زوزه‌ای‌ «جهادی‌» ازحنجره‌ خادی‌

قیوم‌ ـ كابل‌

به‌ مسئولین‌ مجله‌ «پیام‌ زن‌»،

در شماره‌ ١٣ جوزای‌ ١٣۷۴ «هفته‌ نامه‌ كابل‌» فحشنامه‌ای‌ را خواندم‌ زیـر عنوان‌ «و آن‌ جماعت‌ قوادان‌» به‌ امضای‌ «آوان‌». چون‌ مطلب‌ «پیام‌زن‌» «و اگر راكت‌ در دهان‌ "رهبران‌ جهادی‌" یا مسئولان‌ نشریـه‌ "كابـل‌" جا بگیـرد!» را قبـلاً مطالعـه‌ نمـوده‌ بودم‌، مطلبی‌ كـه‌ در آن‌ احساس‌ ضـد انسانی‌ افشاء شده‌ بود، احساس‌ حیوانی‌ كه‌ از نشستن‌ مرمی‌ راكت‌ در دهان‌ «رفیق‌ همسنگرش‌» لذت‌ می‌برد، تا جاییكه‌ حاضر است‌ آنرا در «دفتر خـاطرات‌» برادر مجاهد در خون‌ خفتـه‌اش‌ هم‌ بنـویسد و احتمـالاً از خواننـدگان‌ هفتـه‌ نامه‌ «كابل‌» هـم‌ انتظـار تحسیـن‌ دارد. نخست‌ بـه‌ ایـن‌ فكر افتادم‌ كه‌ «آوان‌» در دفـاع‌ از نوشته‌ هفتـه‌ نامه‌ «كابـل‌» بـه‌ میـدان‌ آمـده‌ باشـد، از این‌ نظر برایم‌ جالب‌ بود كـه‌ ببینم‌ از كجای‌ آن‌ نوشته‌ فكاهی‌ مانند و مسخره‌ چگونه‌ دفاع‌ می‌كند. ولی‌ برخلاف‌ انتظار نه‌ كوچكترین‌ دفاعی‌ از آن‌ به‌ عمل‌ آمده‌ بود و نه‌ حتی‌ كلمه‌ای‌ به‌ آن‌ پرداخته‌ شده‌ بود. پس‌ فهمیدم‌ كه‌ باید گپ‌ در جای‌ دیگر باشد سپس‌ چهره‌ یك‌ یك‌ از مسئولان‌ و نویسندگان‌ هفتـه‌ نامه‌ را از خاطر گذراندم‌ تا آنكه‌ چهره‌ خادی‌ ـ پرچمی‌ ـ اخوانی‌ بدنامی‌ در ذهنم‌ آمد كه‌ مجله‌ «پیام‌ زن‌» مدت‌ ها قبل‌ در شماره‌ ٢۹ـ٣۰ نقاب‌ شیادی‌ و مزدور منشی‌اش‌ را دریده‌ بود. میهن‌ فروشیكه‌ زمانی‌ از ستمی‌ ها دفاع‌ می‌كرد كه‌ وقتی‌ مورد غضب‌ قرار گرفتند، به‌ آنان‌ پشت‌ كرد و جام‌ شراب‌ را بدنبال‌ ببرك‌ تا نجیب‌ حمل‌ می‌كرد. و حال‌ كه‌ برگ‌ تاریخ‌ ورق‌ خورد، آفتابه‌ در دست‌ و كلوخ‌ در دامن‌، قضای‌ برادر ربانی‌ و شركاء را رها نمی‌كند تا باشد كه‌ آب‌ استنجا بروی‌ دست‌ اربـابان‌ تازه‌ بـریزد. و معلـوم‌ نیست‌ اگر فـردی‌ ماننـد گلبـدین‌ بـا آن‌ سابقه‌ «كار های‌ نامعقول‌»اش‌ به‌ جای‌ ربانی‌ بود، به‌ چه‌ عملیات‌ دیگری‌مـی‌پرداخت‌؟؟

id="system-readmore" />‌

دوستان‌ عزیز مجله‌ «پیام‌ زن‌»، من‌ هم‌ به‌ این‌ امر معتقدم‌ كه‌ عوعو سگان‌ نمی‌تواند جلو پیشرفت‌ كاروان‌ را بگیرد ولی‌ مورد همچو حملات‌ قرار گرفتن‌ ثابت‌ می‌سازد كه‌ تبر «پیام‌ زن‌» كاملاً به‌ درز خورده‌ و از این‌ لحاظ‌ باید به‌ این‌ نشریه‌ تبریك‌ گفت‌ كه‌ با چنان‌ روشنی‌ بین‌ خود و روشنفكران‌ خاین‌ هزار چهره‌ خط‌ فاصل‌ كشیده‌ است‌.

جاییكه‌ نویسنده‌ از «پیام‌ زن‌» دعوت‌ می‌كند تا به‌ داوری‌ بنشیند كه‌ «چی‌ گروه‌ و جماعتی‌ مزدور و عمال‌ بیگانه‌ بوده‌ است‌»، انسان‌ به‌ یاد سگ‌ زخم‌ خورده‌ای‌ می‌افتد كه‌ دم‌ خود را چك‌ می‌گیرد. اگر من‌ بعنوان‌ خواننده‌ای‌ به‌ قضاوت‌ بنشینم‌ خواهم‌ پرسید كه‌ آقای‌ یا خانم‌ «آوان‌» در مورد خودت‌ وابستگی‌ به‌ كدام‌ ارباب‌ را به‌ قضاوت‌ بگیرم‌؟ اگر «وجدانی‌ وجود دارد» و حق‌ نمك‌ را می‌شناسی‌ ارباب‌ قدیم‌ دریده‌ شده‌ات‌ گروه‌ «پرچم‌» را كه‌ در آغوشش‌ پرورده‌ شدی‌ و از تهران‌ تا جبهات‌ پنجشیر و شمال‌ و پوهنتون‌، در همه‌ جا سر و پا كنده‌ برایش‌ جاسوسی‌ می‌كردی‌؟ اگر جواب‌ مثبت‌ است‌، نه‌ در مورد «مبارز» بودنت‌ حرف‌ دارم‌ و نه‌ در مورد «میهنپرستی‌» و «بیگانه‌ ستیزی‌»ات‌. چون‌ در این‌ مورد مردم‌ ما با تفنگ‌ شان‌ قضاوت‌ خود را سالها قبل‌ اعلام‌ داشته‌ اند. حالا كه‌ آن‌ كاسه‌ آب‌ و نمك‌ قدیمت‌ چپه‌ شد، «اگر وجدانی‌» هم‌ «وجود دارد» حتماً به‌ مقتضای‌ سرشتش‌ كه‌ توسط‌ هر خاینی‌ خریده‌ می‌شود، وارونه‌ گردیده‌ است‌. و از این‌ رو به‌ جای‌ خلق‌ و پرچم‌، برای‌ گروه‌ های‌ «اصیل‌ ملت‌» و «بیگانه‌ ستیز» ربانی‌ و سیاف‌ گلو پاره‌ می‌كنی


(...)

كـدام‌ ربانـی‌؟ ربانـی‌ایكه‌ سال‌ ها با توكل‌ بـه‌ خداونـد ایـام‌ مهاجرت‌ را در كمـال‌ مشقـت‌ و تنگـدستی‌ سپـری‌ نموده‌ و بدون‌ اینكه‌ از هیچ‌ اجنبـی‌ (سیا، آی‌.اس‌.آی‌. و ...) حبه‌ و دیناری‌ دریافت‌ نموده‌ باشد توانسـت‌ كه‌ انقلاب‌ پیروزمند اسلامی‌ كشور را با سربلندی‌ رهنمون‌ شود و بعد از «فتـح‌» كابل‌ هم‌ نه‌ بر مبنای‌ چاكر منشی‌ بلكه‌ از روی‌ احساسات‌ عالی‌ ملی‌ و انقلابی‌ از جنرال‌ حمیدگل‌ دعوت‌ به‌ عمل‌ آورد تا در ارگ‌ كابل‌ مستقر شده‌ و ایشان‌ را كه‌ «سرفراز در كنار ملت‌» قرار دادند، در امر كشورداری‌ رهنمایی‌ كند!

و جناب‌ عبدالرسول‌ سیاف‌ كه‌ نه‌ برای‌ دریافت‌ دالر و ریال‌ بلكه‌ به‌ این‌ منظـور كه‌ بعـد از ۵۰-۴۰ سال‌ عمری‌ كه‌ در ضلالت‌ گذرانده‌ بود تازه‌ فهمید كه‌ اسمش‌ غیر اسلامی‌ است‌ و آنرا به‌ عبدالرب‌ رسول‌ سیاف‌ تغییر داد. و نیز ریش‌ و بروت‌ غیر اسـلامی‌ گذشته‌ را كه‌ از گردن‌ هم‌ پایین‌ نمـی‌آمد تـا بـه‌ زیـر نافـش‌ «ارتقـاء» داد، «پروفیسـر»ی‌ كـه‌ نه‌ بـر مبنای‌ روابـط‌ فامیلی‌ و سری‌ با حفیـظ‌الـه‌امین‌ بلكـه‌ بدلیـل‌ ... («آوان‌» مـزدورك‌ یا هفته‌ نامـه‌ «كابل‌» جهادی‌ و خادی‌ باید پاسخ‌ دهد كه‌ «پروفیسر» صاحب‌ سیاف‌ این‌ اخوانی‌ شـش‌ قاته‌ چرا و چطور از زندان‌ امین‌، زنده‌ سر برآمد و به‌ پاكستان‌ «هجرت‌» فرمودند؟ به‌ اساس‌ خویش‌ و قومی‌ یا زد و بند امین‌ و گلبدین‌؟؟) توانست‌ از شكنجه‌گاه‌ جلادی‌ كه‌ انس‌ و جنس‌ را به‌ «كام‌» خون‌ آشام‌ خود می‌بلعید، چاق‌ و چله‌ بیرون‌ برآید و بعد هم‌ نه‌ به‌ بخاطر روابط‌ خویشاوندی‌ و نان‌ و نمك‌ بودن‌ امین‌ با سیاف‌ بلكه‌ محض‌ به‌ رضای‌ خداوند و بر مبنای‌ اخوت‌ اسلامی‌اش‌ بود كه‌ فامیل‌ حفیظ‌اله‌امین‌ را در اسلام‌آباد پاكستان‌ زیر سرپرستی‌ خود گرفت‌ تا بالاخره‌ ترتیب‌ مسافرت‌ آنان‌ را به‌ كشور های‌ «اسلامی‌» اروپا داد؟!

(...)

و باز جناب‌ «پروفیسر» صاحب‌ وهابی‌ مذهب‌ خطاب‌ به‌ مردم‌ مظلوم‌ كابل‌ می‌فرمایند: «كسانیكه‌ طی‌ 14 سال‌ اخیر نكاح‌ بسته‌ اند باید تجدید نكاح‌ نمایند و قبله‌ مساجد كابل‌ باید سر از نو درست‌ شود». آیا این‌ به‌ چشم‌ غلام‌ و غنیمت‌ دیدن‌ مردم‌ نیست‌؟ آیا همه‌ مردم‌ كابل‌ زناكار بوده‌ اند كه‌ تجدید نكاح‌ كنند؟ آیا این‌ كثیفترین‌، ناشرافتمندانه‌ترین‌، لچكانه‌ترین‌ و نابخشودنی‌ترین‌ توهین‌ به‌ مردم‌ كابل‌ نیست‌؟

ولی‌ نه‌، جناب‌ آوان‌! تو كه‌ در زیر دم‌ «فیل‌ جهادی‌» راه‌ می‌روی‌، سایه‌اش‌ را از آن‌ خود تصور نكن‌. موقعیت‌ خود را دریاب‌. از كجا آمدی‌؟ چه‌ بودی‌؟ از كدام‌ شخصیت‌ اینان‌ و با كدام‌ زبان‌ دفاع‌ می‌كنی‌؟ تصور نمی‌كنی‌ كه‌ با راه‌ رفتن‌ در زیر دم‌ فیل‌، روزی‌ مدفوعش‌ نفست‌ را بگیرد؟ آیا فكر می‌كنی‌ كه‌ با جهادی‌ نمایی‌ هایت‌، مردم‌ گذشته‌ خادی‌ بودنت‌ را فراموش‌ خواهند كرد؟ برای‌ «هفته‌ نامه‌ كابل‌» یا هر نشریه‌ دیگر «جهادی‌» چاپ‌ مقاله‌ با عكس‌ نكتایی‌دار، فایده‌ نمی‌كند. این‌ گروههای‌ مختلف‌ جهادیت‌ تو و امثال‌ ترا فقط‌ مانند كلوخ‌ تشناب‌ مورد استفاده‌ قرار می‌دهند و نه‌ بیش‌. آنان‌ می‌دانند آدمی‌ كه‌ سالها با بی‌مسلكی‌ و به‌ نرخ‌ روز نان‌ خوردن‌ بسر كرده‌ باشد، تا آخر بی‌مسلك‌ باقی‌ مانده‌ و چون‌ آسان‌ خرید و فروش‌ می‌شود، هیچگاه‌ طرف‌ اعتماد كامل‌ واقع‌ نمی‌شود.

میدانم‌ كه‌ نوشته‌ های‌ افشاگرانه‌ «پیام‌ زن‌» بسیار بیچاره‌ و ناآرامت‌ كرده‌ بطوریكه‌ جز پناه‌ بردن‌ به‌ فحاشی‌ نتوانسته‌ای‌ هیچ‌ نكته‌ای‌ از مقاله‌ «و اگر راكت‌ در ...» را رد كنی‌. توصیه‌ دوستانه‌ به‌ تو اینست‌ كه‌ از سر پشكل‌ نمی‌شود بغداد را تماشا كرد. با گذشته‌ خادی‌ و دم‌ ساییدن‌ مقابل‌ مشتی‌ خاین‌ جنایتكار جهادی‌ نمی‌توان‌ به‌ مثابه‌ نویسنده‌ و شاعر «مهم‌» مطرح‌ شد. وماعلیناالاالبلاغ‌.

سگ‌ جنگی اخوان‌، شكست‌ سياست‌ سازشكارانه‌ و ضرورت‌اتحاد نيروهای دموكراسی خواه‌

طالبان‌ از هرات‌، فراه‌، نيمروز و مناطق‌ ديگری گذشته‌ و اكنون‌ برق‌ ساطور «جهادی» شان‌ در آسمان‌ كابل‌ هم‌ پيدا شده‌ است‌ تا اگر «پروفيسر» صاحب‌ و شركأ بر اساس‌ نوبت‌، «امارت‌ انقلابی و اسلامی و جهادی» را به‌ آنان‌ نسپارند، بر فرق‌ كابليانِ در جهنم‌، فرود آيد. مگر نه‌ اينست‌ كه‌ هر گروه‌ خاين‌ جهادی زور آدمكشی و رذالت‌ و بیناموسيش‌ را میخواهد قبل‌ از همه‌ به‌ مردم‌ ماتمدار كابل‌ نشان‌ دهد؟

«استاد» و شركأ كه‌ با راندن‌ طالبان‌ از نواحی كابل‌ بسيار غره‌ شده‌ بودند، اكنون‌ سوراخ‌ میپالند، مولوی خالص‌ بيچاره‌ را كه‌ ساده‌ گير كرده‌ بودند میخواستند به‌ ارگ‌ آورده‌ و تاجپوشش‌ كنند؛ دست‌ و پای الحاج‌ دوستم‌ «كمونيست‌» را میگيرند؛ هيأتهای آشتی به‌ «برادر نستوه‌ حكمتيار» فرستادند و.... ولی چون‌ ظاهراً هيچكدام‌ از حيله‌ها و ديپلماسیهای جهادی كـارگر نيفتاد، «استاد» و شركای درمانـده‌ تنها راه‌ رسيـدن‌ بـه‌ پولهای انبـار شـده‌ شان‌ در اروپـا و ادامـه‌ زندگیای افسانوی را در خارج‌، واگذاری قدرت‌ به‌ ساير «برادران‌» ديدند.

اما اين‌ به‌ اصطلاح‌ احاله‌ قدرت‌، هر چيز است‌ جز نقطه‌ی پايانی بر خيانتها و جنايتهای جهادی. تا زمانی كه‌ قدرت‌ از دايره‌ی شيطانی بنيادگرايان‌ خيانت‌پيشه‌ خارج‌ نشده‌، با برخاستن‌ كله‌پزها و نشستن‌ سگها برجای شان‌، تراژدی عظيم‌ مردم‌ افغانستان‌ طولانیتر، گسترده‌تر و خونبارتر میگردد.

زنـان‌ آزادی میخواهند، ارتجاع‌ جهادی افسـار پاره‌ میكند

حيدر ـ اسلام‌آباد

خواهران‌ مبارز،
پس‌ از يك‌ كنفرانس‌ مطبوعاتی «جمعيت‌ انقلابی زنان‌ افغانستان‌»، (٢۰ دلو ١٣۷٣) «اتحاد اسلامی» نشريه‌ی باند سياف‌، در پنج‌ مورد بر «راوا» حمله‌ كرد. من‌ درين‌ نوشته‌ كوتاه‌ به‌ آنها پرداخته‌ام‌ كه‌ اگر در «پيام‌ زن‌» جايی برای آن‌ وجود داشت‌، چاپش‌ كنيد. بايد يادآور شوم‌ كه‌ هر عنوان‌ به‌ نقل‌ از «اتحاد اسلامی» است‌.

١
«هراس‌ دشمنان‌ ملت‌ از مذاكرات‌ ميان‌ مجاهدين‌»

هرگز. برعكس‌، از مذاكرات‌ شما، مالكان‌ تان‌ يعنی دشمنان‌ ملت‌ هراس‌ ندارند؛ آنان‌ سعی میكنند تا شما را كه‌ گاهی «برادر» و اكثراً سگ‌ و پشك‌ میشويد، در يك‌ كاسه‌ نان‌ بدهند. اما نسبت‌ ـ اساساً ـ تضاد های خونين‌ درونی تان‌ و وابستگی شما از ريش‌ تا ناف‌ به‌ مالكان‌ متضاد خارجی، هيچ‌ كدام‌، نه‌ متوليان‌ مكه‌ و مدينه‌ نه‌ اربابان‌ اسلام‌آباد و تهران‌ و نه‌ سی.آی.ای، قادر نيست‌ شما را دور يك‌ استخوان‌ مدتی طولانی متحد نگهدارد.

آنانيكه‌ از مذاكرات‌ رياكارانه‌ی شما سخت‌ نفرت‌ دارند و احياناً اگر متحد شويد برايشان‌ نهايت‌ خطرناك‌ است‌، مردم‌ افغانستان‌ اند. زيرا شما جنايتكاران‌ در سه‌ سال‌ اخير در صورت‌ عدم‌ اتحاد تان‌ بيش‌ از ١۵ هزار فرزند اين‌ ملت‌ را فقط‌ در شهر كابل‌ از تيغ‌ كشيديد، بيش‌ از ۶۰ هزار نفر را زخمی و معيوب‌ ساختيد؛ به‌ تعداد يك‌ ميليون‌ باشنده‌ی كابل‌ را فرار داديد؛ به‌ صد ها دختر، زن‌ و پسر اين‌ خاك‌ تجاوز كرديد؛ با نعره‌ی الله‌اكبر سينه‌ی دهها زن‌ را بريديد؛ در جنگ‌ با برادران‌ جهادی و طالب‌ تان‌ شهر های مختلف‌ از شمال‌ تا جنوب‌ و از شرق‌ تا غرب‌ كشور بالاخص‌ شهر كابل‌ را به‌ گردشگاه‌ ارواح‌ بدل‌ ساختيد.

حال‌ اگر بخت‌ اين‌ مردم‌ از اين‌ هم‌ سياه‌تر شود، و صاحبانتان‌ قادر شوند شما را به‌ يك‌ زنجير بسته‌ و در نتيجه‌ متحداً بجان‌ مردم‌ سوگوار افغانستان‌ بيفتيد، آنگاه‌ خرس‌ خون‌ و خيانت‌ تان‌ چه‌ چوچه‌ هايی خواهد داد؟ باز چه‌ تعدادی از اين‌ مردم‌ را متحداً خواهيد كشت‌؟ بر چه‌ تعداد آنان‌ متحدانه‌

وقتی‌ جمبوره‌های‌ خاینان‌ اخوانی‌ برضد «راوا» دهان‌ می‌گشایند

جمال‌ ـ كابل‌

«هفته‌ نامه‌ كابل‌» در شماره‌ ۷۹ نوشته‌ای‌ مملو از فحاشی‌ علیه‌ «جمعیت‌ انقلابی‌ زنان‌ افغانستان‌» بچاپ‌ رسانیده‌ كه‌ لازم‌ می‌بینم‌ روی‌ نكاتی‌ از آن‌ مكث‌ كنم‌.

نخست‌ قابل‌ تذكر است‌ كه‌ این‌ نشریه‌ بوسیله‌ یك‌ مشت‌ آدم‌هایی‌ (لطیف‌ پدرام‌، صبوراله‌ سیاهسنگ‌، واصف‌ باختری‌، پرتو نادری‌ و...) انتشار می‌یابد كه‌ روح‌ و روان‌ شان‌ سالها در خدمت‌ دولتهای‌ مزدور روس‌ قرار داشت‌ و اكنون‌ در لجن‌ گندیده‌ی‌ اخوانی‌ غسل‌ تقدیس‌ نموده‌ اند تا با آرایش‌ دادن‌ آن‌ لجن‌، در عرصه‌ی‌ مطبوعاتی‌ شكلكی‌ برایش‌ دست‌ و پا كنند.

اگرچه‌ اعتنا به‌ ته‌مانده‌های‌ پرچمی‌ را كه‌ خود را همانند قانغوزك‌ های‌ مردار خوار در زیر چتلی‌ های‌ جهادی‌ گور می‌كنند، شایسته‌ «پیام‌ زن‌» نمی‌دانم‌، زیرا موضع‌ آن‌ در برابر دولت‌ نوكر روسها و بعد نزول‌ جغد شوم‌ اخوان‌، صریح‌ و روشن‌ است‌، با اینحال‌ نوشته‌ حاضر بیشتر بخاطر برداشتن‌ نقاب‌ از چهره‌ی‌ گردانندگان‌ «هفته‌ نامه‌ كابل‌» است‌ كه‌ با چرخش‌ یك‌ شبه‌ در تیزاب‌ اخوان‌ حل‌ شده‌ بر فراز خرابه‌های‌ كابل‌ كف‌ بر دهان‌ و چون‌ كاسه‌ی‌ داغتر از آش‌ در حالیكه‌ بپای‌ امیركان‌ خونریز سجده‌ می‌زنند، با سیلی‌ از دشنامهای‌ ركیك‌ علیه‌ «پیام‌ زن‌» انقلابی‌، اینان‌ كه‌ با زردی‌ گونه‌های‌ خود چهره‌ی‌ سیاه‌ اخوان‌ را رنگ‌ و روغن‌ می‌دهند، می‌كوشند عقده‌های‌ خود ناشی‌ از ضربات‌ كاری‌ كه‌ از «جمعیت‌ انقلابی‌ زنان‌ افغانستان‌» دیده‌ اند، با تمجید و تملق‌ از قاتلان‌ جهادی‌ وا كنند، بناءً چپ‌ و راست‌ فدای‌ جهادی‌ و مجاهد می‌شوند و بر تشكلات‌ مبارز و پرده‌در خاینان‌ بنیادگرا می‌تازند.

ظاهرشاه‌ می‌آید، اخوان‌ می‌لرزد

«اخوان‌ از كی‌ می‌ترسد؟
از ظاهرشاه‌، مثل‌ ترس‌ جن‌ از بسم‌اله‌!»

این‌ از آغاز جنگ‌ ضد روسی‌ و تا حال‌ ورد كلام‌ مردم‌ ما بوده‌ است‌ و واقعیتی‌ است‌ كه‌ جز خود اخوان‌ خاین‌، هیچكس‌ آن‌ را انكار نمی‌كند.

و اكنون‌ با آمدن‌ جنرال‌ عبدالولی‌، بار دیگر كابوس‌ ظاهرشاه‌، اخوان‌ را به‌ تب‌ لرزه‌ای‌ مرگبار دچار ساخته‌ است‌. منتها اوضاع‌ امروز با دیروز فرق‌ دارد. اگر تا دیروز تنها از دستهای‌ بنیادگرایان‌ خون‌ مردم‌ می‌چكید، امروز از فرق‌ سر تا پای‌ آنها در خون‌ و خیانت‌ و رذالت‌ آغشته‌ است‌. بنابر این‌ روسیاهی‌ عظیم‌، در لحن‌ اكثر این‌ ریاكاران‌ نسبت‌ به‌ ظاهرشاه‌، تفاوت‌ دیده‌ می‌شود. گلبدین‌ كه‌ همانند رسول‌ سیاف‌، ظاهرشاه‌ را تهدید به‌ مرگ‌ می‌كرد، به‌ اصطلاح‌ رئیس‌ «شورای‌ هماهنگی‌» صبغت‌اله ‌مجددی‌ و تروریست‌ معروف‌ حسین ‌منگل‌ را به‌ دیدارش‌ می‌فرستد. ربانی‌ هم‌ تا هنوز خجالت‌ نكشیده‌ ـ هر چند او و دیگر برادران‌ «قیادیش‌» در بیشرمی‌ مانند ندارند ـ كه‌ شخصاً علیه‌ او با زبان‌ یك‌ آدمكش‌ سخن‌ گوید. و فقط‌ سیاف‌ چون‌ حیات‌ و مماتش‌ به‌ آویزان‌ بودن‌ در پای‌ جمعیت‌ ربانی‌ بسته‌ است‌، گویی‌ بمثابه‌ دستپاك‌ ربانی‌ و گلبدین‌ و امثالهم‌ و كاملاً بی‌اعتنا به‌ شاخهای‌ خیانت‌ و جنایت‌ بر كله‌اش‌، وظیفه‌ گرفته‌ تا تقریباً با همان‌ لحن‌ لچكانه‌ی‌ گذشته‌، بر ضد وی‌ بتازد.