
زمانی یک مبارز ایرانی که زخم رژیم شاه و رژیم خیانت اسلامی را در جسم و جانش داشت به ما گفت: «دیگر توان و عمری از من باقی نمانده تا از "زیباییهای زندگی" بگویم اما این آرزو در من تنوره میکشد که در فردای تلاشی جمهوری اسلامی، عدهای از سران آن در سلولهای اوین و آشویتسهای ایران مدتها قصهگوی جنایاتشان باشند تا دیگر هیچ نسلی از مردم ما فاشیزم غیردینی و دینی را از یاد نبرده و تجربه نکنند.»
در افغانستان، بسا قصههای قتلگاه پلچرخی ناگفته مانده و سران و شکنجهگران پرچمی و خلقی در پناه بنیادگرایان هرگز روی محاکمه و مجازات را ندیدند و در نتیجه هنوز مردم ما آن طور که باید راجع به جنایات آنان آگاهی لازم را ندارند. و آگاهی مردم از کارنامه موحشتر جنایتسالاران جهادی بیشتر از داستانهای ترسآور پرچم و خلق، بنا بر تسلیم شدنشان به امریکا و کِلکهایش کرزی و غنی و عبدالله مدفون ماندند چون در ۲۰ سال حکومت شعارشان بود: تا میتوانی خیانت کن و بکش و به روی آن سفیده بزن!