... و گلوی‌ ربانی‌ و برادران‌ نیز!

Injured man

هفته‌نامه‌ «كابل‌» در شماره‌ ۲ سرطان‌ ۱۳۷۳ ضمن‌ افشای‌ برخی‌ جنایات‌ «برادران‌ جهادی‌» و منجمله‌ «برادر حكمتیار»، گزارش‌ مردی‌ را چاپ‌ كرده‌ كه‌ سگان‌ گلبدینی‌ چهره‌اش‌ را دریده‌، چشمش‌ را درآورده‌ و گوشش‌ را قطع‌ كرده‌اند. قصه‌ از زبان‌ خود قربانی‌ كه‌ توكل‌شاه‌ نام‌ دارد:

«من‌ غریبكار هستم‌. جهت‌ دریافت‌ لقمه‌ نانی‌ برای‌ اعاشه‌ فامیلم‌ از جلال‌آباد راهی‌ پروان‌ بودم‌ كه‌ در مسیر راه‌ سروبی‌ افراد مسلح‌ قومندان‌ زرداد مثل‌ همیشه‌ موتر را متوقف‌ ساختند و از میان‌ همه‌ مرا كه‌ ریش‌ و موهای‌ سرخ‌ داشتم‌ به‌ اتهام‌ اینكه‌ در جنگ‌ تگاب‌ برادر یكی‌ از آنها را كسی‌ كه‌ ریش‌ سرخ‌ داشت‌ به‌ قتل‌ رسانیده‌ بود از موتر پایین‌ كردند. دستانم‌ را بستند و در گردنم‌ ریسمان‌ انداختند و گفتند كه‌ اگر همان‌ آدم‌ باشی‌ یا نباشی‌ ترا خواهیم‌ كشت‌. ساعت‌ دستم‌ را با پولهای‌ جیبم‌ گرفتند. نخست‌ چاقو را نزدیك‌ چشم‌ راستم‌ كردند. خواستند چشم‌ راستم‌ را بكشند اما چاقو كند بود، موفق‌ نشدند و رویم‌ را پاره‌ كردند و به‌ این‌ ترتیب‌ چشم‌ راستم‌ را با چاقو كشیدند. بعد با همان‌ چاقوی‌ كند گوش‌ راستم‌ را بریدند و مجبورم‌ كردند تا به‌ روی‌ زمین‌ بخوابم‌ و بالای‌ شانه‌هایم‌ سنگی‌ را گذاشتند و خود شان‌ محل‌ را ترك‌ گفتند به‌ فكر اینكه‌ مرده‌ ام‌...»

دو عوامفریبی‌ متعفن‌ از یك‌ سر منشا

در شرایطی‌ كه‌ خوكان‌ بنیادگرا، مردم‌ و میهن‌ ما را لگدمال‌ كرده‌، میتارانند و به‌ آتش‌ میكشند، عده‌ای‌ از مطبوعات‌ و قلمزنان‌ بخصوص‌ آنانی‌ كه‌ در كابل‌ بسر میبرند، مجاهدت‌ خستگی‌ناپذیری‌ بخرج‌ میدهند تا زیر نام‌ به‌ اصطلاح‌ انتقاد از گلبدین‌ یا ربانی‌ و احیانا این‌ و آن‌ شریك‌ جرم‌ آن‌ دو، به‌ ماهیت‌ و اساس‌ مسئله‌ كه‌ همانا بنیادگرایی‌ است‌ و سرچشمه‌ كلیه‌ میهنفروشیها و جنایتها و بی‌ناموسی‌های‌ جاری‌ در كشور، اشاره‌ای‌ نرود بلكه‌ هاله‌ای‌ تقدس‌ به‌ دور آن‌ كشیده‌ شود. و ازینروست‌ كه‌ نشریات‌ و نویسندگان‌ مذكور همواره‌ و با خونسردی‌ تمام‌ آن‌ استفراغات‌ بنیادگرایی‌ مثل‌ «تنظیم‌های‌ جهادی‌»، «رهبران‌ جهادی‌ و قیادی‌»، «قطع‌ برادركشی‌» و... را نشخوار میكنند و بدینترتیب‌ ثابت‌ میسازند كه‌ اختلاف‌ بین‌ گلبدین‌ و ربانی‌ و همدستان‌ اختلافی‌ خانوادگیست‌، اختلافی‌ است‌ بین‌ «برادران‌ جهادی‌ و قیادی‌» مافوق‌ ارتجاعی‌ و بی‌پرنسیب‌ كه‌ در چپه‌گرمك‌ مختصر دیگری‌ حاضر اند همه‌ی‌ چتلی‌هایی‌ را كه‌ بر سر یكدیگر پاشیده‌اند با چشم‌ و زبان‌ لیسیده‌ و پاك‌ كنند. البته‌ درین‌ جای‌ شگفتنی‌ نیست‌. و ازینروست‌ كه‌ نشریات‌ و نویسندگان‌ مذكور همواره‌ و با خونسردی‌ تمام‌ آن‌ استفراغات‌ بنیادگرایی‌ مثل‌ «تنظیم‌های‌ جهادی‌»، «رهبران‌ جهادی‌ و قیادی‌»، «قطع‌ برادركشی‌» و... را نشخوار میكنند و بدینترتیب‌ ثابت‌ میسازند كه‌ اختلاف‌ بین‌ گلبدین‌ و ربانی‌ و همدستان‌ اختلافی‌ خانوادگیست‌، اختلافی‌ است‌ بین‌ «برادران‌ جهادی‌ و قیادی‌» مافوق‌ ارتجاعی‌ و بی‌پرنسیب‌ كه‌ در چپه‌گرمك‌ مختصر دیگری‌ حاضر اند همه‌ی‌ چتلی‌هایی‌ را كه‌ بر سر یكدیگر پاشیده‌اند با چشم‌ و زبان‌ لیسیده‌ و پاك‌ كنند.

تملق‌ ننگین‌ ناشر «افغانستان‌ تایمز» فقط‌ روی‌ خودش‌ را سیاه‌ نگهمیدارد


پست‌ترین‌ نوع‌ تملق‌ و كاسه ‌لیسی‌ها را شنیده‌ و دیده‌ بودیم‌ اما سطح‌ جبین ‌سایی‌ نشریه‌ای‌ بنام‌ «افغانستان‌ تایمز» (شماره‌ ماه‌ می‌۱۹۹۴) مقابل‌ رژیم‌ ایران‌ توانست‌ ما را شگفت‌زده‌ سازد. تصور میكردیم‌ یكچنین‌ خفت‌ و خواری‌ فقط‌ از كسانی‌ چون‌ آن‌ نویسنده‌ای‌ بیسواد و هرزه‌ی‌ «افغان‌ ملت‌» ساخته‌ است‌ كه‌ در برابر مالش‌ گلبدین‌ میخواهد شرافت‌ سیاسی‌ سوسیال‌ دموكراتها معروف‌ به‌ افغان‌ ملتی‌ را برباد دهد.

Newspaper cutting

ولی‌ گویا ما اشتباه‌ میكردیم‌. هستند كسانی‌ كه‌ نه‌ تنها دست‌ آن‌ نویسنده‌ مفلوك‌ و مزدور «افغان‌ ملت‌» را از پشت‌ بسته‌ بلكه‌ از سینه‌ زنان‌ رسمی‌ و علنی‌ رژیم‌ ایران‌ مثل‌ حزب‌ وحدت‌ هم‌ پیشی‌ گرفته‌ است‌.

چنانكه‌ خوانندگان‌ ما آگاهند، «پیام‌ زن‌» غیر از انتشار ضمیمیه‌ی‌ شماره‌ ۳۶-۳۵ بنام‌ «خیرخواهی‌ مردم‌ افغانستان‌ یا مشاطه‌گری‌ رژیم‌ ایران‌؟» مطلبی‌ هم‌ با عنوان‌ «تل‌ سیاه‌ داغ‌ سیاهی‌ بر جبین‌ رژیم‌ ایران‌» در آن‌ شماره‌ آورده‌ بود. و همین‌ موجب‌ شده‌ كه‌ ناشر «افغانستان‌ تایمز» مطلب‌ «تهمت‌ است‌ یا حقیقت‌؟ الله‌ نخواهد كه‌ حقیقت‌ داشته‌ باشد!» را به‌ عنوان‌ به‌ اصطلاح‌ مكتوب‌ سرگشاده‌ چاپ‌ و آن‌ را در مقام‌ خاكسارترین‌ و عزت‌ باخته‌ترین‌ ثناگویان‌ رژیم‌ ایران‌ به‌ «جلالتمآب‌ جناب‌ رئیس‌ جمهور دولت‌ برادر و مسلمان‌ ما» تقدیم‌ داشته‌ است‌ تا «توجه‌ حضور شان‌ را جلب‌ و چند ساعت‌ از وقت‌ گرانبهای‌ شان‌ را در زمینه‌ احوال‌ مهاجرین‌ افغان‌ وقف‌ دارند»! میدانیم‌ كه‌ دیدن‌ این‌ كلمات‌ و كل‌ تملق‌ نامه‌ی‌ كثیف‌ «افغانستان‌ تایمز» دل‌ هر هموطن‌ نجیب‌ ما را بهم‌ میزند ولی‌ چاره‌ای‌ نبود جز اینكه‌ آن‌ را بطور كامل‌ نقل‌ كنیم‌ تا خوانندگان‌ دریابند چگونه‌ افرادی‌ بس‌ حقیر میكوشند با دون‌صفتی‌ و مجامله‌های‌ تهوع‌آور خود در برابر رژیم‌ ایران‌ اعتقاد، اعتبار و موضع‌ اساسی‌ دیگران‌ را مخدوش‌ سازند.

پاسخ‌ به‌ مقاله‌ی‌ «افغان‌ ملت‌» شماره‌ ۴۱ مورخ‌ حوت‌ ۱۳۷۱

تو اگر خامی‌ و من‌ سوخته‌، توفیر بسی‌ است‌
                  شعله‌ی‌ عشق‌ نه‌گیرنده‌ی‌ هر خار و خسی‌ است‌

... و «سوسیال‌ دموكرات‌»های‌ بی‌ریش‌
از چینل‌ گلبدین‌ سخن‌ می‌گویند


گاهی‌، سكوت‌ بهترین‌ پاسخ‌ به‌ مطلبی‌ است‌ كه‌ بیشتر از آنكه‌ انسان‌ مضمونی‌ قابل‌ بحث‌ و جدی‌ در آن‌ ببیند از بوی‌ ابتذال‌ و دون‌مایگیش‌ منزجر می‌شود. ضمناً پاسخ‌ گفتن‌ به‌ صاحبان‌ یكچنان‌ اراجیفی‌، این‌ اثر منفی‌ را در خود دارد كه‌ فرد یا گروهی‌ غیرجدی‌، خیلی‌ جدی‌ گرفته‌ شود.

ولی‌ چه‌ می‌توان‌ كرد؟ هیچگاه‌ دیده‌ نشده‌ كه‌ پادوان‌ و ریزه‌خواران‌ بی‌مزد یا كم‌مزد بنیادگرایان‌ و بخصوص‌ گلبدین‌، در ذات‌ خود اهمیتی‌ قابل‌ اعتنا را حمل‌ كنند و لاجرم‌ با افتادن‌ در پای‌ این‌ و آن‌ حزب‌ بنیادگراست‌ كه‌ می‌خواهند در عرصه‌ مزدحم‌ سیاسی‌ كشور، به‌ شكلی‌ از اشكال‌، هر چند هم‌ ناچیز و ناپایدار «مطرح‌» باشند. برای‌ آگاه‌ كردن‌ مردم‌ و طرفداران‌ عناصر مذكور لازم‌ است‌ اینان‌ در حد معینی‌ افشا شوند. از آنجاییكه‌ «پیام‌ زن‌» به‌ اصل‌ و ریشه‌ مواضع‌ بنیادگرایان‌ و در راس‌ گلبدین‌، به‌ مثابه‌ مهمترین‌ و مقدمترین‌ وظایفش‌ می‌نگرد، بنابرین‌ سعی‌ می‌كنیم‌ به‌ مقاله‌ «افغان‌ ملت‌» شماره‌ ۴۱ مورخ‌ حوت‌ ۱۳۷۱ بسیار مختصر بپردازیم‌، چون‌ هم‌ خود مقاله‌ گویای‌ میزان‌ معرفت‌ و تهذیب‌ نویسنده‌ آن‌ است‌ و هم‌ چنانچه‌ یادآور شدیم‌ معتقدیم‌ كه‌ تقدم‌ تمركز به‌ مبارزه‌ با گلبدین‌ و حزبش‌ نباید لحظه‌ای‌ به‌ باد فراموشی‌ سپرده‌ شود. از خواننده‌ تقاضا می‌كنیم‌ قبل‌ از همه‌ نوشته‌ «افغان‌ ملت‌» را كه‌ بطور كامل‌ آورده‌ایم‌ و نیز متن‌ فارسی‌ و پشتوی‌ مقاله‌ «پیام‌ زن‌» شماره‌ ۲۹ و ۳۰ را از نظر بگذراند.

از عنوان‌ مقاله‌ آغاز می‌كنیم‌. آیا «ماركسیست‌های‌ ریشدار» (۱) گفتن‌ صرفاً ناشی‌ از سطح‌ سخیف‌ و مفلوك‌ نویسنده‌ است‌؟ فكر نمی‌كنیم‌. متاسفانه‌ عمق‌ و وسعت‌ تملق‌ و ترس‌ از گلبدین‌ است‌ كه‌ نویسنده‌ بیچاره‌ گپ‌های‌ بی‌ربطش‌ را علیه‌ ما از «ماركسیست‌» شروع‌ كرده‌ و به‌ آن‌ ختم‌ می‌كند. چرا؟ برای‌ اینكه‌ گلبدین‌ و برادرانش‌ را دو چیز است‌ كه‌ به‌ وحشت‌ مرگبار می‌اندازند یكی‌ ماركسیزم‌ و دیگری‌ دموكراسی‌ و دومی‌ را چنانكه‌ می‌دانیم‌ همانند ناسیونالیزم‌، معادل‌ كفر می‌دانند. اما نویسنده‌ افغان‌ ملتی‌ فقط‌ و فقط‌ كلمه‌ «كمونیست‌ و ماركسیست‌» را چسپیده‌ و نه‌ هرگز دموكراسی‌ را. باز هم‌ چرا؟ زیرا اگر نویسنده‌ به‌ علت‌ تعلق‌ ما به‌ جنبش‌ دموكراسی‌، بد و رد خود را نثار ما كند در آنصورت‌ در واقع‌ به‌ نفی‌ حزبش‌ كه‌ گویا «سوسیال‌ دمكرات‌» نام‌ دارد رسیده‌ و تفش‌ بروی‌ خودش‌ می‌افتد. پس‌ لازم‌ است‌ «ماركسیست‌» گویان‌ توپخانه‌اش‌ را بسوی‌ ما نشانه‌ رود تا هم‌ در برابر گلبدین‌ بهتر دم‌ جنبانده‌ و هم‌ به‌ زعم‌ خودش‌ دیگران‌ را علیه‌ ما برانگیزد!

آیا گلبدین‌ و ربانی‌ با لیسیدن‌ خون‌ از روی‌ یكدیگر، پاك‌ شده‌ و «دولت‌ با ثبات‌» به‌ وجود خواهند آورد؟

مردم‌ ما با تجربه‌ حكمروایی‌ تره‌كی‌ تا نجیب‌، از تكرار تاریخ‌ می‌ترسیدند ولی‌ اینك‌ غم‌انگیزترین‌، نفرین‌شده‌ترین‌ و روانفرساترین‌ تكرار را شاهدند. آن‌ دلقك‌های‌ مزدور در چتل‌دانی‌ تاریخ‌ مدفون‌ شدند اما از ثور سال‌ گذشته‌ تا كنون‌، بر جای‌ آنان‌ گدی‌های‌ كوكی‌ به‌ مراتب‌ وطنفروشتر، جانی‌تر و ضد دمكراتیك‌تر نشسته‌ و می‌خواهند كشور ما را زیر سیطره‌ كامل‌ دراكولایی‌ خود درآورند. ربانی‌ و گلبدین‌ و همدستان‌ با بیشرمی‌ای‌ غیرقابل‌ وصف‌، بر تمامی‌ قسم‌ و قرآن‌ها و معاهدات‌ گذشته‌ پا نهاده‌ و در جلال‌آباد زیر فشار قومندانانی‌ خشمگین‌ و بجان‌ آمده‌، با دستپاچگی‌ «كابینه‌»سازی‌ كردند تا پس‌ از تنفسی‌ چند روزه‌، مجدداً به‌ كله‌خوری‌ یكدیگر آغاز نمایند.

مجلس‌ قرآن‌خوری‌ را در جلال‌آباد گرفتند تا «ثابت‌» سازند كه‌ دیگر كلید شان‌ در دست‌ خارجیان‌ نیست‌. گویی‌ مزدوری‌ و وابستگی‌ به‌ بیگانگان‌ مسئله‌ای‌ جغرافیایی‌ است‌! این‌ خودفروختگان‌ نمی‌دانند كه‌ اگر در گذشته‌ هم‌ تمامی‌ معاهدات‌ شان‌ در داخل‌ كشور انجام‌ می‌گرفت‌، ذره‌ای‌ وابستگی‌ آنان‌ را نكاسته‌ و نمی‌پوشاند. چشم‌پارگی‌ این‌ ریاكاران‌ غدار سرحد نمی‌شناسد: ربانی‌ فرد تبهكاری‌ را كه‌ تا دیروز «تروریست‌، جنایتكار، سبع‌، نهضت‌كش‌، یاغی‌ وغیره‌ می‌گفت‌ (رجوع‌ شود به‌ اعلامیه‌ جمعیت‌ درباره‌ شهادت‌ ۳۰ تن‌ از مجاهدین‌ جمعیت‌ در تخار بدست‌ گروپ‌ گلبدین‌)، بعنوان‌ «صدراعظم‌» قسم‌ داده‌ و گلبدین‌ با «وزرا»یی‌ كه‌ تا دیروز مباح‌الدم‌ می‌دانست‌، «مراسم‌ تحلیف‌» بجا می‌آورد! مردم‌ ما كه‌ از مناسبات‌ سگ‌ و پشك‌ مانند احزاب‌ بین‌ هم‌ به‌ خوبی‌ آگاهند، مطمئن‌ اند كه‌ این‌ تازه‌ترین‌ مضحكه‌ كابینه‌سازی‌ نیز دیری‌ نپاییده‌ و اینها بار دیگر بطور جدی‌ به‌ دریدن‌ یكدیگر آغاز خواهند كرد. نشانه‌های‌ آن‌ از هم‌ اكنون‌ پیداست‌: «صدراعظم‌» صاحب‌ تروریست‌ جرأت‌ ندارد در داخل‌ شهر كابل‌ شود؛ عناصر بی‌حیثیت‌ و ذلیلی‌ كه‌ به‌ ننگ‌ همكاری‌ با جنایتكاری‌ پلید تن‌ داده‌اند، با هزار تحقیر و توهین‌ از شركت‌ در «جلسات‌ كابینه‌»، بوسیله‌ شورای‌ نظار باز داشته‌ می‌شوند؛ گلبدین‌ با دوستم‌ یعنی‌ فردی‌ به‌ صحبت‌ می‌نشیند كه‌ موجودیت‌ نیرویش‌ را در كابل‌ علت‌ اصلی‌ جنگ‌ها و راكت‌باران‌های‌ وحشیانه‌اش‌ می‌خواند؛ مردم‌ كابل‌ از كابوس‌ بارش‌ راكت‌، رهایی‌ نیافته‌اند...