تأیید سرقت‌ و فروش‌ صدها هزار پاسپورت‌ افغانی‌ توسط‌ یكی‌ از تروریست‌ های‌ جمعیت‌ اسلامی‌

بوی‌ گند فساد «حكومت‌ اسلامی‌» خاینان‌ جهادی‌ از همان‌ اولین‌ روزهای‌ سرو دست‌ شكستن‌ برای‌ مقام‌ و چوكی‌ و بخصوص‌ غصب‌ مأموریتها در سفارتخانه‌ ها و قنسلگریهای‌ افغانستان‌ در كشورهای‌ مختلف‌، سرحد نمی‌شناخت‌ اما فقط‌ جاری‌ شدن‌ خون‌ و برباد رفتن‌ هست‌ و نیست‌ مردم‌ كابل‌ موجب‌ شده‌ بود كه‌ تعفن‌ آن‌ رسوایی‌ها نسبتاً تحت‌الشعاع‌ قرار گیرد. با اینهم‌ نمونه‌هایی‌ كوچك‌ از خیانت‌ های‌ ملی‌ جهادی‌ های‌ حقیر عوامفریب‌ در مطبوعات‌ پاكستان‌ انعكاس‌ می‌یابد. از آنجمله‌ است‌ گزارشی‌ مفصل‌ كه‌ در «فرنتیرپست‌» (۲٩ اپریل‌ ۱٩٩۵) زیر عنوان‌ «تروریستها، سلاطین‌ مواد مخدر و جنایتكاران‌ پاسپورت‌ افغانی‌ دریافت‌ می‌دارند» به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌.

در گزارش‌ مذكور آمده‌ است‌ كه‌ یك‌ دپلمات‌ افغانی‌ مقیم‌ پشاور تعدادی‌ پاسپورت‌ به‌ افراد غیرافغان‌ فروخته‌ است‌. و یك‌ دپلمات‌ مقیم‌ كراچی‌ به‌ تعداد بیشماری‌ از تجار جهت‌ باز كردن‌ «لیترآف‌ كریدت‌» برای‌ تجارت‌ ترانزیتی‌ افغانستان‌ بطور غیر قانونی‌، تصدیق‌ داده‌ است‌. در گـزارش‌ بـه‌ نقل‌ از انجنیر عبدالرحیم‌ (همـان‌ فردی‌ كه‌ زمانی‌ با چند اوبـاش‌ دیگر به‌ كتابفروشی‌ای‌ در اسلام‌آباد رفته‌ و علیه‌ فروش‌ «پیام‌ زن‌» اخطـار داده‌ بود) گفتـه‌ می‌شود كـه‌ یوسف‌ گیـلانی‌ قنسـل‌ در كراچـی‌ قبلاً بـه‌ حیث‌ مشـاور سیـاسی‌ در سفارت‌ افغانستان‌ در اسلام‌آباد كار مـی‌كرد. او با بیشرمی‌ خاص‌ كلیه‌ كسـانی‌ كـه‌ به‌ نـام‌ انقلاب‌ اسـلامی‌ در خـون‌ مـردم‌ كـابل‌ و دیگر ولایات‌ غوطـه‌زده‌ و به‌ هرگونه‌ خیانـت‌ ممكن‌ مبـادرت‌ ورزیدند، بجای‌ اعتـراف‌ صـریح‌ به‌ بیسـوادی‌، نالایقـی‌ و حقارت‌ خود و برادران‌ خیانتكار جهادیـش‌، در مورد دزدی‌ و فروش‌ پاسپورتها مجبور می‌شود به‌ خبرنگار فقـط‌ بگویـد كـه‌ «صدها هزار پاسپورت افغانی‌ در جریان‌ بحران‌ افغانستان‌، از شعبه‌ پاسپورت‌ به‌ سرقت‌ رفته‌ اند»!

كشاندن‌ مردم‌ افغانستان‌ به‌ جنگ‌ با پاكستان‌، آرزويی كه‌ «استاد» خاين‌ وياران‌ با خود به‌ گور خواهند برد

«استاد» ربانی و دارودسته‌ اش‌، ناگهان‌ قبای «ناسيوناليستی» به‌ بر كرده‌ و بجای ندای رياكارانه‌ی «اسلام‌ و جهاد در خطر است‌» اكنون‌ فرياد «ضروری» ديگری را سرداده‌ اند: «كشور در خطر است‌»!


آری، پس‌ از سه‌ سال‌ سفيد كردن‌ روی روسها و چاكران‌ پرچمی و خلقی در ميهنفروشی و ارتكاب‌ موحش‌ترين‌ جنايات‌ و بی ناموسی عليه‌ مردم‌ ما، حالا فيل‌ شان‌ خيال‌ هندوستان‌ كرده‌، به‌ فكر «مبارزه‌ عليه‌ مداخلات‌ خارجی» افتاده‌ و ملت‌ را به‌ آماده‌ شدن‌ بخاطر دفع‌ «مداخله‌گران‌» كه‌ منظور پاكستان‌ است‌، فرا میخوانند و حتی «جبهه‌ متحد اسلامی»! را اعلان‌ كردند و غداری جهادی را تا حدی رساندند كه‌ به‌ مشاوران‌ مطبوعاتی خادی خود در «هفته‌ نامه‌ كابل‌» دستور دادند تا به‌ منظور جلب‌ وسيع‌تر مردم‌ و روشنفكران‌، كلمه‌ «اسلامی» راكه‌ پرده‌پوش‌ كليه‌ خيانتها و تبهكاری های «جهادی» است‌، از «جبهه‌ متحد» برداشته‌ و آن‌ را به‌ «جبهه‌ متحد ملی» تعديل‌ كنند!! («هفته‌ نامه‌ كابل‌» مقاله‌ «مشت‌ پولادين‌» از ع‌.م‌. شماره‌ ۸٩).

مسئله‌ ملی‌ و بدمستی‌ های‌ شونیستی‌ و قومپرستانه‌ی‌ محلی‌

نگاهی‌ به‌ شونیزم‌ عزیز نعیم‌، داكتر حسن‌ كاكر و قوم‌گرایی‌ ارتجاعی‌ و اخوان‌ پسندانه‌ی‌ داكتر اصغر موسوی‌، ارغوان‌، داكتر سرور سخأ و...

بقیه از شماره قبل


روشنفكران‌ مگس‌ خصال‌ و مسئله‌ ملی‌

گفتیم‌ كه‌ بدترین‌ دشمنان‌ حل‌ مسئله‌ ملی‌ آنانی‌ اند كه‌ به‌ موضوع‌ از دیدی‌ شونیستی‌ ملیت‌ پشتون‌ و یا دید قومپرستانه‌ی‌ محلی‌ ملیتهای‌ غیرپشتون‌ برخورد می‌كنند.

نمونه‌ شونیزم‌ پشتون‌ را در همان‌ چند جمله‌ی‌ داكتر كاكر و عزیز نعیم‌ ملاحظه‌ كردیم‌، اینك‌ به‌ حرفهای‌ چند روشنفكر وابسته‌ به‌ ملیتهای‌ هزاره‌ و ازبك‌ و تركمن‌ توجه‌ كنیم‌ كه‌ نمونه‌ای‌ زنده‌ از برخورد به‌ مسئله‌ از موضع‌ ملیت‌پرستی‌ تنگنظرانه‌ و بشدت‌ ارتجاعی‌ بشمار می‌رود.

چندتایی‌ از اینان‌ خود را به‌ پای‌ حزب‌ وحدت‌ مزاری‌ (۱) می‌مالند و چند تن‌ دیگر به‌ جنبش‌ رشید دوستم‌. احساسات‌ قومپرستانه‌ی‌ ارتجاعی‌، چشم‌ و وجدان‌ این‌ آقایان‌ را مثل‌ فرتوت‌ ترین‌، عامی‌ترین‌ و عقب‌مانده‌ترین‌ افراد چنان‌ كور ساخته‌ كه‌ هیچكدام‌ نه‌فقط‌ به‌ ماهیت‌ تبهكارانه‌ و خاینانه‌ی‌ دار و دسته‌های‌ حزب‌ وحدت‌ و جنبش‌ شمال‌ كوچكترین‌ اشاره‌ای‌ نمی‌كنند بلكه‌ از ذكر خیر باندهای‌ بنیادگرای‌ دیگر هم‌ طوری‌ طفره‌ می‌روند كه‌ گویی‌ اصلاً وجود نداشته‌ و فاجعه‌ جاری‌ در افغانستان‌ كار جنایت‌پیشگانی‌ است‌ كه‌ آقایان‌ به‌ علت‌ سالها دوری‌ از كشور، آنان‌ را نمی‌شناسند!

فحاشی‌ های‌ بی‌ناموسانه‌ی‌ لطیف‌ پدرام‌ (آوان‌) نمی‌تواند جواب‌ مطلب‌ «پیام‌ زن‌» باشد

«پیام‌زن‌» (شماره‌ ٣۹) مضمونی‌ داشت‌ با عنوان‌ «و اگر راكت‌ در دهان‌ "رهبران‌ جهادی‌" یا مسئولان‌ نشریه‌ "كابل‌" جا بگیرد!» كه‌ نشان‌ می‌داد هفته‌ نامه‌ «كابل‌» این‌ نشریه‌ی‌ نقابدار دارودسته‌ های‌ حاكم‌ در كابل‌ چگونه‌ حادثه‌ای‌ جانگداز را كه‌ مظهر جنایتكاری‌ و خیانت‌پیشگی‌ بنیادگرایان‌ مختلف‌ بشمار می‌رود، بسیار ساده‌ و با بی‌وجدانی‌ عجیبی‌ به‌ عنوان‌ «حادثه‌ای‌ كه‌ حیرت‌ آفرید» و بدون‌ كوچكترین‌ اشاره‌ به‌ عامل‌ اینهمه‌ كشتار و بی‌شرافتی‌ جاری‌ جهادی‌ در كشور، گزارش‌ می‌كنند تا بدینوسیله‌ در برابر اربابان‌ اخوانی‌ شان‌ دم‌ تكان‌ دهند.

مدتها گذشت‌ و آن‌ مطلب‌ هیچ‌ پاسخی‌ نگرفت‌ كه‌ نمی‌توانست‌ بگیرد. سؤال‌ «پیام‌زن‌» ساده‌ بود: اگر راكتی‌ دهان‌ «استاد» یا ارجمندانش‌ یا احمدشاه‌ مسعود و یا مسئولان‌ هفته‌ نامه‌ «كابل‌» گیر كند، این‌ نشریه‌ گزارش‌ آن‌ را چگونه‌ خواهد آورد؟

اگر اكثر نویسندگان‌ آن‌ هفته‌ نامه‌ سنجیدند كه‌ پاسخگویی‌ به‌ مضمون‌ «پیام‌زن‌» بیشتر موجب‌ رسوایی‌ و بی‌آبرویی‌ شان‌ خواهد گشت‌، یكی‌ از آنان‌ عبداللطیف‌ پدرام‌ اما تكلیف‌ و سوزش‌ بیشتر از دیگران‌ بود. طاقت‌ نیاورد و تصور كرد كه‌ فرصتی‌ مناسب‌ پیش‌ آمده‌ و چیزی‌ نوشت‌ بنام‌ «واین‌ جماعت‌ قوادان‌» گویا در «جواب‌» به‌ ما. لیكن‌ این‌ بهیچوجه‌ جواب‌ مطلب‌ «پیام‌ زن‌» نه‌ بلكه‌ تنها قطار كردن‌ دشنامهایی‌ در سطح‌ آدمی‌ است‌ كه‌ باید از مشكلات‌ نوع‌ گلبدینی‌ در نوجوانی‌ رنج‌ ببرد و بخصوص‌ تردامنی‌ كار با خاد و اكنون‌ با اخوان‌ را با خودش‌ حمل‌ كند. ما این‌ فرد را بمثابه‌ عنصری‌ فاسد با سوابق‌ «نامعقول‌» (۱) و شكنجه‌گر بودن‌ در خاد، در شماره‌ ٢۹ـ٣۰ «پیام‌زن‌» افشاء كردیم‌. آیا دردش‌ را همین‌ می‌ساخته‌؟ از این‌ جریان‌ كه‌ اغلب‌ همصنفان‌ و همدوره‌ هایش‌ خبر دارند و ما هم‌ در مطلب‌ «آقای‌ دولت‌ آبادی‌، شما هم‌؟» بیشتر از آنكه‌ به‌ او پرداخته‌ باشیم‌ از این‌ امر تأسف‌ خورده‌ بودیم‌ كه‌ نویسنده‌ی‌ با نام‌ و نشانی‌ چون‌ محمود دولت‌ آبادی‌ چرا «پای‌ صحبت‌» یك‌ پلیس‌ بچه‌ و شكنجه‌گر (یعنی‌ یك‌ ساواكی‌ و یا پاسدار افغانی‌) می‌نشیند. طرفه‌ و درد آنكه‌ خادی‌ دیروزی‌ و جهادی‌ بچه‌ی‌ امروزی‌، گویا موظف‌ است‌ دیدگاهها و بینش‌ بنیادگرایان‌ خاین‌ را با چاشنی‌ «شعر وادب‌ نو» و چپ‌ و راست‌ نام‌ گرفتن‌ از نیما و اخوان‌ ثالث‌ و شاملو و فروغ‌ و... به‌ خورد مردم‌ خنجرباران‌ ما بدهد، مردمی‌ كه‌ صاحبان‌ لطیف‌ پدرام‌ از ربانی‌ و گلبدین‌ و سیاف‌ و دوستم‌ وغیره‌، بر جان‌ و مال‌ و ناموس‌ و فرهنگ‌ و تاریخ‌ غرور شان‌ دست‌ برده‌اند.

و اگر راكت‌ در دهان‌ «رهبران‌ جهادی‌» یا مسئولان‌ نشریه‌ «كابل‌» جا بگیرد!

بعضی‌ از نشریات‌ «جهادی‌» چاپ‌ كابل‌، مطالبی‌ می‌آورند كه‌ در نگاه‌ اول‌ از مثلاً بی‌مغزی‌، یا عدم‌ تعادل‌ روانی‌ نویسندگان‌ آنها حكایت‌ می‌كنند اما اگر خوب‌ دقت‌ كنیم‌ و پشت‌ هدف‌ اصلی‌ نشریه‌ و نویسنده‌ این‌ و آن‌ مطلب‌ معین‌ برویم‌، به‌ سادگی‌ درمی‌یابیم‌ كه‌ نه‌، گپ‌ در جای‌ دیگر است‌ و نشریات‌ مذكور با زیركانه‌ ترین‌ اشكال‌ در خدمت‌ بنیادگرایی‌ اند.

از آنجمله‌ است‌ «هفته‌ نامه‌ كابل‌». این‌ «جهادی‌»نامه‌ كه‌ با استخدام‌ خادی‌ـپرچمی‌های‌ «فرهنگی‌ـشعری‌» معروفی‌ مثل‌ لطیف‌ پدرام‌، واصف‌ باختری‌، صبور سیاهسنگ‌، پرتو نادری‌ و داشتن‌ صفحات‌ «مردم‌ می‌گویند» و «پاتك‌ خنده‌» می‌خواهد به‌ خود شكلكی‌ لیبرال‌ و «گلاستنوستی‌» بده‌، در شماره‌ ١۵ اسد ١٣۷۴ مطلبی‌ چاپ‌ كرده‌ زیر عنوان‌ «واقعه‌ كه‌ حیرت‌ آفرید، راكت‌ در دهن‌ مردی‌ جا گرفت‌». و آن‌ عبارتست‌ از داستان‌ هموطن‌ تیره‌بختی‌ بنام‌ محمدطالب‌ از ولسوالی‌ غوربند و اسیر چنگ‌ بنیادگرایان‌ كه‌ روزی‌ در پوسته‌اش‌ (چارراهی‌ پشتونستان‌) ضمن‌ راكت‌ باران‌ شهر، راكتی‌ بدون‌ آنكه‌ منفجر شو در دهنش‌ جا می‌گیرد. او را به‌ شفاخانه‌ای‌ انتقال‌ می‌دهند راكت‌ از دهانش‌ بیرون‌ می‌شود ولی‌ چهار روز بعد به‌ اثر جراحات‌ وارده‌ می‌میرد.