ برنگذرد

گرداننده‌گان‌ فهیم‌ و شهیم‌ مجلة‌ وزین‌ و متین‌ «پیام‌ زن‌» را با محبت‌های‌ صمیمانه‌ سلام‌ می‌رسانم‌ و می‌گویم‌: دست‌های‌ سبز تان‌ مریزاد كه‌ این‌ همه‌ استوار و ستیزا و یكه‌ و تنها در برابر غول‌ بی‌عدالتی‌ و بیداد صخره‌وار ایستاده‌ اید و با خنده‌های‌ تلخ‌ خویش‌ لذت‌ پیروزی‌ را در كام‌ سلالة‌ جهالت‌ و خشونت‌ به‌ زهر هلاهل‌ مبدل‌ كرده‌اید.

پیش‌ از اینكه‌ به‌ هدف‌ اصلی‌ نگارش‌ این‌ نامه‌ بپردازم‌ باید متذكر شوم‌ كه‌ با تنی‌ چند از فرهنگیان‌ مقیم‌ پشاور در مورد چگونگی‌ صورت‌ بخشی‌ محتوی‌ این‌ نامه‌ مشوره‌هایی‌ داشتم‌ كه‌ ایشان‌ بر سبیل‌ ترس‌ و روحیة‌ ناپسند انزوا گزینی‌ و سكوت‌، مرا از پرداختن‌ به‌ این‌ عمل‌ بر حذر داشتند و گفتند: «به‌ لانة‌ زنبور دست‌ نیانداز!» زیرا نصیبی‌ و پاسخی‌ جز مشتی‌ از دشنام‌ نخواهی‌ یافت‌. ولی‌ من‌ با شناختی‌ كه‌ از ماهیت‌ انسانی‌ و مشرب‌ فرهنگی‌ پیام‌زن‌ داشتم‌، بی‌ توجه‌ به‌ استدلال‌ ایشان‌ به‌ نگارش‌ این‌ سطور پرداختم‌ كه‌ امیدوارم‌ حتا در حالتی‌ كه‌ به‌ مذاق‌ پیام‌ زن‌ برابر نیاید، زمینة‌ یك‌ مناقشة‌ آزاد و استدلال‌ متقابل‌ میسر گردد، تا من‌ توانسته‌ باشم‌ نظریات‌ خویش‌ را، آزادانه‌ مطرح‌ سازم‌ و تجربه‌ كنم‌ كه‌ راه‌ خطا پوییده‌ام‌ یا صواب‌.

گزیده ای از پست الکترونیک ما

الینا Elena ـ ایتالیا،

در مورد درس‌ دادن‌: برای‌ خود من‌ هم‌ بسیار مهم‌ است‌ و فقط‌ دو مشكل‌ دارم‌:

۱) فكر نمی‌كنم‌ شما در مورد كورسی‌ در باره‌ تاریخ‌ سینما علاقمند باشید، لذا من‌ برای‌ تان‌ چند فلم‌ فرستاده‌ و مستقیماً از بحث‌ بر سر فلم‌ها آغاز می‌كنیم‌. چطور آنان‌ را انتخاب‌ كنم‌؟ فكر می‌كنم‌ شما به‌ نوع‌ خاصی‌ از فلم‌ها علاقمند اید. و در جریان‌ بحث‌ سلیقه‌ تان‌ آشكار خواهد گشت‌.

۲) با خوشی‌ بیش‌ از حد، دعوت‌ تان‌ را قبول‌ می‌كنم‌، البته‌ اگر شما فكر می‌كنید كه‌ مهم‌ است‌. ما به‌ همكاری‌ اینترنت‌ شروع‌ و بعداً تصمیم‌ دیگری‌ خواهیم‌ گرفت‌. قسمیكه‌ برای‌ تان‌ گفته‌ام‌ من‌ ایتالیا را تا جنوری‌ ـ فبروری‌ سال‌ آینده‌ترك‌ نموده‌ نمی‌توانم‌. بناءً ما ۵ الی‌ ۶ ماه‌ داریم‌ تا ترتیب‌ كارها رابدهیم‌. معذرت‌ می‌خواهم‌ كه‌ صحتم‌ خوب‌ نیست‌ و انرژی‌ زیادی‌ ندارم‌.

چند كلمه‌ در باره‌ خودم‌. من‌ كیستم‌؟

پنجاه‌ویك‌ ساله‌ هستم‌، پسر ۲۶ ساله‌ای‌ دارم‌ كه‌ در شهر دیگر ایتالیا زندگی‌ می‌كند و او هم‌ در تیاتر كار می‌كند. من‌ تنها زندگی‌ می‌كنم‌. از تنهایی‌ بیزار نیستم‌ اما مردم‌ را هم‌ دوست‌ دارم‌.

من‌ از جوانی‌ به‌ مثابه‌ معلم‌ فلسفه‌ در كالج‌ها شروع‌ به‌ كار نمودم‌.

* * *

میایلی‌ چن‌ Miaili Chan ـ امریكا،

من‌ علاقمندم‌ تا در پخش‌ بروشورها و پوستر ها كمك‌ كنم‌ چنانچه‌ كتابخانه‌ای‌ در مشیگان‌ امریكا را می‌شناسم‌ كه‌ اینها را به‌ فروش‌ خواهد رساند. همچنان‌ لطفاً برایم‌ بگویید كه‌ چه‌ مقدار فرستاده‌ می‌توانید و قیمت‌ شان‌ چند است‌.

اراده‌ تان‌ هرگز سست‌تر مباد!

* * *

سرجیو مویا مینا Sergio Moya Mena ـ امریكای‌ مركزی‌،

من‌ بخاطری‌ با شما رابطه‌ گرفتم‌ كه‌ به‌ مثابه‌ یك‌ سازمان‌ سوسیال‌ دموكراتیك‌ جوانان‌، در مورد وضع‌ حقوق‌ بشر در افغانستان‌ بسیار علاقمندیم‌. در كنگره‌ اخیر كمیته‌ امریكای‌ لاتین‌ «اتحاد بین‌المللی‌ جوانان‌ سوسیالیست‌»(IUSY) كه‌ دو هفته‌ قبل‌ در كارراكاس‌ ونزویلا دایر شد، مصوبه‌ای‌ در مورد حقوق‌ انسانی‌ زنان‌ در كشور شما به‌ تصویب‌ رساندیم‌. می‌خواهیم‌ شما را كمك‌ نموده‌ و مبارزه‌ی‌ تان‌ را حمایت‌ كنیم‌. لطفاً با ما ارتباط‌ بگیرید.